eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
25.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
او مادری دلسوز بود که از همان اوایل جنگ منتظر آمدن فرزندان شهیدش بود
اولین خبرنگار شهید خراسان رضوی 🔹شهید مجید حجتی در بخش فرهنگی سپاه ضمن انجام امور محوله به کار خبرنگاری برای روزنامه جمهوری اسلامی و صدا و سیما پرداخت. سه مرتبه به جبهه اعزام شد و هربار بنا به نیاز شدید وی در شهرستان با مخالف مسئولین مواجه می شد. 🔹در فرازی از وصیت نامه شهید مجید حجتی آمده است : " شاهد باش به عشق تو در مسیر تو حرکت کردم. خدایا من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی خسته شده ام و یا خواسته باشم از دنیا فرار کنم بلکه می خواهم گناهانی که انجام داده ام به وسیله رنج کشیدن در راه تو و ریختن خونم به خاطر تو پاک گردد. " 🔹در آخرین اعزام به مادر گفت : " تا زمانی كه جنگ تمام نشود، ازدواج نخواهم كرد و اگر وضع بدین گونه باشد اسلحه من عروس و سنگرم حجله ام خواهد بود."
نوکری زائران حضرت رضا(ع) 🔹شهید محسن قاجاریان در دهه­ ی آخر صفر و همزمان با ایام شهادت امام رضا(ع) به کاروان‌هایی که پیاده به سمت حرم آن حضرت رهسپار می­شدند در حد توان و مسئولیتش کمک می­ کرد. وی در چند نقطه از مسیر جاده نیشابور به مشهد که محل استقرار موکب ها بود لوازم مورد نیاز زائران وحتی دارو و آمبولانس را برای آنها فراهم می­ کرد و گاهی اوقات از نزدیک به این موکب­‌ها سرکشی می­ کرد. 🔹قاجاریان علیرغم جانبازی و اینکه در آستانه بازنشستگی بود اما همچون یک رزمنده جوان شوق دفاع از حرم حضرت زینب(س) را داشت. او در دوران جنگ، بیشتر در منطقه بود و کمتر به شهر برمی‌گشت. در سال‌های پس از جنگ که آرامش و امنیت در شهر برقرار بود، به صورت شبانه‌روزی در پادگان حضور داشت و در کنار نیروهایش بود.
فرزندانم باید با شهادت آشنا باشند 🔹همسر شهید امیر نامدار می‌گوید: " بعضی از شبها که همسرم به مرخصی می‌آمد با حقوق ناچیزی که می‌گرفت وسایلی را آماده می‌کرد و به سراغ افراد نیازمند می‌رفت، وسایل را پشت درب می‌گذاشت و سریع بر می‌گشت و می‌گفت: نمی‌خواهم کسی مرا بشناسد. 🔹در ادامه همسر شهید از خاطراتش چنین تعریف می‌کند:" وقتی در منزل بود با فرزندانش بازی می‌کرد. یکی از بازی‌هایش اینگونه بود که خود را درون ملحفه‌ای پوشانده و به دخترش می‌گفت که اگر من روزی شهید شدم من را اینگونه می‌بینی. وقتی اعتراض می‌کردم می‌گفت فرزند یک مرزبان باید با جمله شهادت آشنا باشد. 🔹زمانی که پیکر شهید را برای وداع آوردند دختر شهید که تنها ۹ سالش بود به راحتی کنار پیکر پدر با او به صحبت پرداخت.
دانش آموز بسیجی شهید ابوالفضل اسدی 🔹شهید ابوالفضل اسدی همرزم وهمسنگر پدر ایثارگرش درعملیات غرور آفرین والفجر هشت درمنطقه فاو بود. 🔹قسمتی از وصیت نامه شهید آمده است: " از پدر و مادر خود می‌خواهم که در شهادتم گریه نکنید که شهادت حیات ابدی است و نابودی در آن راه ندارد." او به دلیل اجازه دادن والدین خود برای شرکت در جبهه از آنها تشکر و درخواست پاداش از ابا عبدالله الحسین (ع) برای آنها نموده اند.
🔸یادی از شهید نوجوان کريم اجاره‌دار حقيقي 🔹️ مادرش با بیان خاطرات فرزند شهیدش می‌گوید: شبي که آخرين ديدار من و او بود، پسرم را بايد براي نماز صبح بيدار مي‌کردم. وقتي به طرف اتاقش رفتم، آرام در را باز کردم، ديدم او در اتاق به مناجات با خدا مشغول بود و نماز حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را مي خواند. 🔹همچنين در نامه‌اي از شهيد چنين مي‌خوانيم: به قبر من گل نزنيد، آخر انصاف نيست که بر پيکر مطهر امام حسين عليه السلام نيزه باشد و بر قبر من گل
شهید رضا نساج 🔹همسر شهید رضا نساج می‌گوید: "شب عید بود؛ فرمانده رضا به خانه ما آمد. اکثراً از خانواده‌های‌شان دور بودند، اما ما و تعدادی دیگر از همکاران رضا دور هم بودیم. به فرمانده رضا گفتم جناب سرهنگ رضا را نبرید. گفت نه خانم خیالت راحت اصلاً نمی‌بریمش. بعداً متوجه شدم که همه عملیات‌ها با هم بودند. آخرین دیدارمان هم مربوط به اولین سحر ماه مبارک رمضان بود." 🔹روحیه شادی که قبلاً داشت همخوانی نداشت. به ایشان گفتم رضا چرا تو اینجور شده‌ای؟ اصلاً، چون پزشک‌یار بود، می‌توانست به مأموریت نرود. آن روز مأموریت داشت و معمولاً با فرمانده‌شان می‌رفت، گفت یکی از سرباز‌ها شهید شده و اشرار جنازه‌شان را پس نداده‌اند. ما می‌خواهیم برویم پیکر شهید را پس بگیریم. بعد رفت. بچه‌اش را بغل کرد و گفت یک‌بار دیگر بچه‌ام را ببینم. بچه را بغل کرد و رفت."
🔸نگاهی به زندگی شهید اسماعیل جلمبادانی 🔹شهید اسماعیل جلمبادانی از طریق بسیج به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد. در ادامه در مراحل مختلف شش بار به مناطق عملیاتی اعزام گردید. در سال ۱۳۶۶ به عنوان سرباز سپاه به جبهه شتافت. مسئولیتش امدادگر لشکر ویژه شهدا بود. 🔹 اسماعیل جلمبادانی بسیار مهربان بود و به فقرا و نیازمندان کمک می کرد. جوانی مومن و با تقوا بود. از دروغ و غیبت متنفر و راستگو و درستکار بود. اهل نماز و حضور در مسجد بود. به سنت صله رحم اهمیت می داد.
🔸شهید مجید فخرائی 🔹 مادر سرباز شهید فخرایی بیان می‌کند : " آخرین باری که با مجید صحبت کردم اذعان داشت که تا چهارم فروردین قادر به آمدن مرخصی نیست و حال که در بهار فاطمی پیکر شهید پسرم را برایم هدیه آوردند آن را هدیه ای از طرف خداوند می دانم." 🔹خواهر شهید فخرایی می‌گوید: عده‌ای برای خوش گذرانی و تفریح در شب چهارشنبه سوری خانواده ما را داغدار کردند اما برای ما افتخار است که برادرمان در لباس خدمت به نظام و مردم توفیق شهادت نصیبش شد و به عزت خانواده ما افزود. 🔹برادر شهید فخرایی می‌گوید: با مجید تماس گرفتم و از او پرسیدم نمی خواهی ایام نوروز را در کنار خانواده باشی که او دقایقی بعد برای من پیامکی را به این مضمون ارسال کرد: «دنیا دفتر خاطره هاست، چه در روزها و چه در تاریکی ها عاقبت همه ما همسفریم». وی اظهار می‌کند: " پس از خواندن این پیامک با او تماس گرفتم و گفتم منظورت از این پیامک چه بود و او در پاسخ به من گفت: «می خواستم که همیشه به فکرم باشی"
اینجا گلستان شهداست 🔹شهید اسماعیل بابوریان در جبهه شش مرتبه مجروح شد که يا بر اثر ترکش، موج انفجار و يا شيميايي بود. چهل درصد مجروحيت داشت. بعد از اين که بهبود مي يافت، دوباره به جبهه مي رفت. وی زماني که در کردستان بود، از ناحيه سر مجروح شد. در جبهه شيميايي شده بود و اين مسئله را از خانواده اش پنهان کرده بود. 🔹به دست اسماعیل بابوریان تیر خورده بود و باعث قطع انگشت دست او شده بود. در نزدیکی او خمپاره ای به زمین اصابت می کند که باعث می شود چشمش آسیب ببیند و گوشش مشکل پیدا کند و باعث پارگی و آسیب معده، روده و ریه ایشان نیز شده بود. 🔹اسماعیل بابوریان هفته ای یک بار به مزار شهدا می رفت و می گفت: «این جا گلستان شهدا است.» او روز قبل از شهادت خانواده و فرزندانش را به گردش برده بود و تمام وقتش را با آن ها به سر کرده بود. یک ساعت قبل از شهادتش، برای پدرش وقت از دکتر گرفته بود تا او را نزد پزشک ببرد.
مجازات روزه گرفتن 🔹شهید محمد نصرتی کاریزک مبارزه اش را عليه رژيم شاه آغاز کرده و ادامه مي داد و در ميان چار چوب نظامي رژيم سعي در تکامل روح الهي خويش داشت. خودش تعريف مي کرد و مي گفت: روزه مي گيرم اما فرمانده اذيتم مي کند. مدام مي گويد: روزه نگير! 🔹فرمانده‌اش می‌گفت: " اصلا گناهش به گردن خودم. ولي تو روزه نگير! گوش به حرفهايش نمي دادم. براي همين توي آب؛ يخ مي انداخت و مي گفت: بايد بروي داخل آب. شنا کني و سرت را زير آب نگهداري."