رزمنده مخلص
هنرمند بسیجی
#شهید_سعید_جان_بزرگی
.
مسئول فرهنگی
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
تولد: ۱۳۴۴/۱۲/۱۲ _ تهران #شهرری
شهادت: ۱۳۸۱/۰۴/۲۲ _ بر اثر عوارض شیمیایی
مزار: #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا_س
#قطعه_۲۹ /ردیف ۲۸ /شماره ۱۱
👈هنرمند شهیدی که سکوت #حلبچه را شکست...
میدانست حضورش در میدان شهر باعث شیمیایی شدنش می شود رفت و با شجاعت به کار عکاسی پرداخت سعید با عکس هایش جنایت صدام را در تاریخ ثبت کرد
اینک شوکران نوشته هایی است درباره ی مردانی که زخم های سالهای جنگ محملی شد برای نمادشان
در سال ۶۲ به عضویت ...پاسداران در آمد و در واحد تبلیغات جنگ مشغول به خدمت شد
پیش از ۲۰ سالگی به جبهه رفت و اولین نقاشی خود را بر دیوارهای دوکوهه نقش زد
مدت کوتاهی به لشگر ۱۰ سیدالشهدا رفت و در آنجا هم مشغول عکاسی بود در عملیات بدر بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی مجروح شد در عملیات والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه شرکت کرد و در روز ۲۷ اسفند ماه ۶۶ در حالیکه در زیر بمباران شیمیایی در شهر مشغول عکسبرداری از وقایع و فجایع روی داده بود خود نیز تحت تاثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
"تو محبی که خدا بین همه دید تو را ..."
🕊 ۱۳۶۷/۰۴/۲۲ - سالروزشهادت دانش آموز بسیجی #شهید_مهدی_محبی
از شهدای مدرسه شهید مهدوی
منطقه ۱۲ تهران
طلوع:۱۳۴۷
عروج: ۱۳۶۷ ابوقریب
#گردان_عمار_یاسر
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
🕊🕊 ۱۳۶۷/۰۴/۲۵ — سالگرد شهادت مسعود ملا، مداح و دلاور گردان عمار
📷☝️شهید مسعود ملا در کنار رزمنده مخلص و عارف، شهید سید احمد پلارک
🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر دفاع مقدس بود و الگویی برای رزمندگان گردان
🌴 این شهید بزرگوار در فرازی از وصیت نامه نورانی خود نوشته است:
✍️ پروردگارا از تو میخواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا شوم
🔹...در تنگه ابوغریب، گردان عمار با تیپ زرهی عراق درگیر شد
گروهان مسعود ملا محاصره شد. در اینجا نیروهایش را عقب فرستاد و خودش با تعدادی از بچه ها ماندند وسط عراقی ها و نبرد تن به تن آغاز شد
در این بین، عراقی ها او را به رگبار بسته و پهلو و سینه اش را شکافتند
او در حالیکه بشدت زخمی بود، به اسارت دشمن در آمد. در اینجا صدامیان دستهای او را بسته و پشت خودروی نفربر و در حالیکه وی زنده بود و فریاد یازینب، یازینب بر لب داشت بر زمین کشاندند ...و پس از آن، آرزوی دیگرش محقق شد
⭕️...این بار سربازان دشمن در حالیکه او فریاد یا حسین یا حسین سر می داد، دوره اش کرده و سپس سر او را به مانند مولایش از قفا جدا کردند...
#شهید_مسعود_ملا
#گردان_عمار
#سالروز_شهادت
#بیست_و_پنجم_تیر_1367
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
🌹 «ای تاریخ نویس! بشکند قلمت اگر ننویسی اصحاب خمینی را چگونه کشتند.»
جمله ای تکان دهنده در بالای پیکر شهید "مهدی کروبی" در داخل چادر معراج شهدا
🌷 #شهید_مهدی_کروبی، فرمانده واحد پدافند لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
🌷شهادت: ۳۱ تیر ۱۳۶۵- عملیات کربلای ۱ ،مهران
🔰یک بار به من گفت: «اگر قسمت شد و من شهید شدم،حتما این شعر را روی سنگ قبرم حک کنید» ناراحت شدم و سر ایشان داد زدم که؛
«ای بابا این حرفها چیه که میزنی»؟
اما آقامهدی خیلی خونسرد و با صدای رسا شعرش را برایم خواند:
در وادی محبت در بند زینبم من
وقتی با آن صدای قشنگ شعر را خواند احساس کردم قلبم آرام شد دیگر چیزی نگفتم
حالا هم همان شعر زیبا روی سنگ قبر آقامهدی حک شده و هر وقت میخوانمش دلم آرام میگیرد
✳️راوی:همسر شهید
🔸شهیدکروبی متولد 1347در محله قلهک تهران - و پس از انقلاب وارد کمیته شد و با آغاز جنگ در جبهههای غرب و کردستان حضوری فعال داشت و به عضویت در سپاه درآمد.
🌷او سرانجام و در منطقه قلاویزان مهران آسمانی شد...
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
"بهترین هدیه برای من اشک چشم برای امام حسین علیه السلام هست، آنقدر که این قطره را به تمام بهشت نمی فروشم، اگر بمن اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم، فقط دوست دارم در هیئت ها و روضه ها شرکت کنم."
به یاد معلم و شاعر و مداح اهل بیت (ع)
صدای خاطره انگیز خط مقدم جبهه ها
#شهید_غلامعلی_رجبی
از شهدای مسجد صادقیه تهران
از رزمندگان قدیمی
تیپ ۱۰ حضرت سید الشهدا(ع)
عضو گردان مسلم بن عقیل
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
در زمان شهادت
شهادت: ۵ مرداد ۱۳۶۷ #عملیات_مرصاد
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
"✍✍ بگذار زمانی بیاید که بعضی ها بگویند
عده ای جوان بودند که ندیده عاشق امام زمان (عج) خود بودند و رفتند و جان خود را
فدای اسلام و شیعه و ایران کردند؛
بگذار عالم بفهمند که ما مجنون بودیم
و فدا شدیم برای آیندگان؛
بگذار جوانیمان فدای اهداف مقدسمان شود.
قسمتی از وصیت نامه بسیجی وارسته
يل ادوات لشكر ۲۷ حضرت رسول (ص)
عاشق شيدا
#شهید_محسن_نبوان
از شهدای مسجد شریفیه
نظام آباد
شهادت: شلمچه عملیات کربلای ۵
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
🔹 برادران عزیزم!! نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد.
🌷 سفارش شهید موحد دانش
ا▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
موحددانش پس از مجروحیت و انتقال به بیمارستان پادگان ابوذر،تحت عمل جراحی قرارگرفت وپزشکان بعلت شدت جراحات، چاره ای ندیدند جز آنکه دست اورا از زیر آرنج قطع کنند
👆📸 حسین لطفی،همرزم دیرین او(با لباس پلنگی)نیز درکنار تخت او و درجمع تیم جراحی دیده می شود
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹ا
#خاطره 👇👇
روزی که دستش قطع شد، هیچ کس ندید که موحددانش از درد فریاد بکشد.
یا اعتراضی به کادر بیمارستانی بکند. حتی به اسیر عراقی که به انداختن نارنجک به طرف او اعتراف کرد، اخم هم نکرد.
مادر این شهید، وقتی خبر قطع شدن دست پسرش را از رادیو شنید، با بیمارستان پادگان ابوذر (نزدیکترین مقر نظامی به بازی دراز) تماس گرفت. این مادر در مورد مکالمه با پسرش در بیمارستان می گوید:
🎤 «با او صحبت کردم و تبریک گفتم. ابتدا گفت انگشتش قطع شده. من هم گفتم دیگران برای اسلام سر می دهند!! انگشت که چیزی نیست! متوجه برخورد من که شد، حقیقت را گفت. دستش، از ساق قطع شده بود. پرسیدم چطور شد که دستت قطع شد؟
به شوخی گفت: به بازی دراز، دست درازی کردم، عراقی ها دستم را قطع کردند!!
📚 نقل از کتاب: "پادگان ابوذر" ، قطعه ای از آسمان!
#شهید_علیرضا_موحد_دانش
#سالروز_شهادت
#سیزدهم_مرداد_1362
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
"وکیست عارف تر از شهید وشهید است که روی عارفان کذایی را سیاه می کند وآبروی عرفان را باز می خرد.."
🌷یاد و خاطره
پاسدار گمنام و مظلوم سپاه اسلام
سالک الی الله
سردار شهید(محمد تقی) مرتضی ستاریان
معاون #گردان_عمار
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
تولد:۱۳۴۱
شهادت:۱۴ مرداد ۱۳۶۶،#عملیات_نصر_7
#شهید_مرتضی_ستاریان
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
⚘ #سالروز_شهادت 🚩
✔
🌹
۲۱ مرداد ۱۳۶۲
جاده ایلام - اسلامآباد غرب
سالروز شهادت سردار شجاع و دلاور سپاه اسلام
فرمانده بسیجی #تیپ_ذوالفقار #لشکر_۲۷
#شهید_محسن_نورانی 🚩
.
.
ولادت: ۱۳۴۲ ، تهران
شرکت در تظاهرات ضد رژیم شاه در دوران اشتغال به تحصیل
عضویت در سپاه بعد از پیروزی انقلاب
ترک تحصیل و گذراندن دوره آموزش عمومی در پادگان امام حسین علیه السلام سپاه تهران
عزیمت به جبهه غرب و #مریوان و پیوستن به گروه سردار دشمن شکن #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان و فعالیت در گروه اداوات و خمپاره
عزیمت به جنوب به همراه سایر همرزمان و انتصاب به فرماندهی یگان ادوات #تیپ_۲۷_محمد_رسول_الله به دستور سردار #حاج احمد متوسلیان
گسترش یگان ادوات به گرفتن غنیمت های بسیار زیاد در عملیات فتح المبین و استفاده در بهترین شکل در عملیات بیت المقدس
ازدواج با خواهر همرزم دیرینه اش #علیرضا_ناهیدی در خرداد سال ۱۳۶۲
انتصاب به فرماندهی #تیپ_ذوالفقار به دستور #سردار_شهید_حاج_ابراهیم_همت
🌹شهادت: ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ ، حوالی اسلام آباد غرب، کمین عناصر گروهک مسلّح کومه له ✔
.
.
.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#فرماندهان_شهید_لشکر۲۷
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
🌷عکاسی که عکس شهادت میگرفت!
اعزام سپاه محمد(ص) بود و طبق معمول داشتم عکس میگرفتم گفت: اخوی یک عکس هم از ما بگیر گفتم عکست را بگیرم شهید میشویها خندید و آماده شد
عکسش را گرفتم اسمش محمدحسن برجعلی بود و در همان اعزام هم شهید شد
این همان عکس است
📸 عکاس: حسن شکیبزاده
#شهید_محمد_حسن_برجعلی
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
این گل پَر پَر از کجا آمده
از سفر کرببلا آمده ....
#وداع_آخر
#عاشقان_کربلا
#لشکر_۲۵_کربلا
#شهادت_عملیات_کربلای۱۰
#شهید_سیدعلیاکبر_شجاعیان
#چرا_این_کلمه_زهرماری_را_گفتی !؟؟ 😠
°•°
•°•
🟢 وقتی از کوه پایین میآمدیم، مسیری وجود داشت که به یک پل میرسید و از روی آن پل به سمت پاوه میرفتیم. ایشان ابتدای پل میایستاد و یک جعبه خرما دستش میگرفت و به بچهها تعارف میکرد. خرما را که برمیداشتیم، به پشتمان میزد و ما را بغل میکرد و میگفت: «خسته نباشی پهلوان.»
یکی از همین روزها، وقتی که خرما را برداشتم، به او گفتم: «برادر مرسی.»
جعبهی خرما را آن طرف گرفت و گفت: «چی گفتی؟»
همان جا یکدفعه یادم آمد که بهشدت به استفاده از کلمات خارجی واکنش نشان میدهد. گفتم: «هیچی، دست شما درد نکند.»
- نه، چی گفتی؟ یک بار دیگر بگو.
- چیزی نگفتم، فقط گفتم مرسی.
- بخیز.
خلاصه ما را در آن گل و برف، حسابی خیزاند. من ده بیست متر رفتم. ارتفاع گل و برف نیم متر بود و من هلاک شدم و ماندم و دیگر نتوانستم بروم. گفت: «برو.»
- برادر نمیروم. اصلاً نمیتوانم بروم، یخ زدم. همهی سیستم بدنم یخ زده بود.
- برو، وگرنه میزنم.
- بزن
باور نمیکردم که بزند! ژ۳ را بالا برد و بر کمر من کوبید. ژ۳ هم سلاح سنگینی است. انگار برق مرا گرفت؛ به صورتی که بچهها زیر بغلم را گرفتند. چنان شوکی به سیستم نخاعی من آمد که گفتم دیگر فلج شدم. خلاصه به پاوه برگشتیم و ظهر آن شوک برطرف شد و کمکم خوب شدم. آنجا گفتم: «تو برای چه من را زدی؟»
گفت: برای چه تو آن کلمهی زهرماری را گفتی؟ مرد حسابی! ما یک شاه را که ایرانی و همجنس و هموطن خودمان بود، به خاطر فرهنگش از این مملکت بیرون انداختیم. ما شاه را با آن فرهنگ بیرون نکردیم که شمای پاسدار که نوک دفاع از انقلاب اسلامی هستی، کلمهی فرانسوی بگویی. این همه کلمهی «ممنونم، خدا پدرت را بیامرزد، دستت درد نکند» وجود دارد، چرا تو این حرف را زدی؟!»
☆
♡
👈 به روایت سردار #مجتبی_عسگری ؛ مسئول وقت بهداری مریوان و همچنین معاون بهداری #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ برگرفته از صفحات ۱۷۶ و ۱۷۷ کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون نوشتهی استاد جواد کلاته عربی.
》
《
》
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان_فراموش_شدنی_نیست
#احمد_متوسلیان_را_آزاد_کنید
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#باز_نشر
#چرا_این_کلمه_زهرماری_را_گفتی !؟؟ 😠
°•°
•°•
🟢 وقتی از کوه پایین میآمدیم، مسیری وجود داشت که به یک پل میرسید و از روی آن پل به سمت پاوه میرفتیم. ایشان ابتدای پل میایستاد و یک جعبه خرما دستش میگرفت و به بچهها تعارف میکرد. خرما را که برمیداشتیم، به پشتمان میزد و ما را بغل میکرد و میگفت: «خسته نباشی پهلوان.»
یکی از همین روزها، وقتی که خرما را برداشتم، به او گفتم: «برادر مرسی.»
جعبهی خرما را آن طرف گرفت و گفت: «چی گفتی؟»
همان جا یکدفعه یادم آمد که بهشدت به استفاده از کلمات خارجی واکنش نشان میدهد. گفتم: «هیچی، دست شما درد نکند.»
- نه، چی گفتی؟ یک بار دیگر بگو.
- چیزی نگفتم، فقط گفتم مرسی.
- بخیز.
خلاصه ما را در آن گل و برف، حسابی خیزاند. من ده بیست متر رفتم. ارتفاع گل و برف نیم متر بود و من هلاک شدم و ماندم و دیگر نتوانستم بروم. گفت: «برو.»
- برادر نمیروم. اصلاً نمیتوانم بروم، یخ زدم. همهی سیستم بدنم یخ زده بود.
- برو، وگرنه میزنم.
- بزن
باور نمیکردم که بزند! ژ۳ را بالا برد و بر کمر من کوبید. ژ۳ هم سلاح سنگینی است. انگار برق مرا گرفت؛ به صورتی که بچهها زیر بغلم را گرفتند. چنان شوکی به سیستم نخاعی من آمد که گفتم دیگر فلج شدم. خلاصه به پاوه برگشتیم و ظهر آن شوک برطرف شد و کمکم خوب شدم. آنجا گفتم: «تو برای چه من را زدی؟»
گفت: برای چه تو آن کلمهی زهرماری را گفتی؟ مرد حسابی! ما یک شاه را که ایرانی و همجنس و هموطن خودمان بود، به خاطر فرهنگش از این مملکت بیرون انداختیم. ما شاه را با آن فرهنگ بیرون نکردیم که شمای پاسدار که نوک دفاع از انقلاب اسلامی هستی، کلمهی فرانسوی بگویی. این همه کلمهی «ممنونم، خدا پدرت را بیامرزد، دستت درد نکند» وجود دارد، چرا تو این حرف را زدی؟!»
☆
♡
👈 به روایت سردار #مجتبی_عسگری ؛ مسئول وقت بهداری مریوان و همچنین معاون بهداری #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ برگرفته از صفحات ۱۷۶ و ۱۷۷ کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون نوشتهی استاد جواد کلاته عربی.
》
《
》
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان_فراموش_شدنی_نیست
#احمد_متوسلیان_را_آزاد_کنید
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#باز_نشر
#پدرتو_درمیارم 😅
😠
👊
ما با #احمد زندگی کرده بودیم. خاطرات تلخ و شیرین داشتیم. جشن پتو میگرفتیم و همدیگر را میزدیم. ما باهم خیلی خاطره داشتیم. یک روز در مریوان باهم به چلوکبابی رفتیم. چلوکبابی تازه باز شده بود و بچهی تهران اگر کوبیده نخورد، انگار اصلًا غذا نخورده است. بچهها گفتند: «برادر احمد، غذای سپاه تمام شده، برویم به این چلوکبابی که تازه باز شده.»
رضا چراغی، حسین قجهای، رضا دستواره، حسن زمانی، علیرضا مهرآیینه و من بودیم. هفتهشت نفر شدیم.گفتیم دانگی هم حساب میکنیم. در واقع من این طور فکر کرده بودم. داخل چلوکبابی، من و احمد روبهروی همدیگر نشسته بودیم. بقیه هم دو طرف ما نشسته بودند. اینها یکییکی غذا میخوردند و رضا چراغی به آنها میگوید که بیرون بروند. کمی بعد دیدم یک صدای فیشفیش از دور میآید. برگشتم و دیدم رضا چراغی اشاره میکند که «بیا...بیا...!»
گفتم: «برادر احمد، ببخشید، من بروم دستم را بشویم.»
گفت: «داشتیم صحبت میکردیم.»
گفتم: «من دستم را بشویم، بعد.»
دویدم و بیرون رفتم. رضا چراغی داخل چلوکبابی برگشت. برادر احمد یکدفعه سرش را بلند کرد و دید هیچکس نیست. چراغی گفت: «برادر احمد، بیا حساب کن.»
#احمد گفت: «یعنی چه؟»
گفت: «یعنی چه ندارد! خوردی، باید حساب کنی.»
بعد هم رو کرد به صاحب چلوکبابی و گفت: «آقا، ایشان حساب میکنند، فرماندهمان هستند.»
احمد هم آرام به رضا گفت: «پدرت را درمیآورم...!»
ما با حاجی اینجوری زندگی کردیم.
● برگرفته از فرمایشات سردار حاج #رضا_غزلی ؛ از نیروهای وقت اطلاعات سپاه مریوان، صفحهٔ ۱۴۵ و ۱۴۶ کتاب بسیار جذاب و خواندنی #عروج_از_شاخه_زیتون 📚
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#باز_نشر
#اطلاعات_و_عملیات
جزء اطلاعات و عملیات بودن
یعنے بی نام و نشان شدن
یعنے دل ڪندن
یعنے قید همه چیز را زدن
سر دادن و جان دادن
امّا تسلیم نشدن ...
بہ یاد #شهید بے مزار
مهمان حضرت زهرا سلام اللّه علیها
فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات
لشگر ۲۷ حضرت محمد رسول اللّه (ص)
#جاویدالاثر
#شهید_سیدمجتبی_حسینی🌷
#شهادت_شلمچه_کربلای۵
#اطلاعات_و_عملیات
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
⚪️ خواب درس آموز از شهید دستواره
بیرون از سنگر خوابیده بود!! ممکن بود براثر اصابت خمپارههای دشمن
آسیبی به او برسد
◇ بیدارش کردم و گفتم: حاجی چرا اینجا خوابیدهای؟!
◇ وقتی بیدار شد ، سوالم رو با این قطعه شعر
جواب داد :
گر نگهدار من آن است که میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...
#شهید_سیدمحمدرضا_دستواره
سرپرست لشگر ۲۷
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۸ مهر ۱۳۳۵ - سالروز تولد شهید مجید رمضان- رئیس ستاد لشگر 27
💠 خاطره ای ازهمسر شهید:
برای او پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر و فرزند جایگاه ویژه ای داشتند اما وی ورای همه اینها را می دید و علاقه به آنها مانع رفتنش به جبهه نمی شد.
در طول سه سال زندگی مشترکمان، تنها یک سفر کوتاه به مشهد داشتیم؛ مسافرتی خانوادگی با مجید، ماه عسلی هم که در کار نبود، اما شنیدن صدایش برایم از هزاران ماه عسل، شیرین تر بود. همیشه به او می گفتم: میدانی چقدر دوستت دارم ولی مانع رفتنت نمی شوم.💕
آنقدر مجید به خانه نمی آمد که فرزندش مصطفی او را عمو خطاب می کرد‼️ و تا می خواستم برایش جا بیندازم که او بابا ست، باز هم مجید برمی گشت به منطقه
🎤 برگرفته از گفت و گوی تلویزیونی: فرشته سلطان مرادی، همسر شهید مجید رمضان
#شهید_مجید_رمضان
#سالروز_ولادت
#بیست_و_هشتم_مهر_1335
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
موسم ِ گل،
با رخ یاران خوش است ...
✍️"هم اکنون که این چند سطر را مینویسم انتظار شب حمله را میکشم. انتظار شب نور، شب رحمت، شب گشایش، شب عصمت، شب نماز، شب بیداری، انتظار شب غلبه نور بر ظلمت و سرنگونی کفر تا به ابد. به یاری حق و با امدادهای غیبی با دعاهای شما امت حزب الله و همیشه در صحنه، با رهنمودهای امام امت انتظار غیبت مییابد و چه سعادتی بیش از این که ما در این میدان کارزار، میدان آزمایش، نبرد، جهاد، دفاع، سهم اندکی داشته باشیم.."
یاد و خاطره
معاون دلاور و مظلوم
گردان مسلم بن عقیل
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
#شهید_حمید_رضا_آجر_پز
از شهدای مسجد علی ابن ابیطالب (ع)
محله نیرو هوایی تهران
شهادت: ۱۲ آبان ۱۳۶۲
پنجوین عملیات والفجر ۴
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
🍁 #عملیات_والفجر_چهار 🔥
᯽
ᷦ ⸙
≛≛ غروب روز چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۶۲، شرق #پنجوین ، پایین ارتفاعات خلوزه ۲، #محمد_ابراهیم_همت ؛ فرمانده #لشکر_۲۷ و اکبر زجاجی؛ قائممقام لشکر در حال انجام آخرین هماهنگیها.
از چپ: سردار #شهید_اسدالله_پازوکی و سردار #شهید_سید_محمدرضا_دستواره
#شب_عملیات
#حاج_همت
#شهید_همت
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
🍁 #عملیات_والفجر_چهار 🔥
▒
⇹
⧉ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۶۲
شرق پَنجوِین
پادگان گرمک
سرداران #شهید_حاج_عباس_کریمی و #شهید_حاج_سید_محمدرضا_دستواره ؛ فرماندهان تیپهای ۱ و ۲ #لشکر_۲۷ در حال سرکشی از نیروهای عملکننده.
✾
᪥
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_الله
37.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #سخنرانی 📢
● سخنرانی #شهید_حاج_همت ؛ فرمانده #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ص در حال سخنرانی برای #گردان_سلمان و توجیه این گردان جهت فرستادن به دشت قزلچه برای شکار تانکهای دشمن بعثی در عملیات #والفجر۴
- خیلی جالبه، بعد سخنرانی میریزن سر #حاجی ، بغلش میکنن و غرق بوسه...!!!❤😊☘😘😘😘
#شب_جمعه_یاد_شهدا
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهید_همت
#سردار_عاشورایی_خیبر
37.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی #شهید_حاج_همت ؛ فرمانده #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ص در حال سخنرانی برای #گردان_سلمان و توجیه این گردان جهت فرستادن به دشت قزلچه برای شکار تانکهای دشمن بعثی در عملیات #والفجر۴
- خیلی جالبه، بعد سخنرانی میریزن سر #حاجی ، بغلش میکنن و غرق بوسه...!!!
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهید_همت
#سردار_عاشورایی_خیبر
🌷۲۹ آبانماه ۱۳۶۲ -- سالروز شهادت پاسدار سرافراز سپاه اسلام شهید «مجید زادبود»؛ جانشین واحد اطلاعات عملیات لشگر محمد رسول الله(ص)
🌱 در سال ۱۳۴۱ در تهران چشم به جهان گشود و سرانجام در ۲۹ آبان سال ۶۲ به شهادت رسید
این جوان به ظاهر آرام، در سکوتی حیرتانگیز، به جبهه دشمن چشم میدوخت، صبر میکرد و دقیق میشد تا نقاط ضعف و قوت دشمن را در تحرکات مختلف کشف کند
او را نمیدیدم؛ مگر در خط مقدم؛ حتی در دل دشمن
فرماندهانی مثل حاج همت، رضا دستواره، چراغی و عباس کریمی، براساس اطلاعات مجید تصمیم میگرفتند
نظر او پذیرفته میشد؛ چون اطلاعات او دقیق بود
او با استفاده از قطبنما، دوربین و نقشه، زمین مورد نظر را بررسی میکرد و نتیجهاش را به فرماندهان گزارش میداد
اگر میگفت در فلان راهکار باید یک گردان عمل کند، همان میشد
اگر میگفت شرایط زمانی برای عملیات مناسب نیست،روی حرفش حرف نبود
✍بخشی از #وصیت_نامه شهید
دوباره در مقابل آزمایشی سنگین قرار گرفته ام
آزمایشی که خیلی ها لیاقت آنرا داشتند و در آن سرفراز به لقای معشوق خود شتافتند
و خیلی ها هم شاید لیاقت آنرا پیدا نکنند
از خداوند می خواهم که سستی و تزلزل را از ما بگیرد تا در این راه و در این آزمایش بتوانم سرفراز بیرون بیایم
به امید اینکه پروردگار عالم ما را پاک و منزه از این دنیا ببرد
والسلام
مجید ۶۲/۸/۱۹»
مزار شهید در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۶، ردیف ۵، شماره ۳۴
#شهید_مجید_زاد_بود
#سالروز_شهادت
#بیست_و_نهم_آبان_1362
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
🌷۲۹ آبانماه ۱۳۶۲ -- سالروز شهادت پاسدار سرافراز سپاه اسلام شهید «مجید زادبود»؛ جانشین واحد اطلاعات عملیات لشگر محمد رسول الله(ص)
🌱 در سال ۱۳۴۱ در تهران چشم به جهان گشود و سرانجام در ۲۹ آبان سال ۶۲ به شهادت رسید
این جوان به ظاهر آرام، در سکوتی حیرتانگیز، به جبهه دشمن چشم میدوخت، صبر میکرد و دقیق میشد تا نقاط ضعف و قوت دشمن را در تحرکات مختلف کشف کند
او را نمیدیدم؛ مگر در خط مقدم؛ حتی در دل دشمن
فرماندهانی مثل حاج همت، رضا دستواره، چراغی و عباس کریمی، براساس اطلاعات مجید تصمیم میگرفتند
نظر او پذیرفته میشد؛ چون اطلاعات او دقیق بود
او با استفاده از قطبنما، دوربین و نقشه، زمین مورد نظر را بررسی میکرد و نتیجهاش را به فرماندهان گزارش میداد
اگر میگفت در فلان راهکار باید یک گردان عمل کند، همان میشد
اگر میگفت شرایط زمانی برای عملیات مناسب نیست،روی حرفش حرف نبود
✍بخشی از #وصیت_نامه شهید
دوباره در مقابل آزمایشی سنگین قرار گرفته ام
آزمایشی که خیلی ها لیاقت آنرا داشتند و در آن سرفراز به لقای معشوق خود شتافتند
و خیلی ها هم شاید لیاقت آنرا پیدا نکنند
از خداوند می خواهم که سستی و تزلزل را از ما بگیرد تا در این راه و در این آزمایش بتوانم سرفراز بیرون بیایم
به امید اینکه پروردگار عالم ما را پاک و منزه از این دنیا ببرد
والسلام
مجید ۶۲/۸/۱۹»
مزار شهید در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۶، ردیف ۵، شماره ۳۴
#شهید_مجید_زاد_بود
#سالروز_شهادت
#بیست_و_نهم_آبان_1362
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
🕊🕊 ۱۲ آذرماه ۱۳۶۰ #سالروز_شهادت #شهید_علی_اکبر_محمد_حسینی
فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع)
#لشکر_۴۱_ثار_الله (ع) کرمان
🌷شهادت: عملیات طریق القدس (فتح بستان) - پل سابله
مدّتها از عملیات سومار گذشته بود. یکروز نزد من آمد و گفت: «چند روز مرخّصی میخوام. باید برم کرمان.»
گفتم: «تو مدّت زیادی اونجا موندی؛ حتماً خسته شدی. من هم حرفی ندارم؛ میتونی بری.»
گفت: «موضوع خستگی نیست. کارهای دیگهای دارم.»
مرخّصی گرفت و رفت. چند روز بعد برگشت.
با خوشحالی گفتم: « چه زود برگشتی؟! کارهات تموم شد؟»
گفت: « حاج آقا! من دفعهی قبل از طرف سپاه اعزام شده بودم و احساس میکردم بر حسب وظیفه اومدم اینجا؛ این برام عذابآور بود. لذا به کرمان رفتم و با سپاه تسویه حساب کردم و حالا آزادِ آزاد هستم و به میل و اختیار خودم اومدم.»
سکوت کرد و سپس ادامه داد: «میخوام حضورم در جبهه برای خدا باشه، نه به خاطر انجام وظیفه.»
نقل از کتاب📚 حماسه سابله