eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_پنجاهم روشنک چشم هایش را گرد کرد و گفت: -نفیسه!!! خانواده مهم ترین افراد ت
. مشکیه... سریع تر بازش کردم چشمام گرد شد نگاه عمیقی بهش انداختم... ترسیدم... نمیدونم چرا ولی ترسیدم. یه قدم رفتم عقب ولی باز برگشتم دستام می لرزید... با همون دست های لرزان برش داشتم بازش کردم و روی سرم انداختم... ، نه... باورم نمیشه... گریه ام گرفت، نشستم روی زمین و زدم زیر ...بلند بلند گریه می کردم.انقدر بلند که مادرم رو به اتاق کشوندم. مادر در رو با نگرانی باز کرد من رو روی زمین دید... - ... نفیسه چی شده...این چیه...چادر کیه... نشست کنارم... بغلش کردم و بلند بلند گریه می کردم... مادر هم از نگرانی پا به پای من گریه کرد... و همش می پرسید چی شده... بعد از ده دقیقه که از گریه کردنم گذشت و آروم شدم همه ی قضیه رو براش تعریف کردم از اول آشناییم با روشنک تا به امشب... مادر از خوشحالی داشت بال در می آورد...از اینکه انقدر تغییر کردم. ❤️❣ بعد از گریه آرامش خاصی داشتم. صدای اذان بلند شد مادر دستم را گرفت و گفت: -خدا صدات میکنه.... بعد هم بوسه ای به پیشانیم زد و رفت. از جایم بلند شدم سمت دستشویی رفتم و وضو گرفتم نگاهی به آیینه انداختم و خدارو شکر کردم. سمت اتاق رفتم مادر چادر و جانماز زیبا و نوئی را برایم آورد و گفت: -اینو خیلی وقته برات خریدم...همیشه منتظر بودم روزی برسه تا بتونم اینو بهت کادو بدم...و امشب وقتش رسیده که بهت بگم خدایی شدنت مبارک... بغلش کردم و دوباره زدم زیر گریه، مادر هم اشک می ریخت اشک شوق بخاطر تمام اتفاق ها ازش عذر خواهی کردم. و قول دادم براش بهترین دختر دنیا باشم. جانمازم را باز کردم مقنعه سفیدی سرم کردم و چادرم را هم روی سرم گذاشتم. روبه روی قبله نشستم. -خدایا...ممنونم که بهم لطف کردی ممنونم که دوستم داشتی و ازت عذر میخوام که همیشه ناشکری کردم... روی پاهایم ایستادم دست هایم را دو طرف صورتم گذاشتم نیت کردم و بعد: -الله الکبر... ❤️❣ بود... سرم رو که روی مهر گذاشتم روح تازه ای وارد بدنم شد... با تموم وجودم نگاه قشنگ خدا رو حس میکردم... حالا می فهمم مفهوم جمله ی رو وقتی میگفت چادرم صدفمه... یعنی روشنک مرواریدی هست که داخل صدف پنهانه... من تصمیممو گرفتم همونجا وقتی سرم رو روی مهر گذاشتم وقتی حس کردم خدا رو به رومه...تصمیممو گرفتم عوض شم...حالا...از همین حالا به بعد... من یه دختر ام... مثل یک دُر گرانی، بین دستان صدف . . .💎 راست می گویند عرب ها، چادر تو " جا دُر " است.😍 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
☆•﷽•☆ دانشمند عارف ... خدایا...❤️ خود را به تو می سپریم تا در میان طوفان ها از میان های خطر؛ ما را راهنمایی کنی... با نور قلب های ما را روشن نمایی... به آتش خودخواهی ها و ناپاکی های وجود ما را بسوزانی.... 『💕』@kanale_behesht
‌﷽🕊 ❤️سلام، ای سقای تشنه لب! ای پسر‏‌البنین! ❤️️سلام، ای عموی آب ها! و ای برادری و و ! ❤️سلام، اي پشت و پناه امام حسين! ای و هم رکاب ولایت! ️ای بهترین اسوه ی از ! 💔 ای که تنها بهانه آمدنت این بود که ، در روز مبادا تنها نماند. اي كه بودنت، رنج‌هاي را كم مي‌كرد و رشته‌هاي غم پيشاني ابا عبدالله به لبخند تو گسسته مي شدند! ❤️سلام بر تو ای پدر فضیلت! فضیلت ات، در راه اطاعت و حمایت از ، هنوز بر شاخه‏ های خاک، سنگینی می ‏کنند وكودكان خيمه ها، شرمنده ی دستهاي بريده‌ات، لباس‌هاي سوخته شان را مدام بالا مي‌گيرند تا دستهايت را نبينند. 💔سلام بر تو ای ابالفضل! اي ، قسم به نامت ، ‌《ما عزاداران ، بر بوده ايم ، و بود ...》 🖤 『🖤』@kanale_behesht
⭕️گناه نڪنیم ،گناه، رو هم از بین می‌بره! ❌ کم‌کم تو وجودمون دیگه عشقی حس نمی‌کنیم نه به خدا، نه به جهان، نه به دیگران، نه به خودمون! ❗️یکی رو بیارید که اهل گناه باشه، ولی وفادار! ❗️یکی رو بیارید که اهل گناه باشه، ولی عاشق! ❌ گناه انقدر اسیرش کرده، که عشق هم نمیتونه آزادش کنه.. 🕊 تنها کسی که میتونه ما رو آزاد کنه از اسارت خودمون، خودمونیم ! 『💕』@kanale_behesht
... 🍃 به کربلا که رسیدی دستار از سَر بدار و در به تماشای بنشین. را ببین که بین زمین و آسمان در رفت و آمدند. 🍃 به هیچ‌چیز فکر نکن! نه به و نه به ! 🍃 نه دنبال باش و نه گناهان! ❤️ فقط باش و را تجربه کن. ❤️ نگاه کن! پرچم گنبد را ببین که چگونه در باد می‌رقصد و این‌سو پرچم شاه وفا را ببین که هنوز بعد از ۱۴ قرن در اهتزازند و مژده می‌دهند به چشم به راه… 💚 که می‌آید آن و 『💕』@kanale_behesht
🍃🌸🍃🌸 🌸🍃 🍃 🌸 💓 💓 🍃 دختری با پدرش می‌خواستند از یک پُل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: 🌸 من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. 🍃 پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. 🌸 دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد... 💕 این دقیقا مانند داستان رابطه‌ی ما با خداوند است، هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ‌مان ما را بگیرد، هرگز دست ‌مان را رها نخواهد کرد! و این یعنی ...♥️ "" 『💕』@kanale_behesht
🌷زیباترین آرایش برای لبان شما 🌷برای صدای شما به درگاه خداوند 🌷برای چشمان شما و 🌷برای دستان شما ✨برای قلب شما ❤️ 🌷و برای زندگی شما هاست ╔══❖•°🍃🌸🍃°•❖══╗           @kanale_behesht ╚══❖•°🍃🌸🍃°•❖══╝