#لالههای_آسمونی
💠آقا مهدی را دیدم روی تخته سنگی نشسته و پوتین خود را در آورد و با قمقمه خود مشغول گرفتن وضو شد و بعد از آن بلند شد و روی همان تخته سنگ ایستاد و مشغول نماز خواندن شد جایی که ایستاده بود کاملاً در دید دشمن از تپه های مقابل بود و به صورت پراکنده هم آتش دوشکا شلیک می شد.
💠وقتی نماز آقا مهدی تمام شد پرسیدم : چرا ایستاده نماز می خوانی مگر نمیبینی که دشمن روی ما آتش دارد آقا مهدی جواب دادند : برادر توی مملکت خودمان هم نمی توانیم راست راست راه برویم و ایستاده نماز بخوانیم؟
#سردارشهید_مهدی_شرعپسند🌷
#سالروز_ولادت
#خاطرات_شـهدا
🔹آن روز از پدر خداحافظی کرد .از دیگر اهل خانواده حلالیت طلببید بعد ساکش را برداشت و درحالی که دستش را توی دست من گذاشته بود، قبل از رفتن ، هدیه ای را که برای خانواده خریده بود به آنها داد آنگاه نگاهش را به من دوخت و گفت : «مادر حلالم کن . آنجوری که دلم می خواست نتوانستم در خدمتت باشم . »
🔸دست در گردنش انداختم و گفتم : «خدمت امام زمان باشی .»از خانه که بیرون رفتیم ، مقابل در حیاط از زیر قرآن سه بار رد شد و بوسه بر کلام ا.. زد . وقتی می خواستم آب را پشت سرش بپاشم ، برگشت، نگاهش را به نگاهم دوخت و بعد خم شد بوسه بر دستم زد . بلند شد چند قدمی از من دور شد .
🔸همینکه می خواستم آب را بپاشم ، باز آمد و بوسه بر دستم زد. این کار را سه بار تکرار کرد . گفت : «ببخش مادر . مرا ببخش ، حلالم کن »
🔹وقتی برای آخرین بار چند قدمی از من دور شد . کاسه آب را در مسیر قدم هایش پاشیدم . برگشت لبخندی زد و دستی تکان داد.
✍ به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_غلامعلی_پیچک🌷
#سالروز_شهادت
ﺗﺎ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ.
ﺻﺪّﺍﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ ﮐﻮﺑﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ :
انشاالله ﺳﻔﺮﯼ ﺑﻪ ﻛﻮﻳﺖ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ، ﻣﻨﺘﻈﺮﺗﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ،
ﺻﺪّﺍﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻦ ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ؛ ﻛﻮﻳﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ،
ﺣﺘﻤﺎً ﻣﯽﺁﻳﻴﻢ!
ﻭ ﻣﻦ ﺳﺎﻝ ۱۹۹۰، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ عراق ﺑﻮﺩﻡ،
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺷﺪﻡ..!
ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻛﻮﻳﺖ،
ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻥ،
ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﻳﮕﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ
نمیﭘﻮﺷﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ؛
ﺩﺭ ﻛﻮﻳﺖ، من ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ
ﺧﻮﺩ نمیبینم،
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ دلیل ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ بودند!
ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ و حتی برای حضور در سالن صرف غذا ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻴﺸﺪ!!
به جاست ﯾﺎﺩﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ..
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﺩﻋﺎ رفتند.
#صدام_حسین#جنگ_عراق#شهیدان#paradise_song#iran_war#
💠🍃💠🍃💠
بیا
بجای خورشید
بتاب
تا صبح من
طلوع کند
به عشق..........
🌹شهید اسماعیل حیدری🍃🍃
#روزتان_شهدایی
🌸💐🌸🌼🌸💐🌸
#حضرت_عشق
#رهبرم! وصف شما را غزلی می خواهد
غزل از جنس #ارادت به وَلی می خواهد
دل هر #بچه ولایی به خدا آقاجان !
چون تو شخصیت بین المللی می خواهد
✨اللّهم عَجِّل فی فَرج مَولانا صاحِب الزَمان واَحفِظ نائب المَهدی الاِمامِنا الخامِنه ای ✨
#اللّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُمْ
🌸💐🌸🌼🌸💐🌸
🌸💐🌸🌼🌸💐🌸i
🌺🌼🌹🌸🌹🌼🌺
ڪاش ...
خنثی ڪردنِ #نفس را هم ،
یادمـــــان مےدادیـد ...
مےگوینــــــد :
آنجا ڪہ #نفس مغلوب باشد
#عاشـــــــق مےشویم ...
#عاشق_کہ_شدی
#شهیـد_میشوی
🌹🌹🕊🌼🕊🌹🌹
🌹🌹🕊🌼🕊🌹🌹
عصر باشد . . .
خـدا باشد ، شما باشید
دگر چه میخواهم از زندگی !؟
راستی یک لیوان چای لطفا
#عصر_بخیر
#جمع_رزمندگان
#شهید #محمدحسین_باغبان ،
كارگرزاده ای بود از استان اصفهان . یک ناخنش به خاطر جوشکاری کبود بود، قبل از عملیات خیبر ،به همرزمش شفیعی گفت اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید. شفیعی دلش لرزید. بارها حسین را دیده بود که با گریه می گفت خدایا مرا مثل امام حسین (ع) شهید کن.
اواخر اسفند ، وقتی شفیعی را برای شناسایی شهدا به تعاون لشكر14 امام حسین(ع)خواستند ، حسین را فقط از روی ناخنش و گودی كف پایش شناخت ، چون حسین سر نداشت.
#خاطرات_شهید
🌷اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا قصاص کند.»
آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.»
همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم.
🌷بارها به صورت بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند پاسدار است.
عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون امام حسين(ع) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم.
#شهیداسماعیل_رئوفی🌷
#شهدای_فارس
🕊🕊
💠🍃💠🍃💠
جان و تنم ای دوست
فدای تن و جانت
مویی نفروشم به
همه ملک جهانت
#دلنوشته_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ شهدا.....
به این عکسها خیره شو خیره شو....
تصاویر رزمندگان و شهدای گردانهای علی اکبر و امام سجاد(ع) لشگر سرافراز و همیشه پیروز ۳۱عاشورا در دفاع مقدس....
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#سلام_بر_شهـیدان
عکس شهیدی که زینت بخش دیوار اتاق #رهبری است ...
قسمتی از وصیت شهید:
« در تشییع جنازه من #پرچم_آمریكا را به آتش بكشید تا مردم بدانند من #ضد_آمریكایی و تابع #ولایت_فقیه هستم...»
#شهید_محمدرسول_رضایی
#دانشآموز_13_ساله
#بسم_رب_الشهدا
گــاز شیـمیـایـی و عشــق هــر دو می ســوزاننــد...
یڪی پـوست را و چشـم را و جسم را
و دیــگری دل را و جـان را... .
هـر دو سـوختـن ناله هـا دارد و نشانـہا.... خـوب ڪه نه، بــد هـم نگــاه ڪنی نشـانِ هر دو ســوختن را در او می بینی ولی ایـن سوختـن ڪجـا و آن سـوختـن ڪجـا!؟
#خدایا_شهادت_را_نصیبمان_کن
#پیام_شهید
به همهی شما وصیت میکنم،
همهی شمائی که این صفحه را میخوانید:
#قرآن را بیشتر بخوانید،
بیشتر بشناسید،
بیشتر عشق بورزید،
بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید،
بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید،
سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد،
نه زینت دکورها و طاقچههای منزلتان،
بهتر است قرآن را #زینت_قلبتان کنید...
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
📎شرمنده ام از رویت ای شهید 🌷
به اندازه ی ثانیه های دیروزِ عُمرم
و ساعت های باقی مانده ی عُمرم...
#شهید_حسین_احمدیجوان🌷
#سالروز_شهادت
#خاطرات_شهدا
🔹مادرم یک سال قبل از شهادت حسین فوت کرد. بعد از فوت مادرم حسین کم کم حرف از رفتن به سوریه را زد و می گفت: باید به سوریه بروم ؛حضرت زینب من را طلبیده است. من خوابش را دیده ام. من گفتم نه برادر تو باید ازدواج کنی و تشکیل خانواده بدهی .
🔸گفت بعد از جنگ سوریه ازدواج می کنم. برای آموزش به تهران رفت و آموزش دید. آمد از ما خداحافظی کرد و من او را از زیر قران رد کردم پشت سرش آب ریختم به امید دیدار دوباره برایش دعای خیر کردم به او سفارش کردم که از طرف ما هم نائبالزیاره باشد و سلام ما راهم به حضرت زینب(س) برساند.
🔹وقتی به سوریه رسید، توی حرم بود که به ما زنگ زد. بعد از آن دیگر هیچ تماسی با هم نداشتیم. یک ماه در سوریه بود و ما از او بی خبر بودیم هروقت زنگ می زدیم موبایلش خاموش بود که خبر شهادتش را به ما دادند . از طرف فاطمیون به ما زنگ زدند.
🔸گفتند که حسین زخمی شده است. و بعدا گفتند که شهید شده است و دو سه روز بعد پیکرش به تهران آوردند و داماد من رفت پیکر را شناسایی کرد. پیکرش را تشییع کردند ولی به ما نشان ندادند و گفتند که خمپاره خورده است. پیکر را در اشتهارد به خاک سپردیم.
🔹حسین همه زندگیش، از همان کودکیش، جهاد کرده بود تا اینکه در راه حضرت زینب(س) به شهادت رسید . پنج سال نگهداری از مادر مریضم کم از جهاد در جبهه نبود او به خاطر پرستاری از مادرم ازدواج نکرد .
🔸سرانجام حسین اینگونه بود که حضرت زینب (س) او را فرا خواند و او لبیک گویان به این راه برود. وقتی شهید شد خیلی غصه حسین را می خوردم که خیری از زندگی و جوانیش ندید و شهید شد. یک شب خواب او را دیدم که گفت: خواهر غصه من را نخور من زنده ام.
✍به روایت خواهر شهید
#شهید_حسین_احمدیجوان🌷
#سالروز_شهادت
من همان موج بی قرار ،
تــو همان ساحل آرام ...
بی تابم ،
برای بوسـه باران کردنت ...
زینب خانم ،دردانه
🌷شهید محمدتقی سالخورده🌷
#شبتـــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا 🌹
💐🌸🌼🌹🌼🌸💐
🌓 #شب_است 🌓
دلم بی قرار عزیزیست که بوی عطر پیراهنش فضای دلم را #آسمانی کرده است .
باز زمان خواب گشته و صدای ناله ی #مادر_شهید فضای قلبم را تنگ کرده است
#مادر_شهید
#مادری که با ناله می گوید
عزیز دل #مادر کجا خوابیده ای ؟
امشب برای آسودگی دل #مادرت
#امن_یجیب می خوانم
امشب به نیت دیدن روی همچو ماهت چشمان بیمارم را روی هم می گزارم
و #نماز_شبم را به روح نازنینت
هدیه می کنم ....
🌷 #شهید_عزیزم 🌷
#رفیق_تنهایی_هایم
🌹 #حیدرعلی_جان🌹
#برایم_دعا_کن
#شهید_والامقام
#حیدرعلی_رضایی
💐 #شبتون_شهدایی 💐
🌹🕊 🌹
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
ما به جهاد فی سبیلالله #عشق میورزیم و این امری است فراتر از یک انجام وظیفهی خشک و بیروح.
این سخن یک فرد نیست؛
دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند.
بسیارند کسانی که میدانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، از همان اجری در پیشگاه #خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب #حضرت_حجت (عج) و نه تنها آماده، که مشتاق بذل جان هستند.
سرِ ما و فرمان شما...
بخشی از نامه ی شهید آوینی به حضرت #آیتالله_امام_خامنهای
#شبتان_آرام_با_یاد_خدا