eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه به همه می گفت که یک روزی می رسد من می روم و خواهم شد و شما اسم کوچه را به نام من تغییر خواهید داد! ولی همه می خندیدند و حرفش را باور نمیکردند!! ولی همه‌دیدند که آن روز فرا رسید و همانطور شد که میگفت...
🌷نوبت "والسابقین الے ارادته" است خوشا کسانے که به دریای حسین پیوستند، ڪسانے لیاقت رسیدن به امام را یافتند که اهل رقابت باشند. 🌷13 شهریور هشتمین سالگرد شهدای ارتفاعات جاسوسان شمالغرب را گرامی میداریم. :👇 .کنیدباذکرصلوات 🌹
🔰برای سـید محمد کفـش نو خریدم. با تردیـد نگاهےبه کفــش ها انداخت، بےمعطلـے جفت ڪفش ها را برد و زیر آب گرفت..😳 از این رفتار عجیبـش عصبانی شدم.😡 گفــتم: «پسـر! این چـه ڪاریه می کنی؟کفـش خراب مےشه» گفـت: *«پدر دوسـتم تازه فوت کرده، نمےخوام با دیدن کفـش های نو من احسـاس بی پدری بکـنه.* 😔 🔰اوایل گشـایش سـپاه در شیراز، سید محمد برای نام نویسی مراجعه کرد. جزو اولین پاسدارهای شیراز بود. هر چه من و سایر خانواده به او اصرار کردیم ڪه وارد سپــاه نشود،قبول نکرد. می گفـت:«من این شغل را دوست دارم.» به سید محمد گفتم: «تمام مخارج سفر و هزینه اقامتت در آمریکا را می دهم برو آن جا ادامه تحصیل بده.» گفت:«نه آن جا فساد زیاد است. غذایش حرام اســت. من یک ایرانےام و ایران را دوسـت دارم. گفتـم:مـا از این جاغـذا برایت می فرستیم، باز هـم ، قبول نڪرد و از سپاه بیرون نیامد. سید محمد کدخدا :کربلاے۵ 🌹🍃🌹🍃 #
به پدر و مادرشان بسیار احترام می‌گذاشتند خودم حس می کردم عاملی که حمید آقا را لایق شهادت کرد، احترامی بود که برای والدین خود داشتند مثلاً یک بار که ایشان تصادف کرده بودند و برایشان میسر نبود که از بسترشان تکان بخورند، مادرشان که تماس می‌گرفتند به نشانه احترام وضعیت خود را تغییر می‌دادند اگر خوابیده بودند می‌نشستند و اگر نشسته بودند می‌ایستادند... ✍خاطرات همسر بزرگوار 🌷 ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
امروز 20 آبان احمد قصیر است 🔹که با عملیات استشهادی 151صهیونیست را به هلاکت کشاندگفته میشوداو در وصیتنامه خود مینویسد: عملیات شهادت طلبانه را ازنوجوان 13ساله یادگرفتم. 🔹قصیر در لبنان (دیر قانون النهر ) به دنیا آمد. سپس همراه خانواده در کشورهای عربستان و لیبی زندگی کرد. او جذب حزب‌الله لبنان شده و در عملیاتی انتحاری با خودروی سفید رنگ پژو ۵۰۴ پر شده از مواد منفجره به یکی از ساختمانهای ارتش اسراییل حمله کرد. این حمله که در ۲۰ آبان ۱۳۶۱ (یازدهم نوامبر ۱۹۸۲) صورت گرفت منجر به کشته شدن ۱۴۱ افسر و سرباز اسراییل و زخمی شدن ۱۰ نفر از پرسنل ارتش شد.عملیات انتحاری احمد قصیر اولین عملیات انتحاری انجام شده توسط حزب‌الله لبنان می‌باشد. 🔹روز عملیات انتحاری و کشته شدن او از سوی حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان روز شهید نامگذاری شده‌است و به لقب «امیر الاستشهادیون» (امیر شهادت‌طلبان) داده شده‌است. دو سال بعد برادر او (حسن قصیر) نیز طی یک عملیات انتحاری باعث کشته شدن تعدادی از پرسنل نظامی اسراییل شد. یکی از خیابان‌های تهران (بخارست) در نزدیکی میدان آرژانتین به نام اوست.
🌷عملیات بدر بود. تیپ احمد بن موسی در جلوترین خط بود. دشتی پر از تانک عراقی روبروی بود. هر کس با سلاح خودش جلو عراقی ها ایستاد. حسن با 106 اش به سمتی رفت، من با مینی کاتیوشا، دیگری با خمپاره انداز. عراقی ها با گلوله تانک جلو می آمدند، ما هم با اتش جلو آنها ایستاده بودیم. طبق دستور کلیه یگان ها در حال عقب نشینی بودند و ما، باید جلو هجوم عراقی ها می ایستادیم تا فرصت مناسب برای تخلیه نیروهای دیگر ایجاد شود. در این بین، حسن با 106 اش حسابی عراقی ها را کلافه کرده بود و تانک های عراقی را منهدم می کرد. کم کم غروب می شد و جنگ گلوله های سنگین همچنان ادامه داشت. ناگهان صدای تپ تپ هلیکوپتری بالای سر ما شنیده شد. هلیکوپتر عراقی در حال گشت و بررسی خط ما بود، بعد ها شنیدم فرمانده عملیات عراق سوار آن بوده است. ناگهان گلوله 106، با فاصله ای بسیار کم از کنار دم آن عبور کرد‌‌‌. هلیکوپتر که خطر را حس کرد دور شد. گشتم ببینم گلوله را کی شلیک کرد، دیدم حسن با ماشینش از سینه خاکریز پایین آمد، واقعاً این هنر نمایی از کسی جز او ساخته نبود. حسن صفرزاده 🌿🌷🌿🌷🌿
🌹هر سال درنیمه شعبان جشن مفصل و باشکوهی برای ولادت صاحب الزمان می گرفت. روبروی مغازه‌‌اش را تزیین و ریسه بندی می کرد از مردم محل باشیرینی و میوه و شربت پذیرایی می کرد و برای اقوام هم شام مفصلی درست می کرد. 🌹 نمازهایش به موقع بود و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد. نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و حتی در سوریه که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب هم مواجه بودند. دوستانش می گفتند ته مانده آب های بچه ها را جمع می کرد و در آن سوز و سرما تجدید وضو می کرد و نماز شب می خواند. 🌹نیمه شب که برای نماز شب بیدار میشد بعد از نماز شب، زیارتنامه همه ائمه راکه در گوشیِ موبایلش داشت می خواند و به زیارت حضرت زینب که می رسید با دو دست به سرِخودش می زد و ضجهه می زد و گریه می کرد و آخر هم فدایی بی بی شد... قدرت اله عبودی 🌷 🌷🌱🌷🌱 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
خوشا تنهایی شبهای سنگر که دل بود تمنا بود و دلبر دل هرکس شهادت را طلب داشت حدیث عشق و مستی را به لب داشت 🌷عکس از آلبوم شهید محمد مهدی شعبان زاده سال 1361. حضور شهیدان علی اکبر کارگر ، بهزاد منیری ، محمد مهدی شعبان زاده در جمع رزمندگان لشکر 25 کربلا قبل از عملیات رمضان 🌷
✍قسمتی از وصیت نامه زیبای شهید: خدايا چگونه است كه اين بدن ضعيف و ناتوان را در آتش دوزخ بسوزانى در حالى كه از گذشته‌ام از غفلتهايم و گناهانم پشيمانم. خدايا تو غفورى، تو رحيمى، من تحمل آتش دوزخت را ندارم. ببخش مرا، مى‌دانم كه غافل بودم. بر خودم ستم كردم اما پشيمانم. خدايا تو گفتى اگر توبه كردى، شكستى توبه‌ات را بازهم بيا در توبه باز است. خدايا اگر گناه زشت است، عفو و رحمتت زيبا است. پس بيا از لطف و كرمت اين زيبايى را عطا فرما.... محمد صادق استعجاب 🌱🌷🌱🌷
50.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙صحبت های زیبای سردار شهید صفرعلی ولی زاده، فرمانده گردان شهید دستغیب و گردان امام محمدباقر لشکر ۱۹ فجر در باب ایستادگی رزمندگان و مقام شهادت و آرزوی شهادت... صفرعلی ولی زاده 🌱🌷🌱🌷🌱🌷
😭 💠حاج جواد ســرسجاده بود... لقمه شــام روکه توی کیفش گذاشتم. آخرین باری که اسمم روبه زبون اورد کنارش او رو به قبله بود.. حرفاش بوی وصیت میداد. گفــــت: عزیزمن، همیـشه نیمـه پرلیوان رو ببیـن مثبـت نگـرو دور اندیـش باش!! وقتے یه مـرد بالاےسـر زن و بچه اش هسـت خدا بواسـطه او خانواده شــو ارتزاق میکنه..اما وقتی این مرد برای خدا میره دیگه خدا مستقــیم به این خانـواده رزق و روزی میده حالا اگـه این زن فڪر ڪنه مسائل عاطفیمون، مسائل مالیمون چی میـشه؟بچـه هام؟ آیندمـون بی حضــورمرد خونــمون؟ این زن نمیتــونه مشکـلات زندگیش روحل کنه ودرمونده میشــه. امــا اگه اینطــور فڪر ڪنه خدایے ڪه شوهــرم به خاطــرش رفــته از او مهربونتر،داراتر، نزدیکتر ، داناتر ، غنےتر ... هسـت تحمــل سختیها براش آسونتر میشه و قــدرت حل مســائل زندگیــش و پیدا میکنـــه..... عــزیز من زیاد بخــون، تو از همکلامےزیاد با هر کسےخســته میشے، حتے من ڪہ شوهــرتم... اما وقتے قــرآن میخونے خدایے با تــو حرف میزنه که از رگ گردن به تو نزدیکتــره...👌 محمدجواد روزیطلب 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠آب گرفتگی شلمچه، یک مانع مصنوعی بسیار پیچیده بود که از یک طرف پوشیده از انواع موانع از سیم خاردار، هشت پری و انواع مین ها بود، از طرف دیگر متوسط عمق آب 40 سانتی متر بود، یعنی عمقی که نه می شد در آن غواصی کرد، نه قایق رانی. مشکل اصلی ما حمل نیروها با قایق از این آب گرفتگی بود. قبل از کربلای ۴، من و برادرم "شــهید مجتبی شیخی" هر شب یک نوع قایق توی این آب گرفتگی می بردیم و آزمایش می کردیم. هر قایق باید هشت نفر را حمل می کرد. شهید حاج مجید سپاسی و حاج رسول استوار هم برای کمک می آمدند، ما بقی وزن را هم با ریختن سنگ در قایق پر می کردیم. شاید هشت نه مدل قایق را آزمایش کردیم و هیچ کدام جواب نداد و موتور همه با سنگین شدن، در گل و لای گیر می کرد. به این ترتیب عملاً امکان ترابری نیروها با قایق در این آب گرفتگی ممکن نبود. یک روز ظهر در پادگان شهید دستغیب اهواز بودم. برادرم مجتبی پیش من آمد و گفت: من مشکل را حل کردم! به سمت مقر یگان دریایی رفتیم. دیدم پاشنه قایق را با جوشکاری بالا آورده است و موتور را از جای معمول خود بالا تر نصب کرده است، به نحوی که به راحتی در عمق کم پروانه بدون گیر کردن به گل و لای حرکت می کرد. شب قایق را در آب گرفتگی شلمچه آزمایش کردیم خیلی خوب جواب داد. حالا مشکل این بود که ما برای شب عملیات 75 قایق نیاز داشتیم. خود مجتبی تیمی از بچه ها را جمع کرد و شبانه روز مشغول جوشکاری و اصلاح ساختار قایق ها شدند تا برای شب عملیات آماده شدند. مجتبی شیخی 🌱🍃🌱🍃🌱🍃
شب آخر، آقارضا منو صدا کرد به سختی بهم گفت: کمکم کن بنشینم. پرسیدم برای چی؟ گفتن: میخوام اذان بگم. به سختی نشست. چهار تا الله اکبرهای اذان رو که گفتند به سمت در خیره شدن انگار که منتظر ورود کسی باشند سه بار آروم گفتند: (یاحسین، یاحسین، یاحسین) من فکر کردم کسی اومده. برگشتم نگاه کردم. کسی نبود وقتی برگشتم آقارضا شهید شده بود. غلامرضا مروجی هاشمی 🌱🌷🍃🌷 نشردهید
💠عباس در کودکی دچار بیماری منژیت شد . خیلی حالش بد شد . همه دکترها ازش قطع امید کردند . اما پدرش امیدش ناامید نشد . درب خانه اهل بیت (ع) جایی که یک عمر رفته بود ، متوسل شد . در عین ناباوری شفای عباس را گرفت . عباس شد ذخیره ای برای انقلاب اسلامی.... 💠 در هفت سالگی ضمن آموختن علم، قرائت کلام‌الله مجید را به دیگر دانش‌آموزان می آموخت تا آن‌جا که با پول هفتگی خود جوایزی تهیه کرده و به افرادی که احادیث یا قرآن را صحیح می‌خواندند، جایزه می‌داد. 💠 عباس در زمان قبل از انقلاب ، تمام وقت خود را صرف مبارزه با فساد و طاغوت و عبادت و خودسازی کرد. او دوستانش را به کوه‌های اطراف شیراز می‌برد و در آن‌جا علیه استبداد پهلوی صحبت می‌‌کرد. اولین فعالیت انقلابی‌اش حمله به مشروب‌فروشی‌ها و سینما‌ها بود. او با دوستانش شیشه‌های مشروب را خرد می کرد که توسط عمال شهربانی بازداشت شد. عباس ذاکر حسین 🌱🌷🌱🌷🌱
سال 92 به نیمه رسیده بود که یک فروند هواپیمای فانتوم به خلبانی شهید «آرش رضایی» در روز اول مهر جهت ماموریت بر فراز خلیج همیشه فارس، از پایگاه هوایی بوشهر به پرواز در آمد اما پس از انجام ماموریت و در مسیر بازگشت، دچار مشکل شد. شهید آرش رضایی خلبان و کمک خلبان که قصد خروج از جنگنده را نداشتند، هواپیما را تا نزدیکی پایگاه هدایت کردند. فانتوم در نهایت فرود می‌آید ولی گویا این اسب سرکش قصد توقف ندارد و به گفته شاهدان، 3 مرتبه از باند خارج شده ولی توسط شهید رضایی به مسیر برگردانده می‌شود تا آنکه در آخرین خروج، چرخ دچار مشکل شده و هواپیما به تپه ای برخورد می‌کند و منجر به ایجکت هر دو خلبان می‌شود. متاسفانه در در حین ایجکت، چتر شهید رضایی باز نشده و خلبان به شهادت می‌رسد. نکته قابل تامل و تحسین برانگیز در این خصوص آن است که خلبان و کمک وی نهایت تلاش را برای حفظ سرمایه ملی به کار گرفتند.یکی از آنان آسمانی شده و دیگری به شدت آسیب می‌بیند تا فانتوم همچنان قابل تعمیر بماند . شهید رضایی برای حفظ بیت المال تا آخرین نفس مقاومت کرد و جانش را فدا کرد وسرافراز شد... ✍و آیا شما از این قهرمان ملی تاکنون اسمی شنیده اید؟!! شهادت:۱۳۹۲/۰۷/۰۱
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄* 🕊کبوتر عاشق مسجدسلیمان🕊 ⚘️شهید سرافراز رسول فخارزاده فرزند نصرالله در اولین روزهای حمله دشمن به خرمشهر به همراه گروهی چهار نفره متشکل از آقایان یونس شجاعی قنبر نژاد و شهید رحیم رضایی داوطلبانه و خودجوش از مسیر دارخوین با تحمل سختی های پیاده روی ،طولانی به جبهه آبادان و خرمشهر رفتند و بنا بر ضرورت و تشخیص مسئولین اداره جنگ در آبادان ، بعضی از آنان در آن جبهه جهت مقابله با ستون پنجم دشمن بکارگیری شدند و شهید رسول فخارزاده جهت مقابله با دشمنان بعثی به خرمشهر رفت و در آنجا مجروح شد و بعد از بهبودی در سال ۱۳۶۰ همراه نیروهای رزمنده اعزامی از مسجد سلیمان در عملیات طريق القدس شرکت کرد و در آن عملیات به فیض عظمای شهادت رسید (در تاریخ ۱۳۶۰/۹/۸ بستان) مزار شهید در گلزار شهدای فتح الفتوح کلگه است. 🌷نثار ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهید منظور صلوات🌷 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 (عج) ♡ 🕊