eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشا به حالت پسر! چه قدر همه چیز رو به راه است باشی باشی متولد قبل از انقلاب باشی بعد از انقلاب باشی عند ربهم یرزقون باشی... خدایا شکرت، کاری کن این اسم در راه عاشقی تو موندگار بشه آجرهای این دیوار به خودشون میبالند که یه همچین قابی رو روی شونشون نگه داشتند... شهادت عزت ابدی است
🌹🕊🍃🌺🍃🕊🌹 امروز بی بهانه ، هوایی تان شد و پر کشید به روزهای و کوچه هایی با خوش کاه گل ... چقدر است بین شما و من ... چه است خیال به سمت آدمهایی که جنس شان 3فرق دارد با جنس آدمهای امروز را با تو شروع کردم بر ناب و گوهری درخشان از انسانیت صفحه به صفحه ی زندگیت بوی پاک را می دهد و همیشه برایم سوال بوده و هست که چگونه میشود ۲۶ ساله ی سالهای دور به اندازه ی ساله بفهمد . یاد آور مردان مردی است که در همین نزدیکی ها کشیده اند اما نقش هزار رنگ دنیا آنها را . زمینی اند که هوای شهر را با رایحه ی دل انگیز و قابل می کنند و شیرین است این ناگهانی که هر از چند گاهی ناخوانده ی دلمان میشوند و روحمان را در پرواز می دهد. منتظر دریافت از سوی دیگر ،هستیم . 🌹🕊🍃🌺🍃🕊🌹 🌹🕊🍃🌺🍃🕊🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ در مدرسه داشتیم به نام انشاء ، نمی دانم چرا ولی هر بار از می خواستم که کاش انشایی که معلم مان به ما می دهد درباره دفاع مقدس و آن باشد. از همان بچگی به درونم موج می زد چونکه از همان بچگی من را خواندم که هم من بودند اما برای از خود گذشتند، داستان جوان و را خواندم که برای پا به میدان می گذاشتند. داستان این ها را که می خواندم، بی نظیر درونم شکل می گرفت که این تماماً برای بود و برای همین داشتم همیشه داستان را برای همه بگویم، داشتم در مورد و از حرف بزنم و آنها را به مردم بگویم. حتی همین حالا هم که شده ام، باز هم این درونم می زند و از آن کم نشده . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ در مدرسه داشتیم به نام انشاء ، نمی دانم چرا ولی هر بار از می خواستم که کاش انشایی که معلم مان به ما می دهد درباره دفاع مقدس و آن باشد. از همان بچگی به درونم موج می زد چونکه از همان بچگی من را خواندم که هم من بودند اما برای از خود گذشتند، داستان جوان و را خواندم که برای پا به میدان می گذاشتند. داستان این ها را که می خواندم، بی نظیر درونم شکل می گرفت که این تماماً برای بود و برای همین داشتم همیشه داستان را برای همه بگویم، داشتم در مورد و از حرف بزنم و آنها را به مردم بگویم. حتی همین حالا هم که شده ام، باز هم این درونم می زند و از آن کم نشده . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ در مدرسه داشتیم به نام انشاء ، نمی دانم چرا ولی هر بار از می خواستم که کاش انشایی که معلم مان به ما می دهد درباره دفاع مقدس و آن باشد. از همان بچگی به درونم موج می زد چونکه از همان بچگی من را خواندم که هم من بودند اما برای از خود گذشتند، داستان جوان و را خواندم که برای پا به میدان می گذاشتند. داستان این ها را که می خواندم، بی نظیر درونم شکل می گرفت که این تماماً برای بود و برای همین داشتم همیشه داستان را برای همه بگویم، داشتم در مورد و از حرف بزنم و آنها را به مردم بگویم. حتی همین حالا هم که شده ام، باز هم این درونم می زند و از آن کم نشده . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹
‍ باکری را همه می‌شناسند نامش که برده می‌شود، شجاعت و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد دو برادر بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. قلم اینبار از حمید بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید قد می‌کشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمی‌کرد. به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در ، حمید را به آنجا کشاند! تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ! بی‌وقفه در بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از "! شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از باز نگشت اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده فرمانده حمید این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد! از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است برای روحِ زمین‌گیرمان بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده ✍️نویسنده : زهرا قائمی 🌺به مناسبت 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲.جزیره مجنون عراق 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹 🌸 @kakamartyr3