محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه...
خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه...
آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن...
پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار...
#شهيد_سعيد_شاهدی
#جستجوگر_نور
محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه...
خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه...
آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن...
پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار...
#شهيد_سعيد_شاهدی
#جستجوگر_نور
به بیتالمال خیلی حساس بود. مقید بود وقتی از موتور یا وسایل سپاه استفاده میکرد آن را تعمیر کرده تحویل میداد. میگفت: «نمیدانم چرا وسایل را همین طور خراب میگذارند و میروند.» تا میدید کسی از اتومبیل یا وسایل بیتالمال استفاده میکند، سریع میگفت: «خوب شد امام (ره) آمد که شما هم ماشیندار شدید، خانهدار شدید. وگرنه بدبخت بیچاره بودید!» شوخیهایش جلف نبود. خیلی پرمعنا شوخی میکرد.
📎جستجوگر نور
#شهید_سعید_شاهدی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۸/۱۲/۱۷ تهران
شهادت : ۱۳۷۴/۱۰/۲ فکه ، انفجارمین