🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
هنوز هم با تو #فاصله دارم از #زمین تا #آسمان .
هنوز هم در #برابرت کم میآورم.
هر بار که چشمم به #تابلوی سر کوچه میافتد، انگار #تابلو با من حرف میزند .
« #کوچه_شهید ... »
#دلم میلرزد، انگار تمام #زمستان به دلم #هجوم آورده است .
در #خودم میشکنم .
همه چیز #عوض شد .
تو #رفتی و من #ماندم .
میترسیدم #اسیر روزمرگیها #شوم و #شدم، #اسیر زندگی #شوم و #شدم، میترسیدم یک #روز، از خودم شرمنده #باشم که #هستم .
میدانم #اندوهگینی .
میدانم که میخواهی #بمانم .
میدانم که میخواهی #فانوس یادت را #روشن نگاه دارم...
میدانم، که #رسالتی بزرگ بر #شانه دارم...
باید #پرنده بودن را دوباره #بیاموزم، #بیاموزم و #بیاموزانم.
باید قصه #پرواز را #دوباره بخوانم .
باید #ثابت کنم تو #حقیقتی زندهای .
تو خون #سرخی هستی در #رگهای این #سرزمین ...
باید #شروع کنم و تو را به تمام #جهان بشناسانم .
ای
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴 شب بهشتی تو بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 ختم به #خیر و شهادت
🌷 شهید_عزیزم
🌷 رفیق_تنهایی_هایم
امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 شهید_والامقام
🌹 مهرداد_محققی
🌗
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
سالها می گذرد از روزهای #جنون و #عاشقی، از لحظه های شیرین #شهادت و چهره های لبریز #صلابت.
این روزها، سیم خاردار #فاصله روحم را می خراشد.
من، #پاسدار حرمت آن روزهایم.
#شقایق دلسوخته من ، دست رد به سینه ام نزن ، مرا به #پرستاری شقایق های شرحه شرحه قبول کن ، آستان پرمهر تو ، #عطر لحظه های ناب #ایثار را می پراکند.
وقتی #فضای شهر و کوچه لبریز #غربت جوانه ای راه گم کرده می شود، شب ، بوی خاطرات تو سر برمی آورد و همه جا از #شمیم دل انگیز #شهادت پر می شود.
یاد تو و خاطرات همیشه #جاوید جبهه و جنگ و جنون، لحظه های شعر و شعور و #شهادت و پرسه زدن در کوچه های #پایداری ، پریشانی این روزهای شبزده را از بین می برد.
در نهانخانه #دلم، یادت را تا ابد #جاودانه خواهم کرد و هرگز #لبخند تو را در انتهای #جاده زمین و ابتدای راه #آسمان از یاد نخواهم برد .
ای
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #محمدرضا_فتاحی
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
سالها می گذرد از روزهای #جنون و #عاشقی، از لحظه های شیرین #شهادت و چهره های لبریز #صلابت.
این روزها، سیم خاردار #فاصله روحم را می خراشد.
من، #پاسدار حرمت آن روزهایم.
#شقایق دلسوخته من ، دست رد به سینه ام نزن ، مرا به #پرستاری شقایق های شرحه شرحه قبول کن ، آستان پرمهر تو ، #عطر لحظه های ناب #ایثار را می پراکند.
وقتی #فضای شهر و کوچه لبریز #غربت جوانه ای راه گم کرده می شود، شب ، بوی خاطرات تو سر برمی آورد و همه جا از #شمیم دل انگیز #شهادت پر می شود.
یاد تو و خاطرات همیشه #جاوید جبهه و جنگ و جنون، لحظه های شعر و شعور و #شهادت و پرسه زدن در کوچه های #پایداری ، پریشانی این روزهای شبزده را از بین می برد.
در نهانخانه #دلم، یادت را تا ابد #جاودانه خواهم کرد و هرگز #لبخند تو را در انتهای #جاده زمین و ابتدای راه #آسمان از یاد نخواهم برد .
ای
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #علی_محمدی
🌗
🔴 #عیبهای_توهّمی_همسر
💠 مردی متوجه شد #شنوایی همسرش کم شده است و نمیخواست همسرش مطلع شود. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. #دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان شنوایی همسرت چقدر است، #آزمایش سادهای را انجام بده و جوابش را به من بگو! در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در #فاصله ۳ متری تکرار کن! بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
💠 آن شب همسر مرد در #آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است بگذار امتحان کنم. سوالش را مطرح کرد #جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت #سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت:” شام چی داریم؟”
و #همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار دارم میگم #ماکارونی داریم!
💠 گاهی بد نیست نگاهی به #درون خودمان بیندازیم شاید #عیبهایی که تصور میکنیم در #همسرمان وجود دارد در وجود خودمان است.