eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.8هزار عکس
15.4هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
متولد : ۱۳۶۳ شهادت : ۱۳۹۰ ❇️ در همدان به دنیا آمد از شاگردهای ممتاز بود در کنکور در رشته دندان پزشکی دانشگاه شیراز قبول شد اما پاسدار شدن را به دکتر بودن ترجیح داد . ❇️ در دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) درس خواند، با همکاری یکی از فرمانده هان در زمینه مسائل نظامی کتاب نوشت. ❇️نفراول چتر بازی و راپل شد.او آموزش خلبانی هم دیده بود، طوری شده بود که دست راست فرمانده‌شان به حساب می‌آمد ❇️از نیروهای یگان صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران شد ❇️نزدیک عید سال ۸۵ در راهیان نور موج انفجار محمد را گرفت و مجروح شد درحالی که ایام عید هم مراسم عقدش بود. ❇️قبل از عروسی اش در یک درگیری در ارومیه، از ناحیه صورت ترکش خورد، و با صورت پانسمان کرده عروسی اش را گذراند ❇️سرانجام در ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ در ارتفاعات جاسوسان منطقه سردشت و در درگیری مستقیم با گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید ✍️هر سال در ایام محرم در منزل پدرشان مراسم عزاداری برپا میکردند بنا بر گفته خود محمد : 🔹️یکی از همان روزها (محرم ۱۳۸۸)، در خواب شهید علی چیت سازیان را دیدم، چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. 🔹️ ایشان رو به من کرد و گفت: حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر می زنم. 🔹️درحالیکه لبخند قشنگی روی لبانش نقش بسته بود دلتنگی شدیدی مرا احاطه کرد و دوست داشتم که با آنان باشم، موقع خداحافظی گفتم: علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم ، گفت: شما هم می آیی اما هنوز وقتش نرسیده است..! 🤲🏻روحش شاد یادش گرامی راهشان پررهرو 🌟صلوات بر محمد و آل محمد تقدیم به روح پاک شهیدان
پیکر شهید جزیره مجنون پس از ۱۳ سال سالم بود! 🔹وقتی پیکر این شهید را یافتیم احساس کردم مدت زیادی نباید از شهادتش گذشته باشد چون صورت ، ریش و موهایش تقریباً سالم بود. وقتی برادر «علیخانی» از برادران گروه تفحص دستش را پشت سرش گذاشت تا او را جابه جا کند دید دستش از خون شهید رنگین شد. روایتی از زندگی عبدالله علایی
خواهرم! نگذار به اسم آزادی، با تو همانند شئ رفتار کنند 🌷🕊فرازی از وصیت‌نامه شهید شهید وقتی که غرق در خون می‌شود فریاد برمی‌آورد «خواهرانم حجاب شما از خون من رنگین‌تر است»، من اکنون نیز فریاد برمی‌آورم «خواهرم حجابت را، حجابت را حفظ کن. تن پوش و لباست را حفظ کن. خواهرم نگذار پوشش را از تو بگیرند، نگذار به اسم آزادی زن، با تو و دیگر خواهرانم همانند شئ رفتار کنند. این فریاد از اعماق قلبم است 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 والا مقام 🌷 یدالله کلهر 🌷 🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷
🔅 ۶۴ 🌺 سردار شهید علیرضا موحددانش: | شهید عزادار نمی‌خواهد؛ رهرو می‌خواهد... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۶۴) با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
19.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
، اراده ما نوری ست که از شمس باطنی ایمانمان تجلی یافته است .. و اینچنین، اراده ما، اراده حق است و کدام قدرتی ست که مسخره اراده او نباشد آوینی
🌴 چرا اینقدر نماز می‌خوانی؟ 🌷شهید محمدعلی شریفی معاون لجستیک تیپ الغدیر از هر فرصتی برای خواندن نماز بهره می‌جست. به او گفتم چرا اینقدر نماز می‌خوانی؟ گفت آدم در آخر عمر باید ارتباطش با خدا قوی باشد. من همین طور به او نگاه کردم و مات و مبهوت ماندم. چند روز بعد با عروج سرخش راز نمازهایش را دریافتم.🕊🕊 (راوی: همرزم شهید) (کتاب سبک زندگی صفحه۱۹۶)
امامی که صدیقِ شهید بود میزبان شهید شد و حریمش محفلی برای عاشقانی که «عند ربهم یرزقونند»... در حرم مطهر ثامن الحُجَج امام رضا (ع) بواسطه وجود سراسر نور و با برکت ایشان افراد بسیاری آرمیده‌اند. در این میان پیکرِ مطهر ۷۶۱ شهید و شهیده به خاک سپرده شده‌­اند که از این تعداد ۶۲۸ شهید از شهدای دفاع مقدس هستند. از شهدای شاخص مدفون در حرم مطهر رضوی می‌توان به اسامی زیر اشاره کرد: سردار مهدی خادم‌الشریعه اولین فرمانده تیپ۲۱ امام رضا(ع) سیدمحمدتقی رضوی معاون فنی-مهندسی قرارگاه‌خاتم‌انبیاء بابامحمد رستمی فرمانده عملیات سپاه خراسان حسن آقاسی‌زاده معاون فنی-مهندسی قرارگاه‌خاتم‌انبیاء رمضانعلی عامل فرمانده تیپ امام‌جعفرصادق(ع) لشکر۵ نصر خراسان
📖 ″برشی از خاطرات″ | مصطفی ردانی پور |
♨️روزگاری در استان فارس مسئولی داشتیم که .... 💠 مسئول اداره تربیت بدنی بود و یک ماشین در اختیارش.... یک روز با هم برای انجام کار اداری رفتیم ارسنجان. وقت برگشت یکی از روستاهای اطراف کار داشت. کنار جاده فرعی ایستاد و گفت: رمضان، یک دفترچه توی داشبورد ماشینه، بیار بیرون! در آوردم. گفت: بنویس! نوشتم. حرکت کرد. گفتم این برای چی بود، 👈 گفت: تا لب جاده کار اداری بود و استفاده از سوخت ماشین حلال، از اینجا به بعد کار شخصی است و مدیون بیت المال! وقتی به اداره برگشتیم، گفت بنویس. دوباره کیلومتر ماشین را خواند و من دوباره در دفترچه نوشتم. گفت: شد چند کیلومتر؟ تفاوت دو عدد را گفتم. گفت:بنویس! آخر ماه که می شد، این کیلومترها را که کار شخصی اش بود، با هم جمع می کرد و معادل پول بنزینش را واریز می کرد به حساب تربیت بدنی تا مدیون بیت المال نباشد! 👈ظهرها ساعت دوازده که میشد، ماشین را می گذاشت اداره، با دوچرخه می آمد خانه.... خانمیرزا استواری 🍃🌷🍃🌷🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢آوازه حاج خلیل را که شنیدم از مشهد برای شاگردی و آموختن فوت و فن های باطری سازی ماشین به تهران و مغازه جاج خلیل رفتم. 💢هر وقت می‌خواست چیزی را بیاموزد می‌گفت، درس اول من نماز است، قبل از هر چیز یادت باشد نمازت را ترک نکنی! 💢این مدت که خدمت ایشان بودم، محال بود سائل و نیازمندی به درب مغازه بیاید و دست‌خالی برگردد. 💢وقتی بعد از یک سال آموزش و کارگری‌ام تمام شد، با ماشین خودش من را به بازار برد، از آشنایان بازاری‌، کمک کرد تا لوازم باطری‌سازی را بخرم، بعد راهی ام کرد هنوز بعد از حدود پنجاه سال عکس قاب شده اش بالای مغازه ام است و تا به تصویر حاج خلیل سلام نکنم، روزم شروع نمی شود. حاح خلیل طلایی نشــــــــردهیــــــــد ╰┅─...................─┅╯ وارد کانال شهداشویــد👆👆
💢 🌹 ♨️عاشق حرم سامرا بود، وقتے حرم توسط معاندین شیعه بمب گذارے و تخریــب شد خیلے ناراحت بـــود ... بعد از ڟهـــور داعش، ڪارش حفاظت از حرم امامین عسکریــین(ع) با کنترل پهپادها بود. شب آخر، بعد از زیارت با همکاران، با همــسرش تماس گرفت. صـــدای خمپاره که آمد گفت: «چیزی نیست… باور کن جایمان امن امن است.» اما همان شب، خمپاره دیگر تنش را نشانه گرفت و ساعت دو بامداد به یاران آسمانی پیوست. سه روز قبـــل از پرواز ابدی، از اهواز احضارش کردند؛ گفت: «تا شهید نشم برنمی‌گردم… علمداری فقط شهــــید برمی‌گردد.» و همین‌گونه شد؛ علمداری در کنار حرم امامین عسکریین به آرزویش رسید و پیکرش به ایران بازگشت. شجاعت علمداری 🌷🍃🌷🍃 نشـــر باـشمـــا👆👆
♨️هادی نیک‌رو از کودکی با قرآن و نماز مأنوس بود، حتی پیش از تکلیف روزه می‌گرفت و نمازش را اول وقت می‌خواند. برای کمک به خانواده، درس را رها کرد و نان‌آور شد. در کار، به محض شنیدن اذان دست از همه چیز می‌کشید. در جبهه حتی بدهی دو تومانی‌اش را فراموش نکرد و وصیت کرد بپردازند. بعد از شهادتش، طلبکارش با اشک گفت: کاش بدهی بیشتری داشت تا ارزش بخشیدنش بیشتر بود… هادی نیک‌رو 🌷🍃🌷🍃🌷🍃 نشردهید👆👆