بسیجی شهیدمهدی کریمی
ولادت : اول خرداد ۱۳۴۲
محل ولادت : سراجه قم
شهادت : ۱۶ اسفند ۱۳۶۲
محل شهادت : جزیره مجنون عملیات خیبر
تفحص وخاک سپاری پیکرمطهر : ۱۶ شهریور۱۳۷۷
مزار : گلزارشهدای قم
دیر از آب
گرفتیم تو را
ای ماهـی ؛
امّا عجیـب
عذابی که کشیدی
تازه است . . .
#سلام_بر_۱۷۵_غواص_شهید
#دستان_بسته_برای_شفاعت_بازترند
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
💠
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#فتح_اله_نجفی_پور
فرزند : جعفر
#طلوع :
🗓 1317/01/18 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : متاهل
شغل : آزاد
#غروب :
🗓 1361/03/26 🗓
مسئولیت : بسیجی
محل #شهادت : نجف آباد
عملیات : ماموریت و حوادث
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
⭕️تو دادگاه از شهيدبخارايی پرسیدن چرا گلوله دوم رو به حنجره منصور (طراح کاپیتولاسیون) زدی؟
جواب داد: "میخواستم گلوله دوم رو به مغز منصور بزنم. اما اين حنجره او بود كه به مرجع تقليد و رهبر اسلامی من اهانت كرد، بايد اول حنجره او دریده شود"
🗓 ۲۶ خرداد سالروز شهادت شهیدان بخارایی، امانی، صفار هرندی و نیکنژاد است.
ِ
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#یداله_منتظری
فرزند : رضا
#طلوع :
🗓 1341/01/03 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : متاهل
شغل : کارگر
#غروب :
🗓 1362/03/26 🗓
مسئولیت : بسیجی
محل #شهادت : بانه
عملیات : خط پدافندی
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#غلامحسین_صالحی
فرزند : عبدالرضا
#طلوع :
🗓 1354/09/30 🗓
محل تولد : کهریزسنگ
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : کارگر
#غروب :
🗓 1374/03/26 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : تهران
عملیات : ماموریت و حوادث
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
شب است و دوبارہ
#یادیاران
بخاطرم شرارہ زد
هـواے دیدن آن
#دوستداران
بہ دلم جوانہ زد
🍀 #شبمان_آرام_و_خدایے 🍀
#شهید_محمد_مهدی_انصاری
به فکر خانواده های #شهدا_و_ولایت_فقیه باشید.
امشبم پر از نسیم
#عطر_حضورت
#شهـید_عزیزم
🌷 #محمد_مهدی_انصاری🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 #شبتون_شهدایی 🌹
🕊🍃°•🕊
هی می رفت و می آمد. برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد.
بهش گفتم: «سهمیه امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو.»
گفت: «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه.»
گفتم: « این سهم توست. می تونی دور بریزی یا بخوری»
یکی دوبار رفت و آمد. آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت.
#شهید_حسن_باقری
#درس_اخلاق
⭕️چهار سال قبل بود؛ قبل از امضای برجام
با دستان بسته برگشتند تا به ما بگویند تا آخرین قطره خون در مقابل دشمن مبارزه کنید و تسلیم نشوید؛
مردم پیامشان را فهمیدند، اما مسئولینی که آب خوردن مردم را هم به برجام ربط میدادند، پیام شهدا را نفهمیدند و چوب سازش با کدخدایشان را خوردند...
#خسارت_محض
#هزینه_سازش
🗓 ۲۶ خرداد سالروز تشییع پیکر مطهر ۱۷۵ شهید غواص عملیات کربلای چهار
⭕️تو دادگاه از شهيدبخارايی پرسیدن چرا گلوله دوم رو به حنجره منصور (طراح کاپیتولاسیون) زدی؟
جواب داد: "میخواستم گلوله دوم رو به مغز منصور بزنم. اما اين حنجره او بود كه به مرجع تقليد و رهبر اسلامی من اهانت كرد، بايد اول حنجره او دریده شود"
🗓 ۲۶ خرداد سالروز شهادت شهیدان بخارایی، امانی، صفار هرندی و نیکنژاد است.
💠🍃💠🍃💠
#همسر_شهید
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
🌹شهید مهدی نوروزی
#عاشقانه_های_شهدا
💠🍃💠🍃💠
وقت تحویل لباس، خانم مزوندار گفت «ببخشید لباس آماده نیست! گلهایش را نچسباندهام!» امین گفت «اگر اجازه بدهید من خودم میچسبانم!» حدود 8 ساعت آنجا بودیم و تمام گلهای لباس و دامن را و حتی نگینهای وسط گلها را خودش با سلیقه چسباند!
🌹شهید امین کریمی
#عاشقانه_های_شهدا
💠🍃💠🍃💠
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
به جان میجویمت جانا، کجایی؟
#دلنوشته_شهدا
💠🍃💠🍃💠
اگر من و تو از این صحنه عقب بنشینیم فردا در مقابل خون شهدا هیچگونه جوابی نداریم
#شهید_مهدی_زین_الدین
#کلام_شهدا 🌸🍃
💠🍃💠🍃💠
#همسر_شهید حمید سیاهکالی مرادی
به حمید گفتم : چی شده امروز بدون عجله صبحونه میخوری ؟ [ حمید چون تعقیبات نماز صبحش طولانی می شد برای اینکه به سرویس محل کارش برسه ، با عجله صبحونه می خورد ]
-گفت : امروز با سرویس نمیرم سر کار.
-با تعجب پرسیدم چرا ؟!
-حمید جواب داد : بخاطر چادری که دادی به همکارم بدم !!! نمیخوام حتی به اندازه سنگینی یک چادر از بیت_المال (سرویس) استفاده_شخصی کنم.
"چادر را برای خانم همکارش میبرد حمید اقا"
برگرفته از کتاب "یادت باشد"
#سیره_شهدا
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
#طیب_در_۱۵_خرداد
در روز ۱۵ خرداد ، طیب با تعطیل کردن میدان بارفروشها ، موجب شد که تظاهرات با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری داشته باشد . به گفتهی شهید عراقی ، رژیم از طیب توقع داشت که حداقل مثلاً جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد . ولی خوب طیب این کار را نمیکند . وقتی او را میگیرند و میبرند . از او میخواهند یک فرم را امضا کند و آزاد شود . تقریباً مسئله این بوده که یک پولی آقای خمینی به من داده که بیایم همچنین حادثهای را خلق بکنم و من هم آمدهام مثلاً یک ۲۵ زار (ریال) دادهام و مردم این کارها را کردهاند . وقتی میگذارند و میگویند این حرف را بزن ، قبول نمیکند . نصیری تهدیدش میکند و این هم به نصیری فحش میدهد .
#ادامه_دارد
🌻👇🌻👇🌻👇
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سید_تقی_درچهای
او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفتهام و این غایله را راه انداختهام . گفته بود من عمر خودم را کردهام . بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود به کسی که جانشین ولی عصر (عج) است و مرجع تقلید هم هست تهمت بزنم .
من به امام حسین علیهالسلام و دستگاه او خیانت نمیکنم یکی از دوستان به نام آقای ملکی که از اهالی شهرری و پدر دو شهید است همزمان با مرحوم طیب زندانی بود و میگفت زندانیها را به صف کرده بودند و به مرحوم طیب دستبند قپونی زده بودند . به این ترتیب که یک دست از عقب و یک دست هم از روی شانه میآید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم میبندند و مثل ساعت کوک میکنند و دو دست تحت فشار قرار میگیرد و استخوان سینه بیرون میزند . او میگفت عرق از بدن مرحوم طیب میریخت و او را از جلوی ما عبور میدادند تا ما عبرت بگیریم . مرحوم طیب تمام این سختیها را به جان خرید ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته .
#ادامه_دارد
🌹👇🌹👇🌹👇
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#طیب_و_شهادت
طیب به دلیل طرفداری از امام خمینی به زندان افتاده بود . به همین دلیل مورد توجه محافل مذهبی و روحانیون قرار گرفته بود . حتی امام خمینی نیز به مرحوم طیب توجه داشت است .
شهید عراقی در خاطرات خود میگوید
روز قبل از اینکه میخواستند حکم اعدام را درباره طیب صادر بکنند .
آقای خمینی از زندان عشرتآباد به خانهی روغنی منتقل و در آنجا تحت نظر بود . دور و برش ساواکی و از این چیزها بودند خانوادهی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی با ترفندی خود را به منزل امام میرسانند . یک بچه کوچک ، حاج اسماعیل داشت و یک بچه کوچک طیب .
آقا این دو بچه را بلند میکند روی دو تا پایش مینشاند و یک دستی روی سر و روی اینها میکشد و دعایشان میکند . بعد میگوید که من تا حالا از اینها چیزی نخواستهام اما برای دفاع از جان این دو نفر میفرستم ، عقبشان بیایند . میخواهم از آنها که اینها را نکشند .
خانوادهی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی خوشحال میشوند و از خانه آمدند بیرون . اینها از این ور میآیند بیرون . به فاصله یک ربع و بیست دقیقهای ، آقا میگوید به پاکروان بگویید بیاید ، من کارش دارم .
" پاکروان رئیس ساواک وقت بود "
پاکروان که علت احضار خود را می دانست ، آن روز خودش را نشان نمیدهد ، هر چی آقا داد و بیداد میکند و این حرفها ، میگویند ما فرستادیم ، نبوده .
فردا صبح هم طیب را اعدام کردند . صبح اول وقت که طیب تیرباران میشود ، برای ساعت هفت و نیم الی هشت صبح هم پاکروان میآید پهلوی آقا .
آقا با عصبانیت میگوید
پاشو برو
#ادامه_دارد
🍀👇🍀👇🍀👇