14030101_43954_64k.mp3
24.7M
🎙 صوت کامل سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب اسلامی در جمع اقشار مختلف مردم.
۱۴۰۳/۰۱/۰۱
#صوت_کامل
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
@khamenei_voice
@t_manzome_f_r
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 489
💠سوره شوری: آیات 52الی 53
💠سوره زخرف: آیات 1الی 10
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنم
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_بیست_و_یکم
💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد.
۰
دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، #افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود.
💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا #خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به #آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرینتر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت.
💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانیام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم.
پس از یک روز روزهداری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از #دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت.
💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با #رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید.
💠 چند روز از شروع #عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت همصحبتیمان کاملاً از دست رفته بود.
عباس دلداریام میداد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم.
💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی #خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند.
شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم میخواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟»
💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بیخبرم!
انگار صدایم هم از #ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظهای سکوت، صدای ضربهای و نالهای که از درد فریاد کشید.
💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه #تهدید به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!»
احساس نمیکردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و بهجای نفس، خاکستر از گلویم بالا میآمد که به حالت خفگی افتادم.
💠 ناله حیدر همچنان شنیده میشد، عزیز دلم درد میکشید و کاری از دستم برنمیآمد که با هر نفس جانم به گلو میرسید و زبان #جهنمی عدنان مثل مار نیشم میزد :«پس چرا حرف نمیزنی؟ نترس! من فقط میخوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!»
از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفسهای بریدهای که در گوشی میپیچید و عدنان میشنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت میبرم!»
💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر #اسیر منه و خونش حلال! میخوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود.
جانی که به گلویم رسیده بود، برنمیگشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمیآمد.
💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. #جراحت پیشانیام دوباره سر باز کرد و جریان گرم #خون را روی صورتم حس کردم.
از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا میزدم و دلم میخواست من جای او #جان بدهم.
💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال میکردند سرم اینجا شکسته و نمیدانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه #غم است که از جراحت جانم جاری شده است.
عصر، #عشق حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته #قاتل جانم شده بود.
💠 ضعف روزهداری، حجم خونی که از دست میدادم و #وحشت عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه #آمرلی دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت.
گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانیام مرهمی پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه #قیامت شده است...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅
📌اعتراف دیر هنگام خاتمی
سیدمحمد خاتمی در دیداد نوروزی گعده فسیلهای چپ و سیاه در شمال تهران: نظام سال ۱۴۰۱ را برد و قوی تر از قبل شد و ما تمام سرمایههای خود را سوزاندیم و چیزی بدست نیاوردیم. اگر تا قبل از وقایع اخیر می گفتیم ما عضو نظام هستیم الان این را هم نمی توانیم بگوییم. در آخر عمر سیاسی خود قرار گرفتیم و افراط و تندروی که از دوران امام بلای جان جریان چپ بود ما را به ورطه هولناک نابودی کشاند. دولت یازدهم و دوازدهم سرمایه اجتماعی ما را به نابودی کشاند و بزرگ ترین اشتباه من حمایت از عامل نابسامانی ها در انتخابات ۱۴۰۰ بود. توصیهها و سفارشهای دوستان و بیانیههایی که بنام این و آن می نویسند ما را در مسیر بی بازگشت سقوط قرارداده است. موثرترین نیروهای رسانه ای ما سودای پناهندگی و کار در بی بی سی و رسانه های آن طرف آب داشته و دل در گرو بیگانه دارند. من در آخر عمر خود هستم و وصیتی کرده ام که همه را شگفت زده خواهد کرد. من و برادرم محمدرضا مورد لعن و نفرین پدرمان بودیم و امروز متوجه این مسئله هستم. اگر فشار اطرافیان نبود قطعا مواضعم را علنی می کردم و آنچه در سینه داشتم را با مردم در میان میگذاشتم. آن روز که کنفرانس برلین برگزار شد باید متوجه تغییرات پیرامون خود می شدیم اما دچار خودشیفتگی بودیم. آن روز که آن بلا را بر سر مرحوم هاشمی در مجلس ششم درآوردیم، باید منتظر روز مکافات می بودیم، آن روز که در سال ۸۸ که اصلا بنا نبود مهندس موسوی را وارد کارزار کنیم اما بخاطر لجاجت و توصیههای نابخردانه او را تحریک به حضو و سپس تحریک به تقابل کردیم باید فکر امروز را می کردیم
@asatid_enghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سخنان غرورآفرین شهید سپهبد صیاد شیرازی پس از عملیات فتح المبین
🕊سالروز عملیات
ناحیه گرمه
حوزه سردارهمدانی
پایگاه حضرت معصومه(س)
🍃🌹🍃
خودسازی(حیای بد)
امام علی علیه السلام:
از سه کار نباید شرم کرد: خدمت کردن به مهمان؛ از جا بلند شدن براى پدر و معلم و مطالبه حق، اگرچه اندک باشد. غررالحکم/ح4666
بعضی از افراد بخاطر خجالت و تعارف با دیگران از احقاق حق خود، خودداری می کنند، در حالی که آن را نبخشیده اند و طرف مقابل را مدیون خود باقی می گذارند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat