eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.6هزار عکس
15.7هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️آقـا حمید جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد، لات هـای محله کلی ازش حساب می بردنـد. خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش. ‼️یه روز مادر ایـن آقـا حمید، ایـشون رو از خونه بیرون انداخت و گفت: بـرو دیگه پـسر ِمـن نیستـی، خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم ...همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ... ‼️تا اینکه برادرش شهید شد و حمید تحت تاثیر پیکر برادر ...روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون بهش می گه حمیـد تـو نمی خوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم جبهه، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این سابقه، راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش ... ‼️سید حمید مدتی بعد بر می گرده رفسنجان، اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !! می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !! شماها هم بیائیـد!! می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا؛ پاشیم بریم ناموسمـون در خطـره...! ‼️اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ... بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی  و دیگـه تو جبهه کسی اونـو با کفش نـدیـد، می گفت: اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده. معروف شــد به «سید پا برهنه» ‼️اونقدر مونـد تـا آخـر با شهید همت دو تایی سـوار موتـور، هدف قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء... 🌷
🔹سیدحمید(سیدپابرهنه)خيلي آرزو داشت كه به كربلا برود و توانسته بود قبل از شهادت به زيارت برود. در خط مقدم با يك سرهنگ عراقي آشنا شده بود كه با نيروهاي خودي همكاري مي‌كرد، به او پول مي‌دادند او هم سيدحميد و چند تن از دوستان را به منطقه نيروهاي بعثي مي‌برد و آن‌ها از مقر دشمن فيلم مي‌گرفتند تا براي شناسايي استفاده كنند. 🔸در يكي از همين ديدارها سيدحميد عنوان مي‌كند: «آيا مي‌شود ما را به كربلا ببري؟» ابتدا سرهنگ عراقي مخالفت مي‌كند كه از دژباني بصره به سختي مي‌شود عبور كرد اما بالاخره قبول می‌کند و سيدحميد و دوستش را با ماشين به كربلا برده و تذكر داده بود كه به هيچ عنوان گريه نكنيد، آن‌ها هم با لباس عربي به زيارت رفته و بعد از 2 روز بازگشته بودند. 🔹يكي دو ماه بعد از اين قضيه مجدداً سيدحميد از اين سرهنگ عراقي تقاضاي كمك براي رفتن به زيارت مي‌كند و چون خود اين سرهنگ از شيعيان علاقمند به جمهوري اسلامي بودند، خطر را به جان مي‌خرد و دوباره به مدت يك هفته آن‌ها را به زيارت مي‌برد، و به سلامت به جبهه برمي‌گردند. سيدحميد كه ديگر آرزويي در دنياي خاكي نداشت 15 روز بعد از زيارت به فيض شهادت نايل آمد.  📎مسئول محور لشگر۴۱ثارالله 🌷 ولادت : ۱۳۳۵/۱۱/۱۷ رفسنجان ، کرمان شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۲۲ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر
‼️ وقتی بزن‌بهادر محلّه، سید پابرهنه‌ی جبهه‌ها شد! آقـا حمیـد قصه ی مـا، جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد ، لات هـای محله کلی ازش حساب می بردنـد . خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش. یـه روز مادر ایـن آقـا حمید ، ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت : بـرو دیگـه پـسر ِمـن نیستـی ،خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم ... همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ... تا اینکه برادرش شهید شد و حمید تحت تاثیر پیکر برادر ... روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون بهش می گه حمیـد تـو نمی خـوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم جبهه، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این سابقه، راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش ... 🔹سید حمید مـا مدتی بعد بر میگرده رفسنجـان ،اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !! می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !! شماها هم بیائیـد!! می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا ؛ پاشیم بریم ناموسمـون در خطـره...! اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ... 🔹بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی ، و دیگـه تو جبهه کسی اونـو با کفش نـدیـد ، می گفت : اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده ؛ حرمت داره ... و معروف شــد به "سید پا برهنه" اونقدر مونـد تـا آخـر با شهید همت دو تایی سـوار موتـور ، هدف قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء.. 📎آخرین مسئولیت : مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا ‌●ولادت: ۱۳۳۵/۱۱/۱۷ ،رفسنجان ●شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۷ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر
💠بزن بهادری که پا برهنه می جنگید.! ●می‌گفتیم چرا پابرهنه می‌ری؟ می‌گفت راحت‌ترم، اما واقعاً چیز دیگری را می‌دید که ما نمی‌دیدیم. چه دیده بود که ما نمی‌دیدیم؟ افسوس سال‌های از دست رفته را می‌خورد و همیشه خود را سرزنش می‌کرد. شب‌ها با پای برهنه در بیابان پر از خار پرسه می‌زد. زمزمه‌ها و فریادهای شبانه او آشناترین صدا برای نزدیکانش بود. اندک‌اندک برهنگی پا برایش عادت شد تا جایی که به شهرت یافت. ●سیدحمید را نه من، نه هیچ‌کس دیگر نمی‌شناسد. ما یک چیز ظاهری ازش دیده بودیم. در باطن نمی‌شناختیمش. او کسی بود که جنگ به برکت او و امثال او پیروز شد. تنها رزمنده‌ای که می‌توانم قسم بخورم که تک بود. هرجا حمله بود او را می‌دیدی. بعضی وقت‌ها از دوستانش می‌شنیدم که فرماندهان از دستش ناراحت می‌شدند که چرا ول می‌کند و می‌رود. سید گفته بود من نمی‌توانم یک‌جا بایستم. ●روزهای اول به سید خیلی سخت می‌گرفتند. بعد دیدند نمی‌شود مهارش کرد، آزادش گذاشتند. روحش نمی‌توانست آرام بگیرد. ✍️راوی: عبدالحسین سالمی
‼️ وقتی بزن‌بهادر محلّه، سید پابرهنه‌ی جبهه‌ها شد! آقـا حمیـد قصه ی مـا، جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد ، لات هـای محله کلی ازش حساب می بردنـد . خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش. یـه روز مادر ایـن آقـا حمید ، ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت : بـرو دیگـه پـسر ِمـن نیستـی ،خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم ... همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ... تا اینکه برادرش شهید شد و حمید تحت تاثیر پیکر برادر ... روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون بهش می گه حمیـد تـو نمی خـوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم جبهه، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این سابقه، راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش ... 🔹سید حمید مـا مدتی بعد بر میگرده رفسنجـان ،اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !! می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !! شماها هم بیائیـد!! می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا ؛ پاشیم بریم ناموسمـون در خطـره...! اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ... 🔹بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی ، و دیگـه تو جبهه کسی اونـو با کفش نـدیـد ، می گفت : اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده ؛ حرمت داره ... و معروف شــد به "سید پا برهنه" اونقدر مونـد تـا آخـر با شهید همت دو تایی سـوار موتـور ، هدف قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء.. 📎آخرین مسئولیت : مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا 🌷 ‌●ولادت: ۱۳۳۵/۱۱/۱۷ ،رفسنجان ●شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۷ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
سیدی که در کنار حاج همت شهید شد... معروف به "سید پابرهنه" بچه‌ی رفسنجان و از شهدای اطلاعات و عملیات لشکر۴۱ ثارالله در ۱۷ اسفند سال ۱۳۶۲ به همراه سردار شهید حاج همت فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. مزار این شهید در گلزار شهدای شهرستان رفسنجان قرار دارد.