eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
محکومیت فرمانده انتظامی سابق چابهار به حبس 🔹در پی شکایت از فرمانده انتظامی سابق چابهار توسط یکی از شهروندان و پس از ارائه گزارش از سوی بخش‌های نظارتی مسئول در فراجا مبنی بر روی‌دادن برخی تخلفات از سوی نامبرده در شهریور امسال، دادگاه نظامی استان سیستان و بلوچستان بلافاصله و با قید فوریت موضوع را در دستور کار ویژه قرار داد. 🔹پس از تحقیقات، دادگاه نظامی یک استان سیستان و بلوچستان در تاریخ ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ابراهیم کوچک‌زایی را به ۱۵ ماه حبس و از باب تهیه صورت‌جلسه خلاف واقع به ۱۵ ماه حبس تعزیری و از جهت لغو دستور و تهدید نیز هرکدام به ۱۵ ماه حبس تعزیری محکوم کرد. 🔹دادگاه علاوه بر حبس، نامبرده را به انفصال از خدمات دولتی و عمومی هم محکوم کرده است و حکم صادرشده قطعی و لازم‌الاجرا است. پرونده کوچک‌زایی در زمینه برخی اتهامات مطروحه دیگر، در دیوان عالی کشور در حال بررسی و رسیدگی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨انهدام ۳ باند سرقت مسلحانه در سیستان و بلوچستان 🔹اعضای یک باند سرقت مسلحانه ‌که در زاهدان به سرقت لوازم داخل خودرو اقدام می‌کردند ‌در‌ عملیات پیچیده پلیس دستگیر شدند. 🔹در جریان دستگیری مالخرها بیش از ۱۸۰ دستگاه پخش صوت خودرو و تعداد زیادی بلندگو و سیستم صوتی کشف شد. 🔹همچنین یک باند سه نفره سرقت مسلحانه موبایل نیز در روزهای اخیر در زاهدان منهدم شد که با سلاح سرد و گرم اقدام به سرقت می‌کردند. 🔰سازمان اطلاعات فراجا
35.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥لحظه به لحظه با عملیات والفجر ۸ 🌷 به روایت سیدشهیدان اهل قلم سیدمرتضی آوینی آفتاب باز هم پايين‌تر آمده است و دل‌ها مي‌خواهند كه از قفس تنگ سينه‌ها بيرون بزنند. انتظار سايه‌اي از اشتياق بر همه چيز كشانده است. همه‌ي كارهاي معمولي پر از راز مي‌شود و اشيا حقيقتي ديگر مي‌يابند. نان همان نان است و آب همان آب است، و بچه‌ها نيز همان بچه‌هاي صميمي و بي‌تكلف و متواضع و ساده‌اي هستند كه هميشه در مسجد و نماز جمعه و محل كارَت و اينجا و آنجا مي‌بيني. اما در اينجا و در اين ساعات، همه‌ي چيزهاي معمولي هيبتي ديگر پيدا مي‌كنند. تو گويي همه‌ي اشيا گنجينه‌هايي از رازهاي شگفت خلقت هستند، اما تو تا به حال در نمي‌يافتي. امان از غفلت!
شب عملیات والفجر ۸ بود. در حال اماده شدن برای عملیات بودیم. سردار قنبر زاده,فرمانده گردان, بی سیم زد که سردار(شهید )مسلم شیرافکن) پیام داده, برادرش, محسن را شب اول نبرید. سریع رضا حیدری که رفیق فابریک محسن بود را فرستادم تا جریان را به محسن بگوید! چند دقیقه بعد دیدم این نوجوان با عصبانیت به سمت من امد. گفت اقای مهدوی رضا چی میگه, چرا من نباید بیام؟ گفتم دستور فرماندهیه, قایق ها جا نداره... بغضش ترکید, اشک روی گونه اش شروع به غلطیدن کرد و گفت چرا من, منم می خواهم بیام! ناگهان پایش سست شد و افتاد روی زمین. رضا رفت زیر بغلش را گرفت. گریه می کرد و با لهجه کازرونی التماس می کرد. هی می گفت اقای مهدوی ههههاااانمبری؟ می گفتم نه ! شاید صد بار این خواهش تکرار شد. کلافه شدم, سرشان داد زدم و رفتم سمت گروهان... یک مرتبه محسن دوید جلویم با اشک گفت:دیشب خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. به من گفت تو میای پیش خودم! تعجب مرا که دید ادامه داد:به قران اگه دروغ بگم. اگه نبریم شکایتت رو می کنم! خیلی با جذبه وجدی می گفت. یک مرتبه بدنم شل شد. بی اختیار گفتم: برو آماده شو بیا! رضا گفت: بچه بدو که آخر گرفتی! من مبهوت نگاه این دو نوجوان کم سن وسال می کردم و بی اختیار اشک می ریختم. همان شب عملیات والفجر هشت هردو پر کشیدند. بعد از عملیات فهمیدم که رمز عملیات هم " " بود. 🌹🍃🌹🍃 , فارس شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۱ 🍃🌷🍃
⭐یادی از سردار شهید محمدحسین(امیر) مهدی زاده ⭐ 🌾 نماینده ای از طرف یکی از شرکت های کشتی رانی برای جذب من و امیر مجموعه در خودشان، به اهواز آمد. او می گفت برای تعمیر کشتی ها و اسکله ها نیاز به غواص ماهر داریم. او می گفت کسانی که بتوانند در عمق زیاد آب کار کنند در کشور خیلی کم هستند و ما مجبوریم برای این کار، از غواص های خارجی استفاده کنیم که هزینه زیادی دارد. دلیل هم می آورد که الان تعمیر این کشتی ها که نیاز غذایی و دارویی کشور را تأمین می کنند کمتر از جنگ و جهاد نیست. پیشنهاد آخرش حقوق ماهیانه 50 هزار تومن برای غواصی تمام وقت بود. واقعاً پیشنهاد وسوسه انگیزی بود. یعنی حقوقی 25برابر حقوق ما در سپاه که 2هزار تومان بود، من که دست و پایم سست شده بود. به امیر گفتم: چی کار کنیم؟ خیلی جدی گفت: چون سپاه ما را آموزش داده، درست نیست الان که به ما و تخصص ما احتیاج دارد جایی غیر از سپاه و مکانی غیر از جبهه خدمت کنیم! گفتم: اگر جنگ تموم شد، بعدش چیکار می کنی؟ گفت: خوب بعدش میرم لبنان می جنگم! 🌹🍃🌹🍃
⭐یادی از سردار شهید محمدحسین( امیر) مهدی زاده⭐ 🌷امیر شده بود مربی غواصی رزمندگان، در کنار شوخی طبعی اش بسیار سختگیر بود. این سختگیری اش حتی در مورد "شیرعلی" از همشهری هایش هم مشهود بود. شیرعلی پنجاه سال داشت، گذر زمان بدنش را ضعیف کرده و دیگر توان ما که جوان بودیم را نداشت. تمرین آن روز، شنا از کنار دیواره سد تا ساحل بود، یعنی حدود هشت، نه کیلومتر باید شنا می کردیم. آن روز دیدم شیرعلی بی جان و خسته در چادر افتاده است. گفتم: چی شده پیرمرد، وا رفتی! گفت وسط مسیر بودم، امیر با قایق رسید بالای سرم، گفت خیلی بد آمدی، من را کشید بالا، برد نزدیک به بدنه سد، دوباره به آب انداخت! برای شفاعت پیش امیر رفتیم. گفتیم حداقل به این پیرمرد کمتر سخت بگیر. خیلی جدی گفت: الان من بهش آسون بگیرم، فردا تو عملیات می خواهد چه طور با سختی کار کنار بیاد، اگه وسط راه کم آورد و جانش به خطر افتاد جواب خدا و خانواده اش را چی بدهم! 🌹🍃🌹🍃
🌷وقتی برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا می رفت، اولین چیزی که در ساکش گذاشت رساله امام خمینی(ره) بود، آنجا هم به عنوان خلبان نمونه چندین بار تقدیر شد، به نحوی که به او گفته بودند ایران باید به خلبانانی مثل تو افتخار کند. استاد خلبان آمریکایی اش هم گفته بود: اگر روزی من در جنگ با اسدزاده روبرو شوم حتماً از مقابل او فرار می کنم. 🌷 در عملیات والفجر 8 پس از بازگشت از ماموریت ، هواپیمایش مورد اصابت پدافند هوایی دشمن قرار گرفت. به هواپیما صدمه شدیدی وارد شده بود... افسر رادار می گفت آخرین صحبت های ابوالفضل ، ندای یا صاحب الزمان بود. وقتی پیکر ابوالفضل را پیدا کردند می بینند، مثل مولایش ابوالفضل، سر و دستش از بدن جدا افتاده... اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ اﺳﺪﺯاﺩﻩ 🌹🍃🌹🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍یک دردل.... 💢 همانگونه که قبلا نیز اعلام شد به لطف حضرت زهرا(س)، کانال‌های شهدای شیراز ، که به‌طور روزانه به نشر مطالب شهدا بخصوص شهدای شیراز می پردازد ، در جشنواره ملی دفاع مقدس در فضای مجازی ، برای دومین بار در این سالها حائز رتبه گردید ... 🔹علیرغم این موضوع ، در این مدت متأسفانه حمایت و همراهی از طرف متولیان مرتبط استانی در زمینه های فرهنگی و شهدایی نیز انجام نشده است .... 👈اما انتظار خادمین شهدا و ادمین های این کانال ها این است که شما اعضا و محبین شهدا ، خود مبلغ کانال و دعوت کننده دیگران به جمع شهدایی باشید... 📣تبلیغات کانال، ارسال مطالب بالینک ، کمک به نشر آدرس کانال و.... از جمله مواردی هست که می‌توان در راستای کمک به افزایش اعضای کانال برداریم 🤲خداوند کمک کند تا هر‌چه بیشتر شهدای استان را در کشور مطرح و سیره آنها را نشردهیم ....
🔹با توجه به شرایط عملیات رمضان که در دشت بود و هیچ عارضه ای برای دیده بانی وجود نداشت. طرح احداث تپه دیده بانی پیشنهاد شد، حدود ده شب طول کشید که تپه ای به ارتفاع 20 متر در منطقه احداث شد. چون تپه در دید و تیر دشمن بود، شاید تنها کسی که برای دیده بانی روی آن داوطلب شد محمد قنادی بود و هر شب تا قبل از عملیات رمضان شب ها روی آن دیده بانی می کرد. هنگامه عملیات، به عنوان سرتیم گروه شناسایی جلو نیروها حرکت می کرد که به یک کانال که تازگی توسط دشمن حفر شده بود می رسند. هم زمان گلوله ای به سینه محمد می خورد. محمد روی این کانال و سیم خاردار ها می خوابد تا سایر نیروها از رویش عبور کنند... 🍃🌷🍃 محمد قنادی
🌷ساعتی تا شروع عملیات باقی مانده بود. گفت بریم لباس سبز پیدا کنیم، معمولا لباس خاکی به تن داشت اما ان شب... چشمش افتاد به عبدالحسین که نیروی تدارکات بود و در عملیات حاضر نبود. عبدالحسین تا فهمید علی اکبر می خواد چی کار کنه, پا گذاشت فرار. علی اکبر دویست متری دوید تا گرفتش و لباسش را در اورد. گفت من امشب باید با این لباس سبز شهید بشم, می خواهی راضی باش, می خوای نه! لباس خاکی اش را هم داد به عبدالحسین. عبدالحسین گفت پس باید دعا بکنی لباسم همین جور نو و براق بمونه که راضی نمیشم! اتفاقا وقتی جنازش را دیدم لبخند به لب داشت, لباس هم نو و براق باقی مانده بود... ﻋﻠﻲ اﻛﺒﺮﻓﺮﻣﺎﻧﻲ 🍃🌷🍃🌷 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐یادی از سردار شهید محمدحسین(امیر) مهدی زاده⭐ 🌾سال 64 به جبهه اعزام شده و در یگان دریایی لشکر المهدی(عج) سازماندهی شدم. ما را جهت آموزش قایق رانی فرستادند. یکی از مربی ها، امیر بود که بارها او را در مسجد انقلاب سروستان هنگام خواندن دعا و مداحی دیده بودم. به سمتش رفتم و گفتم: سلام، شما آقای مهدی زاده اهل سروستان هستید! تبسم کوتاه و شیرینی کرد و گفت: اشتباه گرفتید، من مهدی زاده نیستم، من "عبدالله بحری" هستم! گفتم: اما من مطمئن هستم شما را در سروستان دیده ام! خندید و گفت برادر شما هم عبدالله بحری هستید، همه شما رزمندگانی که در اینجا حضور دارید، همه "عبدالله بحری" هستید! ادامه داد: همه ما بنده ی خدا هستیم و در قسمت دریایی و آبی جبهه ها مشغول دفاع از خاک و ناموس و انقلاب خود هستیم بنابراین همه ما " بندگان دریایی خداوند " هستیم، بنابراین برازنده ترین اسم برای همه ما "عبد الله بحری" است. شاید می خواست با این نام مستعار، اسم و رسم و فعالیت خود در جبهه را پنهان کند. 🌹🍃🌹🍃 # یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار شهید محمدحسین(امیر) مهدی زاده⭐️ 🌹آن شب، آسمان صاف و ماه کامل بود. برای شناسایی فاو وارد اروند شده بودیم که ناگهان در امواج اروند، بی اختیار به سمت نگهبان های عراقی در ساحل کشیده شدیم، هرچه پا می زدیم فایده نداشت. از تغییر مسیر نا امید شدم به آرامی امیر را صدا زدم و گفتم: امیر.کاش حداقل امشب ماه نبود! یه دعایی بکن یه ابری چیزی بیاد جلو ماه تا ما را نبینن! صورتش را به سمت ماه کشید، دستش که آزاد بود را از زیر آب بیرون آورد و با لبخند و اطمینان گفت: خدایا یک تکه ابر بیار روی ماه! ناگهان یک تکه ابر کوچک، بی خبر آمد و کل ماه را پوشاند. در لحظه همه جا تاریکِ تاریک شد. جریان آب ما را از نزدیک آن عراقی ها که کنار ساحل ایستاده بودند، عبور داد. حدود 50 متر از آنها دور شدیم. گفتم: امیر، هنوز باورت نکردم، این ابر را ببر! همان دستش را از آب بیرون آورد، چشم به ابر و ماه دوخت و گفت: اگه می خوای بری برو! ابر ساکنی که روبروی ماه ایستاده بود، آرام حرکت کرد و آسمان و اروند دوباره روشن شد. ... 🌹🍃🌹🍃 # یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار شهید محمد حسین (امیر) مهدی زاده⭐️ 🌷امیر و "ایوب جمشیدی " دوست و رفیق های نزدیکی بودند. خیلی از کارهای تدارکاتی واحد را با همدیگر انجام می دادند و خود را خادم سایر نیروهای واحد می دانستند. در کار شناسایی هم معمولاً در یک تیم بودند. آنقدر یک دل بودند که اوایل فکر می کردم برادر هستند. یک بار برای شناسایی با قایق کانو در نیزار ها به سمت دشمن پیش رفتیم. در نقطه جدایی، قایق های کانو را مخفی کردیم و با شنا و غواصی به سمت دشمن مسیر را ادامه دادیم. نهر سمت چپ من و کارگرنیا، سمت راست هم امیر و ایوب. وقت برگشت در محل جدا شدن، دیدیم، ایوب مجروح شده و امیر بدن او را روی آب می کشد و می آورد. ظاهراً با عراقی ها درگیر شده و ایوب از سر و صورت به شدت مجروح شده بود. ردی از خون در نهر دنبال امیر و ایوب کشیده شده بود. امیر بدن ایوب را در قایق کانو سوار کرد و با خود عقب آورد. میعادگاه و پرواز هر دو هم یک شب و یک عملیات بود. 🌹🍃🌹🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍همسرانه: از ویژگی های بارز شهید که باعث می‌شد تو زندگی مشترکمون من هر روز بهش دلگرم تر بشم، چشم پاکی ایشون بود؛ من به یاد دارم وقت هایی رو که ایشان وقتی نامحرم بی حجابی رو میدید به آسمون نگاه می‌کرد یا مهمانی هایی که نامحرمی درآن بی حجاب بود شرکت نمی‌کرد، حتی عروسی فامیل بیشتر آخر مراسم میرفت هدیه میداد یا جایی مینشستند که کمتر کسی ایشان را ببیند. در وصیت نامه شهید نوشته بود:  پشتیبان ولایت فقیه باشید و بدون شک و تردید به رهنمودهای رهبر عزیز ودلسوزمان حضرت امام خامنه ای(حفظه الله) عمل نمایید. اشاره می‌کنم. محسن جعفری 🍃🌷🍃🌷 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔹به مناسبت مراسم گرامیداشت شهید معمر 🌷 چند ساعت قبل از عملیات والفجر ۸بود. کنار شهید حاج محمد ابراهیمی نشسته بودم. رضا پورخسروانی امد. تعدادی کالک و نقشه جلو حاج محمد گذاشت و گفت:حاجی اینا خدمت شما, من دیگه برم! حاج محمد گفت :کجا؟ رضا گفت:کار من دیگه تمومه, باید برم. حاج محمد زورش به رضا نرسید. هر چی گفت تو با منطقه اشنایی قبول نکرد و رفت. رضا رفت, اصغر امد. سیم چین و چند نقشه جلو حاج محمد گذاشت و گفت حاجی من دیگه برم. حاج محمد با ناراحتی گفت یعنی چی من برم, شما اینجا رو کابل کشیدی, اگه قط شد, شما بلدی. اصغر گفت یکی رو بردم, همه خط و نشونش دادم. حاج محمد گفت نه! یک دفعه بغض اصغر شکست. تا به حال ندیده بودم یک جوان ۲۰ ساله این جور اشک بریزه. با ناراحتی مشتش رو به گونی های سنگر می زد و می گفت حاجی تو به من قول دادی! حاج محمد سر و روی اصغر را بوسید و گفت برو, تو هم برو... روز.بعد وارد فا و که شدم, دیدم یه ماشین داره شهدا را منتقل می کنه, بالاترین شهید رضا پورخسروانی بود. وارد نخلستان که شدم, دیدم پیکر یک شهید کنار یک نخل افتاده, اصغر بود, یه تیر خورده بود به پیشونیش! 🌷🌾🌷 هدیه به شهیدان رضا پورخسروانی, اصغر معمر, اکبر جوانمردی و حبیب الله ملک پور صلوات شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۱-فاو 🌱🌹🌱🌹🌱 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐یادی از سردار شهید محمد حسین(امیر)‌مهدی زاده⭐ 🌷پائیز سال 64 بود، قبل عملیات والفجر 8 بود. بچه ها در تیم های مختلف برای شناسایی عرض اروند را طی می کردند و وارد خاک عراق می شدند. آن شب کار شناسایی تمام شده و با لباس غواصی، شنا کنان در عرض اروند به خط خودمان بر می گشتیم. تقریباً از نیمه اروند عبور کرده بودیم و دیگر سکوت ضرورتی نداشت. حین شنا متوجه صدایی شدم. صدای امیر بود. با لحن زیبایی داشت زیارت عاشورا می خواند و شنا می کرد. عشقش به آقا اباعبدالله در بین بچه ها زبان زد بود. همیشه می گفت آرزویم باز شدن راه کربلا و زیارت حرم آقا اباعبدالله(ع) است. و حالا چه عاشقانه در میان امواج اروند، به حضرت عشق سلام می داد. 🌹🍃🌹🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
مبارک باد زیبا مبعث اش که با🕊🌸 اِقرا بِسم رَبک آغاز و با اِنا اَعطیناک الکوثر، بیمه🕊🌸 و با الیـوم اکملت لکم الدیـن🕊🌸 جاودانه شد. عيدمبعث مبارک...👏👏👏👏 🦋ای پادشاه عالم 🌸عشقت به سینه دارم 🦋در قاب سینه ی خود 🌸عکس مدینه دارم 🦋دارم ولایت تو 🌸در دل محبت تو 🦋سر مست جام عشقم 🌸در روز بعثت تو 🦋مبعث پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله وسلم) مبارکباد .
💐اعمال شب و روز مبعث 🔻اعمال شب بیست و هفتم : 🔹غسل کردن 🔹زیارت امیرالمومنین(ع) 🔹خواندن دوازده رکعت نماز که در هر رکعت سوره‌های حمد، فلق و ناس را یکبار و نیز اخلاص چهار بار خوانده می‌شود و بعد از اتمام نماز، گفته شود: "لا اله الا الله والله اکبر الحمدلله وسبحان الله ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم" ◀️از این شب با نام «لیلة المحیا» به معنای شب احیا و شب زنده‌داری نیز نام برده شده است. 🔻اعمال روز بیست و هفتم : 🔸غسل کردن 🔸روزه گرفتن 🔸صلوات فرستادن 🔸زیارت امیرالمومنین(ع) 🔸زیارت پیامبر(ص) 🔸خواندن دوازده رکعت نماز که در هر رکعت سوره حمد و یس را بخواند پس از نماز، چهار بار سوره حمد را بخواند و سپس چهار بار بگوید: "لا اله الا الله والله اکبر والحمد لله وسبحان الله ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم" و بعد چهار بار بگوید: " الله ربی لا اشرک به شیئا" 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ...