eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
از شهدای 🌷 دوتا از دایی هایش خارج از کشور بودند... از کتاب جای پای فرهاد صفحه 112 و 113
۱۵ خرداد خونینِ بانه .... ۱۵ خرداد سال ۱۳۶۳ در حالیکه شمار زیادی از مردم بانه استان کردستان از پیر ، جوان زن، مرد و کودکان برای گرامیداشت شهدای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در پارک مرکزی شهر گردهم آمده بودند با حمله‌‌ ی هوایی پنج فروند از جنگنده‌های رژیم بعث عراقی مواجه شدند که در این جنایت ضد بشری ۶۰۲ نفر شهـید و بیش از ۴۰۰ نفر مجروح شدند.
🔵 ۱۵ خرداد ۱٣٣۴ — ▫️▫️▫️▫️ 💠 تکلیف من اینجاست... ▫️مرحله دوم عملیات بیت المقدس برای حمل مجروح، یک فروند هلیکوپتر شنوک به منطقه اعزام شده بود . هلیکوپتر اوج گرفت و بعد از کمتر از1ساعت، نشست جایی. پرسیدم اینجا کجاست ؟ — بندر ماهشهر داخل یک سالن پر از تخت بود و سِرُم و انبوه مجروحانی که تعداد زیادی از آنها همانجا از شدت جراحت شهید می شدند. قیافه مجروح تخت کناری من آشنا بود! او را می شناختم بابایی فرمانده گردان مالک از ناحیه دست تیر خورده بود. او هم مرا می شناخت . تن هردومان لباس بیمارستان پوشاندند و کمی دوا درمان کردند. او آهسته گفت: "میایی فرار کنیم؟ -کجا؟ "خط ! وی چنان محکم و مصمم اسم خط رو آورد که مشتاق همراهی با او شدم. بعد از نماز صبح بابایی گفت: پاشو ... مثل کسانی که از زندان فرار می کنند بسمت دیوار انتهای درمانگاه رفتیم. من دست هایم را که سالم بود قلاب کردم و بابایی از دیوار بالا رفت و او هم با همان یک دست سالمش مرا با آن زخم باز، بالا کشید در مسیر دیدم او خیلی ساکت است، پرسیدم : برادر بابایی خیلی تو فکری! -آره از تهران زنگ زدند وگفتند خدا بهت یک دختر داده. پرسیدم: پس تو میخواهی از دارخوین(مقر تیپ) بری تهران؟ - نه!! می روم خط !! اما شما با این وضعیت و زخم و شرایط و بچه ات! حرفم را برید؛ "تکلیف من اینجاست آزادی خرمشهر از بچه من مهمتر است " بابایی همانروز ۲۰ اردیبهشت ۶۱ بخط میرود و با یک گلوله مستقیم آر.پی.جی بشهادت می رسد و دیدار با دخترش به قیامت می افتد.. راوی:شهیدعلی خوش لفظ
با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، خواندیم. راوی هم رزم شهید
💢باند ۵ نفره سارقین مسلح احشام در رامهرمز دستگیر شد 📌دادستان عمومی و انقلاب رامهرمز: 🔹صبح امروز در پی وصول یک فقره گزارش مردمی مبنی بر سرقت مسلحانه احشام در روستای سرگچ ازتوابع این شهرستان، بلافاصله با دستور قضایی چندین اکیپ عملیاتی و تخصصی با هدایت فرماندهی انتظامی این شهرستان به محل وقوع اعزام شد. 🔹با استفاده از اقدامات فنی، اعضای باند سارقین مسلح احشام که متشکل از ۵ نفر غیربومی هستند، پس از تعقیب و گریز و با استفاده از قانون به‌کارگیری سلاح، در یک عملیات منسجم دستگیر شدند.   🔹همچنین یک دستگاه خودرو پژو ۴۰۵ مشکی، یک قبضه سلاح جنگی کلاشینکف، یک تیغه خشاب و  ۳۱ راس دام، کشف و ضبط شد. 🔹متهمین در بازجویی پلیس به بزه ارتکابی اقرار و احشام تحویل مالباخته شد. 🔰سازمان اطلاعات فراجا
🟩🟩🟩⬜️⬜️⬜️🟥🟥🟥 کانال ایتا() https://eitaa.com/kakamartyr3