eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
756 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ■ توحید تشیع ■
«اَللَّهُمَّ إِنْ لَمْ‌تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ، فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ؛ خداوندا! اگر ما را در آنچه از ماه شعبان سپری شد، نیامرزیده‌ای، پس ما را در آنچه از آن باقی مانده است، بیامرز!» زمزمه این دعا در قنوت نمازها، سجده‌ها و حتی در رفت و آمد، ان‌شاءالله سبب جریان غفران الهی می‌شود. پاک شدن از لوث گناهان می‌تواند سببی باشد برای پیدا کردن آمادگی برای ورود به ماه مبارک رمضان. از توصیه‌های حجت‌الاسلام‌والمسلمین استاد برای کسب آمادگیِ ورود به ماه مبارک رمضان در دهه پایانی ماه شعبان متن کامل توصیه‌ها را در لینک زیر بخوانید؛ ‏eitaa.com/ShiaTowhid/1230‌ ‎ـــــــــــــــــــــــــ ‎«توحید تشیّع» ● @ShiaTowhidتلگرام|اینستگرام|آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لب چیدم و صدام کمی بچگانه بود _قهری؟ جوابم فقط یک نیم نگاه بود ...لحنم رو تغییر ندادم_االن داری نقشه میکشی چطوری فردا از دستم فرار کنی؟ صاف شدو دستش حلقه شد دور فرمون و فقط یک کلمه_نه! _اگه خیلی از من متنفری حداقل دوتا داد سرم بزن دلت خنک بشه! نگاه جدیش چرخید روی صورتم _این جمله چیه تکرار می کنی؟! من کی همچین حرفی زدم؟! نگاهم رو از چشمهاش که بی تابم میکرد گرفتم و دوختم به انگشتهام که توی هم میپیچوندمشون_الزم نیست بگی اخم همیشگی پیشونیت وقتی بامنی ...خواسته ات برای نه گفتنم ...رفتارت همه اینا نشون میده! پوزخندی زد_وقتی ازت متنفر بودم دلیلی نداشت بیام خواستگاری! _شاید تو به خاطر حرمت بزرگ ترها اومدی! دنده رو عوض کرد_خب آره به خاطر حرمتها اومدم ولی دلیل نمیشه برای نفرت داشتن ازتو... اگه اینجوری بود میتونستم یک کلمه بگم تو رو نمی خوام و خالص! براق شدم_ خب چرا ...چرا خودت نگفتی و اومدی خواستگاری و از من خواستی بگم نه وقتی که همه چی جدی شده بود؟! کالفه پوفی کشید_چون اگه می گفتم تو رو نمی خوام مامان یکی دیگه رو کاندید می کردو من فکر کردم تو رو راحت تر میتونم راضی کنم بگی نه! _آخه چرا... پرید وسط حرفم_گفتم نپرس چرایی رو که حاال دیگه مفهمومی نداره! پوفی کردم_اونوقت اگه من میگفتم نه دیگه عمه بیخیال ازدواج کردنت میشد؟؟ امیر علی_باالخره آره لحنم رو مظلوم کردم _بهم بگو چرا خواهش میکنم! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
سرم رو باال آوردم و سر امیر علی هم چرخید رو به من... نگاهش! وای به نگاهش که قلبم رو از جاکند بی اخم بود... جدی نبود ...ولی سریع دزدید ازمن این نگاه رو...! آروم گفت: زود پشیمون میشی دختر دایی مطمئنم! قلبم خیلی بی تابی میکرد با توقف ماشین باصدای نا آروم و لرزونی گفتم: ولی من مطمئنم پشیمون نمیشم ...مطمئن تر از تو ! بازم نگاهش چرخید رو به من ولی دیگه جرئت نکردم سر بلند کنم و با یک خداحافظی زیر لبی تقریبا از ماشین فرار کردم و اصال نفهمیدم که جواب خداحافظیم رو شنیدم یانه؟! حرارت ملیح آفتاب صبح زمستونی نوازش میکرد گونه ام رو ...نفس عمیقی کشیدم سردی هوا هم گاهی لذت داشت... گاهی خیلی هم خوب بود چون میتونست کم کنه حرارت درونیم رو ...حرارتی که حاصل آشوب فکری دیشبم بود و نتیجه ای که بازم من رو رسونده بودکه حتی فکر کردن به امیرعلی هم من رو بی تاب می کنه و دلتنگ! چه لحظه شماری که برای امروز صبح کردم و دیدنش و این هوای سرد خیلی ماهرانه استرسم رو کم میکرد ! سرو صدای دوقلوها امکان کشیدن نفس عمیق دوم رو ازمن گرفت و نگاهم ثابت شد روی محمدی که شبیه بابا بود و محسنی که شبیه مامان! _شما دوتا دیگه کجا ؟ محمد ابرو انداخت باال _خونه عمه ! مشکلیه؟ چشمهام رو ریز کردم_اونوقت کی گفته شمادوتاهم دعوتین؟ محسن باصدای لوسی گفت_وا محنا جون خونه عمه که دعوت نمی خواد! صورتم و جمع کردم _بی مزه ها بابا طبق عادت سوئیچ ماشینش رو توی دستش میچرخوند و بیرون اومد بازم با اعتراض گفتم: باباجون خودم باآژانس میرفتم روز جمعه ای روز استراحتتونه! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گله‌نکن...🙂 ناشڪری‌نکن ...🌱 خداحکمت‌همه‌ڪارهارامیدونـه✨ فقط‌مرتب‌بہش‌بگۆ:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ﴿اِۍکه‌مراخوانده‌ای،راه‌نشانم،بده🙃﴾ 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
نفری یک حمد برای سلامتی آقا امام زمان بخونید.
هدایت شده از آیت الله مجتهدی
جایگاه ویژه نمازشب خوان ها در قیامت👆 🌸 آیت الله مجتهدی تهرانی ره: در روایت داریم که نمازشب خوانها در روز قیامت بی حساب وارد بهشت می شوند. 🌙کانال معرفتی 👇 https://eitaa.com/Namazshabb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آیت الله مجتهدی
آیت الله دستغیب در کتاب،«آدابی از قرآن تفسیر سوره حجرات»؛ 🌸بافضیلت‌ترین و شریف‌ترین ساعات در ماه رمضان برای دعا کردن،بعد از نماز واجب است. که دعای روزه دار مستجاب است. «یا الله» بگو. خدا جواب میدهد:لبیک...
هدایت شده از ظهور نزدیک است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️‌‌ هر موقع دلگیر بودید و‌ غم دنیا به دلتون سنگینی کرد، این صوت ملکوتی رو گوش بدید. eitaa.com/joinchat/307429376Ccb9b7c02da
هدایت شده از ظهور نزدیک است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر از مرگ می هراسیم، ریشه در نگاه و نگرشِ ما به انسان، این دنیا و آخرت دارد. این چهار دقیقه پایانی مستند هشت قسمتی «آقا مرتضی» را با صدای پراخلاص آقاسیدمرتضی آوینی به دقت ببینید و بشنوید که آقا مرتضی خودش به دنیا چطور نگاه می کرد و دعوت به چه نوع نگاهی داشت؟ https://eitaa.com/joinchat/476184625C62ff62b069
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
اگر از مرگ می هراسیم، ریشه در نگاه و نگرشِ ما به انسان، این دنیا و آخرت دارد. این چهار دقیقه پایا
🔆امیر المؤمنین علے علیه السلام: دلهاتان ࢪا از دنیـــــا بیـــــࢪون کنید، پیش از آنکھـــــ بدنھـــــاتان ࢪا از آن بیࢪون بࢪند.😔
هدایت شده از علامه طباطبایی ره
4_6008133388488147533.mp3
8.19M
🎵 بشنوید | ماجرای شنیدنی یک جوان گنهکار به نقل از علامه طباطبایی(ره) ☑️ رفتم روی پشت بام گفتم ای خدا! اگه هستی دست منو بگیر! ________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
به پیشونی بابا چین مصنوعی افتاد بایک لبخند واقعی پدرانه روی لبهاش_ این یعنی دختر بابا از االن تعارفی شده؟؟! محمد پوفی کرد_نخیر باباجون این یعنی این یکی یکدونه باز داره خودش رو لوس میکنه محسن هم دهنش رو کج کرد_ خودشیرین! بابا به جای من چشم غره ای به هردوشون رفت و با ریموت در ماشینش رو باز کرد ...رفتم تا صندلی جلو بشینم کنار بابا دختر بودم خب یکی یکدونه بابا! _آی خانوم مامان هم داره میادها ! گیج به محسن نگاه کردم _مامان؟! محمد دیگه روی صندلی عقب کنار شیشه جا گرفته بود_بله مامان... دسته جمعی میخوایم بریم در خونه عمه تحویلت بدیم بعد خودمون بریم دوردور ...آخ چه صفایی داره حاال بیرون رفتن ...چه خوب شد عروسش کردن نه محسن؟ محسن منتظر شد من بشینم تا اون هم کنار شیشه بشینه_آره واال دعاش رو باید به جون امیر علی بکنیم که از شر این دردونه راحتمون کرد با اعتراض و لوس گفتم: بابااااا مامان که بیرون اومده بود فرصت به بابا ندادو اینبار اون طرفدارم شد_صددفعه گفتم نزنین این حرفها رو.. دخترمم اذیت نکنین!!! تاثیر نکرد لحن تند مامان روشون و تازه با خنده ریزی به هم چشمک زدند. عطیه در رو باز کردو بادیدنم دست به کمر شد_واچه عجب نمیومدی! دست مامانم درد نکنه با این عروس آوردنش تالنگ ظهر می خوابه! اوف بلندی گفتم: بی خیال شو دیگه عطی جون دقت کردی جدیدا داری میری تو جلد خواهر شوهرای غرغرو با کیفم زدم به بازوش_حاال هم برو کنار اگه همینجا بمونم تا شب می خوای برام دست به کمر سخنرانی کنی! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
عطیه بازوش رو ماساژ داد_دستت هرز شده ها...صددفعه هم بهت گفتم اسمم رو کامل بگو شانس آوردی امیرعلی اینجا نبود وگرنه حالت رو جا میاورد بدش میاد اسم ها رو مخفف بگن! ضربان قلبم باال رفت انگار با حرف عطیه تازه یادم افتاد امروز به عنوان خانوم امیر علی پا گشا شدم و نیامدم دیدن عطیه! شیطنتم خوابید_جدی نمی دونستم لبخند دندون نمایی زد_نگو از داداشم حساب میبری؟!جون من؟! خنده ام گرفت از لحن بامزه اش و قدمهام رو برداشتم سمت آشپزخونه و بلند گفتم:نه بابا! من؟! صدای پر خنده اش رو شنیدم _آره جون خودت... خالصه آمار کارها و حرفهایی که امیر علی ازشون متنفره رو خواستی با کمال میل حاظرم بهت بگم که سوتی ندی جلوش میشناسیش که اخمهاش از صد تا دعوا و کتک بدتره! با اینکه به حرفهای عطیه می خندیدم ولی با خودم گفتم راست میگه اخم کردنش خیلی جذبه داره و این روزها فقط شده سهم من! عطر قیمه های خوشمزه و معروف عمه همه جا پیچیده بود به خصوص آشپزخونه که دل آدم دیگه ضعف میرفت! _سالم عمه جون عمه با صدای من کفگیر چوبی رو که داشت باهاش کف روی برنج ها رو می گرفت کنار گذاشت و چرخید سمت من _سالم عمه خوش اومدی جلو رفتم و یک بوس من روی گونه عمه و یک بوس عمه روی گونه ام کاشت. _ببخشید که دیر اومدم وظیفه ام بودزودتر بیام کمکتون!!! عمه خندیدو بازوم رو فشار آرومی داد_ برو دختر خوشم نمیاد تعارفی بشی... تو هم مثل عطیه ای دیگه می دونم اول صبحتون ساعت 01...تو همون محنایی برام پس مثل عروسهایی که غریبی میکنن نباش! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
هدایت شده از مدرسه تعالی
VID_20230330_211406_869_320kbps.mp3
3.01M
🔶 کنترل خطورات 🔷 هر لحظه خود را در برابر آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه ببینید @Taalei_edu
نائب زیاره ی همتون هستیم:)✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از 🇮🇷راه بنـدگی ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[چشمات رو ببند واسکرین شات بگیر از جمله ای که قراره متعلق به خودت باشه]