eitaa logo
##کلام بزرگان
201 دنبال‌کننده
24هزار عکس
22.1هزار ویدیو
196 فایل
سلام وخوش آمد گوی به عزیزان بزرگ منش (کلام بزرگان مایه رحمت وسلامت جسم وجان ماست.) کار گروه فرهنگی منتظران مهدی(ص)شهرستان قروه فعال در فضای مجازی وپخش کالای فرهنگی. ارسال پیام بدونه لینک مجاز است باذکر صلوات بر محمد وال محمد اللهم صلی علی محمدا وال محمد
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 بچّه‌ها محاصره شده بودند؛ نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند . همه تشنه و گرسنه بودند . هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد . در همین لحظه، بچّه‌ها را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می رود . تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد . «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن . مدّتی طول کشید تا به رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از برداشت و به خاک افتاد . نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست . نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید . باران، شروع به باریدن کرد...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁بعد از مدتی که در بودیم ما به رفتیم عمليات آغاز شد . با دستگيري بيست نفر و كشته شدن چند نفر از سران ضد انقلاب هم پاكسازي شد . هم كه از ماجرا خبردار شــده بود به ديدن ما آمد و از رشادت بچه ها بخصوص تجلیل کرد . در طی عملیات مجروح شد و مدتي در تهران بستري بود . 🍁سال 59 بود . با بمبارانهای فرود گاههاي کشور جنگ تحميلي شــروع شــد . در مسجد نشسته بودیم همه مانده بودیم چه بکنیم که يکي از بچه ها از در وارد شد و را صدا کرد . نامهایی را به او داد و گفت : از طرف دفتر ارسال شده از سوي براي تمام نيروهائي که در حضور داشتند . 🍁 به ســراغ تمامي رفقاي قديم وجديد رفت . صبح روز يازدهم مهر با دو دستگاه اتوبوس و حدود هفتاد نفر نيرو راهي جنوب شديم . وقتي وارد اهواز شــديم همه چيز به هم ريخته بود . رزمندگان هم ازشهرهاي مختلف مي آمدند و ... همه به ســراغ استانداري و محل اســتقرار دکتر چمران ميرفتند . 🍁بعد از سه روز به همراه و برای عمليات راهي منطقه شديم . بعــد از اين حمله براي نيروها صحبت كــرد و گفت: اگر مي خواهيد کاري انجام دهيد ، اينجا نمانيد ، برويد . ... https://eitaa.com/kalameb
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می‌رفتیم. حوالی میدان خراسان از داخل پیاده‌رو با سرعت در حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعت را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! همین‌طور که آرام حرکت می‌کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: «یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!» من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به‌خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می‌کشید و آرام می‌رفت. ابراهیم گفت : «اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می‌سوزد که نمی‌تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته راه برویم تا او ناراحت نشود.» 📚 از کتاب سلام بر ابراهیم شادی روح و 🌹 https://eitaa.com/kalameb
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 معمولا بعد از نماز عصر در دفتر خود در تهران با صوتی بسیار عالی یک جزء از آیات قرآن را تلاوت می‌کرد. زمانی که و برای انجام عملیات حرکت می‌کردند، در صندلی‌های عقب خودرو می‌نشستند و معمولا قرآن به دست داشتند و گاهی هم آیات قرآن را قرائت می‌کردند . حتی هر زمان که از مساله‌ای ناراحت می‌شد، برای رسیدن به آرامش آیات قرآن را می‌خواند. در سال‌های آخر حیات با او ارتباط نزدیک‌تری داشتم و شاهد بودم که در ماه‌های رجب و شعبان می‌گرفتند و معمولا غذای سبک می‌خوردند .
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ برخاستی، آن هنگام که نفس های سرما، پنجره ها را سیاه کرده بود و شهر، می رفت که در اضطراب ثانیه های تجاوز، کمر خم کند. برخاستی و با قدم های استوارت در رگ های وطن، خون زندگی جاری شد. برای بال های زخمی مان دعا کن! صدایت را از حنجره کانال ها و سنگرها می شنوم. می ‏بینمت، پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جاده های صلابت را پشت سر می گذاری و خاک را لبخند می کاری. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ خاطره ‏هایمان را آبی تفکر تو آسمانی کرده است. تو را در گردنه ‏های برفگیر، به پاسبانی بهار دیده ‏اند و من به درختان بلندی می ‏اندیشم که از پس گام‏های آخِرت، قد برافراشتند و به کوچه ‏هایی که نامت، شکوهمندشان کرده است. از تو می ‏گویم که نگذاشتی جاده ‏های آوارگی، دلتنگمان کند؛ نگذاشتی سر در گریبان شبانه ‏های سیاه یأس شویم. می ‏ستاییمت؛ که با تو، بر کتیبه ‏های سرخ عشق، حک شدیم. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 https://eitaa.com/modafin .....
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 سید احمد شب عاشورا همه بچه ها را جمع کرد و گفت: حُرّ وقتی توبه کرد، امام حسین (ع) بخشیدَش و در جمع اصحابش راهش داد. بیائد ما هم امشب حُرّ امام حسین (ع) شویم . به پیشنهادش پوتین ها را از پا در آورده به هم گره زدیم. داخل آنها خاک ریخته، به گردن مان آویختیم. چند ساعتی در بیابان های کوزران(از توابع کرمانشاه) راه می رفتیم و عزاداری می کردیم.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ همیشه و همواره مقوله امنیت در جوامع بشری جزو دغدغه های مسئولان و مردم بوده و است و در این نقطه از جهان در خاک پاک جمهوری اسلامی ایران در منطقه پرآشوب و جنگ زده خاورمیانه، به برکت تقدیم مدافع امنیت است که مردم در دورترین مناطق در آرامش و امنیت کامل در حال کارهای روزمره و تفریحات خود هستند. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 روز تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌹 تاریخ : 🗓 1403/06/02 🗓 علت : درگیری با اشرار مسلح https://eitaa.com/modafin
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷 نزدیڪ ظهر بود . از شناسایی بر می‌گشتیم . از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم . آن قدر خسته بودیم ڪه نمی‌تونستیم پا از پا برداریم، ڪاسه زانوهامون خیلی درد می‌ڪرد . حسن طرف شنی جاده شروع ڪرد به نماز خوندن. صبر ڪردم تا نمازش تموم شد . گفتم : « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخون » گفت : « اون جا زمین ڪسیه ، شاید راضی نباشه . شادی روح و شهدا صلوات اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد و_عجل_فرجهم
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 نگهبانی شب در آن شرایط بسیار حیاتی بود. یک شب که نگهبان‌ها پستشون رو بدون اجازه ترک کرده بودند؛ به دستورِ محمود باید وسط محوطه سینه‌خیز می‌رفتند تا تنبیهی اساسی بشن و حساب کار دستشون بیاد. تنبیهِ نگهبان‌ها که شروع شد، یه مرتبه دیدیم محمود هم لباسش را درآورد و همراه آن‌ها شروع کرد به سینه خیز رفتن . محمود که نگاه‌های متعجب ما را دیده بود، گفت: «یه لحظه احساس کردم که از روی هوای نفس می‌خوام اینا رو تنبیه کنم؛ به همین خاطر کاری کردم که غرور، بر من پیروز نشه». 📚 مجموعه رسم خوبان کتــاب مقصود تویی صفحه 46-45 شادی روح و https://eitaa.com/kalameb
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 ای کسانی که در خواب غفلت به سر می برید ، صدای مظلومیت اسلام را می شنوید ولی هنوز از خواب بیدار نشده اید ، هر چه زودتر از خواب بیدار شوید و به فکر دنیای مادی نباشید ، فکر کنید که دنیای دیگری هم هست ، دنیایی که ابدی است و پایانی ندارد ولی این دنیا با همه لذتهایش پایان می پذیرد . 🌹 🌴
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 لحظاتی قبل از و پس از اتمام نماز، نواب بار دیگر امت جدش را چنین هدایت نمود : شما بندگانی ضعیف در برابر خدای جهان هستید . چند روزِ دنیا به زودی می گذرد ، کاری کنید که در جهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید . شما به دستور شاه ستمگر، ما را می کنید ، ولی طولی نمی کشد که همگی از این کردار زشت پشیمان می شوید ، آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد ، شما باید سرباز اسلام باشید و در راه دین بجنگید ، نه اینکه سِلاحتان را برای حفظ حکومت شاه رو به سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید ... ای افسران و مقامات عالی مرتبه ارتش ! شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده و فاسد شاهنشاهی بفروشید ، به اسلام رو بیاورید تا در دو جهان به عزت برسید . فریب این درجه ها و مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است . https://eitaa.com/kalameb