#شهدای_حسینی
ﻣﻴﮕﻔﺖ : دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل یه تیر به چشمم بخوره یکی به دستم!
روز شهادت حضرت زهرا(س) بود که پیکرش امد.
تا چشم پاره و بازوی شکافته اش را دیدم, کمرم تیر کشید, همانجا کنار تابوتش روی زمین نشستم...
ﻣﺜﻞ #ﺣﻀﺮﺕﻋﺒﺎﺱ ع ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪه بود...
#شهید هاشم اعتمادی
ﺷﻬﺎﺩﺕ :شلمچه کربلای۵
فرمانده تیپ امام حسن(ع)
#شهدای_حسینی
در لحظهٔ شهادتش به رفیقاش میگه منو بلند کنید رو دو زانوهام بشینم رفیقاش میگن خون زیادے ازت رفته نمیشه
گفت: نه باید بلند شم ، امام حسین(ع) اومده میخوام بهش سلام بدم ، سلامو داد و شهید شد...
#شهید_سجاد_عفتی 🌷
#سالروز_شهادت
#شهدای_حسینی
‼️دلخوشیاش رفتن به مسجد بود. مثل جوانهای امروزی اهل رفتن به پارک یا سینما نبود. در هیئتها تا دیروقت فعالیت میکرد.
‼️گاهی اوقات خسته و گرسنه به خانه میآمد. میگفتم: مگر آنجا به شما غذا نمیدهند، میگفت: بهجز من هم آدم بود. امیرعلی در تعزیه شرکت میکرد اشقیاخوان بود و به سبب درشتی هیکلش نقش شمر را به او داده بودند.
‼️یک روز گفت: دلم نمیخواهد محرم اینجا باشم. تعزیه هم اجرا نکرد. هر سال داخل شهرک ایستگاه صلواتی برپا میکرد. میگفت مامان شلهزرد و عدسی درست کن. میبرد آنجا و پخش میکرد.»
#شهید_امیرعلی_محمدیان🌷
#سالروز_ولادت
#خاطرات_شهید
●علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می گفت:
" دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم".
در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک
سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است
●وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای 5 پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ قبر شد.
#شهید_مجید_لردان 🌷
#شهدای_حسینی
#شهدای_فارس
🕊🕊
#شهدای_حسینی
●دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
●وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
📎 پ ن :ذاکرالحسین جایت میان هیئت خالیست برخیز و باز برای ما ،
ڪمی از ارباب بخــوان ...
#ذاکر_با_اخلاص🌷
#شهید_حسین_معز_غلامی
🕊🕊