فرازی از وصیت نامه شهید حمید کارگر🕊
زمانی که روی زمین راه می روید فخر نفروشید، یک روز همین خاک بر سرتان ریخته خواهد شد.
سعی کنید شیطان درونتان را از بین ببرید و خالص شوید.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
📸 #احکام | وسایل الکتریکی مثل موبایل، لپ تاپ و... که با آب کشیدن، خراب میشود، در صورت نجاست چه حکمی دارد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماسینه زدیم، بیصداباریدند
ازهرچه که دم زدیم آنها دیدند
مامدعیان صف اول بودیم
از آخرمجلس شهداراچیدند
#شهدا
#مردان_بی_ادعا_
#دفاع_مقدس_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋ برای دختر همسایه
👌 انتشار حداکثری
🔺 این ویدئو را حتماً ببینید
🔹 پیام دختران افغانستانی به دختران ایرانی/ از مردم افغانستان بشنوید که باید برای چه چیزهایی حساس باشیم. اینبار آنها برای ما خواندهاند…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 شهید کیهانی وقتی فهمید کاملا در محاصره تکفیری های داعشی است،
«کمیلِ بابا، مقداد عزیزم، میثمِ گلم!
از شما میخوام ولایی بمونید، ولایی به ایستید؛ بسیجی، حزب الهی....
🌸
🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷
#خاطرات_شهداء
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
در عملیات رمضان، بچهها پشت خاکریز زمینگیر شده بودند .
پنجاه ، شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمیتوانستند سرشان را بالا بیاورند .
با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز ، یک نفر که بغل دستم بود گفت « دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی ، سوراخ سوراخش میکنن .»
روبهرو را نگاه کردم . چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک میشدند .
فاصلهشان هر لحظه کمتر میشد ، اولین تانک به سی ، چهل متریمان رسیده بود ، نفسم بند آمده بود ، احساس میکردیم چند دقیقه دیگر اسیرمان میکنند .
بدنم سُست شده بود ، با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقیها بودم .
با نا امیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم .
یک مرتبه دیدم یک نفر ، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد ، گرد و خاک کنان به طرفمان میآيد
#حاج_احمد بود .
از موتور پایین پرید و آرپیجی را از دست آرپیجیزن گرفت و رفت آنطرف خاکریز ، روبهروی تانکها نشانه رفت ، چند ثانیه بعد گلوله آرپیجی روی برجک ، اولین تانک در حال حرکت نشست .
تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه .
بعد #حاج_احمد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند .
بچهها شروع کردند .
#حاج_احمد سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد .
راوی :
#عباس_رمضانی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴
☘ مادر!این پیام را به جوانان ایران برسان...
#وصیتنامهشهیدمحمدابراهیمهمت
〰️〰️〰️〰️〰️
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#دلنوشته_شهدایی
#بچه بازی است مگر؟
#عشق جگر می خواهد!
به بهانه ی دلتنگی،به دلایل #عاشقانه ؛
سلام!
سلامی به وسعت #روحتان و به بزرگی #قلبتان
راستش نوشتن از #شما که کار ما نیست، جسارتاً با کلمات #بازی می کنیم تا عرض #ارادتی داشته باشیم خدمت شمایی که از #جانتان برای ما گذشتید ، تا ما #حاضر نباشیم از کوچک ترین #گناهمان برایتان بگذریم!
هر بار خواندیم #عکس_شهدا را ببینیم، #عکس_شهدا عمل نکنیم و چه ساده از کنارش رد شدیم و چشممان را به #ناموس مردم دوختیم و #غیرت را به راحتی آب خوردن سر کشیدیم و ریش بلند گذاشتیم غافل از آنکه #ارتفاع ریش ریشه ی خراب را #سامان دهی نمی کند!
از حفظ زمزمه کردیم ما #مدعیان صف اول بودیم ، از آخر مجلس #شهدا را چیدند و هربار #شاهد پرپر شدن دلاورانمان بودیم و از #انتهای ماجرا با دست مشت شده شعار دادیم!
از کوچه خیابان های #مزین شده به #نام شریفتان عبور کردیم که یادمان باشد این که #ایمن در کوچه پس کوچه ها قدم می زنیم ، صدقه ی #سر مبارک شماست و باز #سرمان را مانند کبک در برف #فرو بردیم و هرکسی زبانش به هر #توهینی به شما و راهتان و پیروانتان باز شد به بهانه ای #سکوت می کنیم تا خجالت بکشد #سکوت کردیم!
آری ما چنین #خجالت آور مدعی ادامه دهندگان راه شماییم و چقدر #شرمنده_ایم که مدام #شرمنده_ایم !
کاش اگر #حسینی نیستیم #حسینی نما نباشیم!
التماس تفکر...
#ارسالی_از_اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴
🔰 زیارت نامه شهدا
🔹بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم
🔹 شادی ارواح پاک و مطهر شهدا صلوات
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادره دیگه طاقت نداره. . .
🌹شهادت نردبام آسمان بود🌹
تمامی افراد حاضر در عڪس بہ فیض شهادت نائل آمده اند؛
و این نردبام بہ نردبام شهادت معروف شد...
#شهدا...گاهی نگاهی.....
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷
#بزرگ_مردان_کوچک
#پهلوان_کوچک
#نوجوان_شهید
#سعید_طوقانی
تو هم کم الکی نیستی ها....
قرار بود روز یک شنبه ۱۰ تیرماه، تدارکات گردان به مناسبت عید سعید فطر جشنی را ترتیب دهد.
جشن در محوطه باز جلوی گروهان ۳ برگزار می شد.
کل برنامه را ورزش باستانی تشکیل می داد.
برزنتی را بر زمین پهن کردند که نقش گود را بازی می کرد.
بچه های بسیجی و ارتشی تبریک گویان و خندان، دورتادور برزنت حلقه زده بودند در حسینیه، آنهایی که می خواستند ورزش کنند، درحال بستن لُنگ بودند.
یکی از سربازها که با سابقه ی سعید آشنایی نداشت، وقتی دید او هم دارد لُنگ می بندد، با تمسخر رو به بغل دستیش گفت: این بچه کیه که می خواد بیاد توی گود؟ مگه کودکستانه؟ سعید که شنید او چه می گوید، بهش برخورد، اما چهره اش نشان می داد که ناراحت نشده.
لُنگ را به دست گرفت، به طرف سرباز رفت و گفت: می بخشین برادر، می تونی این لُنگ رو برام ببندی؟
سرباز لبخند تمسخر آمیز دیگری زد و رو به دوستش گفت: بفرما! دیدی گفتم بلد نیست و لُنگ را دور کمر سعید بست.
چقدر زیبا شد، با آن پیراهن گرم کن کرم رنگ و شلوار نظامی که به دور آن لُنگ بسته بود.
یکی از سربازها ضرب را دست گرفت و شروع کرد به نواختن، عباس که به احترام او جلو نرفته بود ، شاکی شد و گفت «ای بابا این که داره باباکرم می زنه!» جلو رفت، ضرب را از او گرفت و شروع کرد به نواختن ، ورزش شروع شد.
صلوات های پی در پی، به حال و هوای عید، روحی تازه می بخشید.
هرچه بود، صدای ضرب بود و صلوات.
پس از اینکه میل گرفتند و چند حرکت دیگر انجام دادند، نوبت به چرخ زدن سعید رسید.
به خوبی می شد در چهره آنهایی که با سعید آشنا نبودند، تمسخر را دید. حق هم داشتند. بچه ای کم سن و سال را چه به ورزش باستانی؟
وسط دایره آمد و آرام شروع کرد به چرخیدن. پس از رخصت گرفتن از عباس و بقیه، شروع کرد به چرخ، چرخ که نه، مثل فرفره می چرخید؛ سریع و تند، آنقدر که سر من گیج رفت.
در حین چرخ زدن، پیراهنش را از تنش درآورد و انداخت زمین، چند دوری اطراف آن چرخید و با همان سرعت و درحال چرخیدن، پیراهنش را از زمین برداشت و به تن کرد.
چشمان همه از حدقه درآمده بود؛ بالاخص سربازی که لُنگ را برای او بسته بود.
پس از چرخ همراه با سلام و صلوات، نوبت به شیرین کاری رسید.
چهار میل کوچک با رنگ های قرمز و آبی راه راه، در دستان سعید به بازی درآمدند.
چهار میل را به هوا می انداخت و دوباره می گرفت؛ بی آن که نگاهش به آنها باشد.
از جلو پرت می کرد و از پشت می گرفت، از پشت پرت می کرد و دولا می شد و از بین پا می گرفت و …
اولین باری بود که آنقدر شیفته ورزش باستانی می شدم.
سراپایم چشم شده بود و سعید را می پاییدم.
سرانجام ورزش با صلوات بلند حضار و شیرینی و شربت تدارکات به پایان رسید.
سراغ سعید رفتم، دستی به پشتش زدم و گفتم: خودمونیم، تو هم کم الکی نیستی ها…
راوی :
#حمید_داوود_آبادی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦ایران - تلآویو، کمتر از ۷ دقیقه
🔹نیروی هوافضای سپاه پاسداران، امروز از ساخت موشک بالستیک جدید این نیرو خبر داد.
🔹نقطه برتری این موشک هدایت لحظهای کلاهک در خارج از جو زمین است.
در انتخاب همسنگر زندگیت دقت کن!
اگر تقوا و چشم پاک داشته باشد،
به خدا خواهید رسید.
اگر میخواهی سنگر زندگیت عطر شهادت بدهد،🌷
قبل از ازدواج، دلت را حراج نکن⛔️
#سبک_زندگی_ایرانی_اسلامی
#پ_نورالهدی
#ح_حضرت_زهرا_س
#ن_ناحیه_کاشان