eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🖊 🚩اعمال شب و روز اول محرم الحرام : بدان كه اين ماه، عليهم السلام و شيعيان ايشان است. و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت است كه: چون داخل مى‌شد پدرم را كسى خندان نمى‌ديد و اندوه و حزن پيوسته بر او غالب مى‌شد تا روز دهم. چون مى‌شد، آن روز روز مصيبت و حزن و او بود و مى‌فرمود امروز روزى است كه حسين عليه السلام شهيد شده است. 🖌شب اول : سيد ره در اقبال براى اين شب چند نماز ذكر فرموده، اول در هر ركعت حمد و توحيد بخواند. دوم دو ركعت در ركعت اول و انعام و در دوم حمد و يس. 🔹سوم : دو ركعت در هر ركعت حمد و يازده قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ. در روايت است از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه هر كه در اين شب اين دو ركعت نماز را بجا آورد و صبحش را كه اول سال است روزه بدارد مثل كسى است كه را مداومت به كرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بميرد به بهشت برود. و نيز سيد براى اين ماه دعاى مبسوطى ذكر فرموده و اگر ممكن شود بدارد اين شب را به دعا و نماز و . 🖌روز اول محرم : بدان كه اول محرم، اول سال است و در آن دو عمل وارد است : اول : روزه است در روايت ريان بن شبيب از حضرت امام رضا عليه السلام مروى است كه: هر كه در اين روز روزه بدارد و خدا را بخواند خداوند دعاى او را كند چنانكه دعاى زكريا را مستجاب نمود دوم : دو ركعت نماز از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: حضرت رسول صلى الله عليه و آله روز اول محرم دو ركعت نماز مى‌كرد و چون فارغ مى‌شد دستها را بلند مى‌كرد و اين دعا را سه دفعه مى‌خواند : اَللَّهُمَّ أَنْتَ الْإِلَهُ الْقَدِيمُ وَ هَذِهِ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ فَأَسْأَلُكَ فِيهَا الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ الْقُوَّةَ عَلَى هَذِهِ النَّفْسِ الْأَمَّارَةِ بِالسُّوءِ وَ الاِشْتِغَالَ بِمَا يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ يَا كَرِيمُ يَا ذَا اَلْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ يَا عِمَادَ مَنْ لاَ عِمَادَ لَهُ يَا ذَخِيرَةَ مَنْ لاَ ذَخِيرَةَ لَهُ يَا حِرْزَ مَنْ لاَ حِرْزَ لَهُ يَا غِيَاثَ مَنْ لاَ غِيَاثَ لَهُ يَا سَنَدَ مَنْ لاَ سَنَدَ لَهُ يَا كَنْزَ مَنْ لاَ كَنْزَ لَهُ يَا حَسَنَ الْبَلاَءِ يَا عَظِيمَ الرَّجَاءِ يَا عِزَّ الضُّعَفَاءِ يَا مُنْقِذَ الْغَرْقَى يَا مُنْجِيَ الْهَلْكَى يَا مُنْعِمُ يَا مُجْمِلُ يَا مُفْضِلُ يَا مُحْسِنُ أَنْتَ الَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوَادُ اللَّيْلِ وَ نُورُ النَّهَارِ وَ ضَوْءُ الْقَمَرِ وَ شُعَاعُ الشَّمْسِ وَ دَوِيُّ الْمَاءِ وَ حَفِيفُ الشَّجَرِ يَا اللَّهُ لاَ شَرِيكَ لَكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لاَ يَعْلَمُونَ وَ لاَ تُؤَاخِذْنَا بِمَا يَقُولُونَ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ. ره فرموده كه مستحب است دهه اول محرم و لكن روز عاشورا امساك نمايد از طعام و شراب تا بعد از عصر آن وقت به قدر كمى تناول نمايد. 🔹مفاتیح‌الجنان
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_پنجاهم روشنک چشم هایش را گرد کرد و گفت: -نفیسه!!! خانواده مهم ترین افراد ت
. مشکیه... سریع تر بازش کردم چشمام گرد شد نگاه عمیقی بهش انداختم... ترسیدم... نمیدونم چرا ولی ترسیدم. یه قدم رفتم عقب ولی باز برگشتم دستام می لرزید... با همون دست های لرزان برش داشتم بازش کردم و روی سرم انداختم... ، نه... باورم نمیشه... گریه ام گرفت، نشستم روی زمین و زدم زیر ...بلند بلند گریه می کردم.انقدر بلند که مادرم رو به اتاق کشوندم. مادر در رو با نگرانی باز کرد من رو روی زمین دید... - ... نفیسه چی شده...این چیه...چادر کیه... نشست کنارم... بغلش کردم و بلند بلند گریه می کردم... مادر هم از نگرانی پا به پای من گریه کرد... و همش می پرسید چی شده... بعد از ده دقیقه که از گریه کردنم گذشت و آروم شدم همه ی قضیه رو براش تعریف کردم از اول آشناییم با روشنک تا به امشب... مادر از خوشحالی داشت بال در می آورد...از اینکه انقدر تغییر کردم. ❤️❣ بعد از گریه آرامش خاصی داشتم. صدای اذان بلند شد مادر دستم را گرفت و گفت: -خدا صدات میکنه.... بعد هم بوسه ای به پیشانیم زد و رفت. از جایم بلند شدم سمت دستشویی رفتم و وضو گرفتم نگاهی به آیینه انداختم و خدارو شکر کردم. سمت اتاق رفتم مادر چادر و جانماز زیبا و نوئی را برایم آورد و گفت: -اینو خیلی وقته برات خریدم...همیشه منتظر بودم روزی برسه تا بتونم اینو بهت کادو بدم...و امشب وقتش رسیده که بهت بگم خدایی شدنت مبارک... بغلش کردم و دوباره زدم زیر گریه، مادر هم اشک می ریخت اشک شوق بخاطر تمام اتفاق ها ازش عذر خواهی کردم. و قول دادم براش بهترین دختر دنیا باشم. جانمازم را باز کردم مقنعه سفیدی سرم کردم و چادرم را هم روی سرم گذاشتم. روبه روی قبله نشستم. -خدایا...ممنونم که بهم لطف کردی ممنونم که دوستم داشتی و ازت عذر میخوام که همیشه ناشکری کردم... روی پاهایم ایستادم دست هایم را دو طرف صورتم گذاشتم نیت کردم و بعد: -الله الکبر... ❤️❣ بود... سرم رو که روی مهر گذاشتم روح تازه ای وارد بدنم شد... با تموم وجودم نگاه قشنگ خدا رو حس میکردم... حالا می فهمم مفهوم جمله ی رو وقتی میگفت چادرم صدفمه... یعنی روشنک مرواریدی هست که داخل صدف پنهانه... من تصمیممو گرفتم همونجا وقتی سرم رو روی مهر گذاشتم وقتی حس کردم خدا رو به رومه...تصمیممو گرفتم عوض شم...حالا...از همین حالا به بعد... من یه دختر ام... مثل یک دُر گرانی، بین دستان صدف . . .💎 راست می گویند عرب ها، چادر تو " جا دُر " است.😍 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
🌷💫🌷💫🌷💫 ✨ 🔸 و علیهما السلام در یکی از عید ها به منزل جدّ بزرگوارشان رفتند و عرض کردند: یا رسول الله ! امروز است و فرزندان اعراب با های زیبا و قشنگ خود را زینت کرده اند ؛ ولی ما هیچ لباس زیبایی نداریم و اکنون نزد شما مشرّف شده ایم تا از شما بگیریم و هیچ عیدی از شما نمی خواهیم مگر لباس های زیبا و رنگارنگ، تا ما هم مانند بچه های اعراب خود را کنیم. 🔹آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله کردند ، زیرا لباسی که شایسته ی این دو بزرگوار باشد نداشتند و نخواستند که دل آنها را بشکنند؛ از این رو به درگاه خداوند کردند و فرمودند : خدایا این دو بزرگوار را مسرور بگردان ، در همان لحظه نازل شد در حالیکه دو لباس سفید با خود از آورده بود. رسول خدا با دیدن آن دو لباس خیلی خوشحال شدند و لباس ها را از جبرئیل گرفتند و به حسن و حسین علیهما السلام دادند و فرمودند : لباس هایتان را بگیرید . وقتی آن دو بزرگوار لباس های خود را پوشیدند به رسول خدا عرض کردند : یا رسول الله! این لباس ها سفید است در حالیکه لباس پسران اعراب رنگارنگ است، ما نیز لباس رنگی میخواهیم . پس پیامبر ساعتی درباره ی حرف های آن دو بزرگوار فکر کردند . جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! ناراحت نباش، کسی که این لباس ها را فرستاده است، میتواند آنها را به هر رنگی که این دو بزرگوار میخواهند درآورد. پس رسول خدا دستور داد که یک تشت و یک آفتابه پر از آب بیاورند . آنگاه جبرئیل به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله! من آب می ریزم و شما چنگ بزنید، آنگاه این به هر رنگی که این دو بزرگوار میخواهند در می آید. رسول خدا صلی الله علیه و آله لباس امام حسن علیه السلام را داخل تشت گذاشتند و فرمودند: ای حسنم! تو چه رنگی را دوست داری ؟ امام حسن علیه السلام عرض کرد : من رنگ را دوست دارم. آنگاه جبرئیل آب ریخت و پیامبر لباس را چنگ زدند و به اذن خدای تبارک و تعالی لباس سفید مانند به رنگ سبز تبدیل شد، رسول خدا آن پیراهن را به امام حسن دادند و فرمودند: ای نور چشمم! لباست را بگیر و امام حسن علیه السلام لباس را از جدّ بزرگوارشان گرفتند و بر تن کردند. سپس لباس امام حسین علیه السلام را داخل تشت گذاشتند و فرمودند: ای حسینم! چه رنگی را دوست داری؟ عرض کرد یا رسول الله ! من رنگ را دوست دارم . پس جبرئیل آب می ریخت و پیامبر چنگ میزدند و به اذن خدا آن لباس سفید مانند یاقوت به رنگ قرمز تبدیل شد، آنگاه رسول خدا آن لباس را به امام حسین علیه السلام دادند و فرمودند : ای نور چشمم! لباست را بگیر و بپوش. امام حسین علیه السلام نیز لباسشان را از جدّ بزرگوارشان گرفتند و پوشیدند و تشکر کردند و خیلی خوشحال شدند، سپس آن دو بزرگوار با خوشحالی نزد برگشتند. ◽️رسول خدا از جبرئیل پرسیدند ای برادرم ! چرا میکنی در حالیکه دو مسرور هستند ؟ جبرئیل امین عرض کرد : یا رسول الله! همانا امام حسن علیه السلام می شود و از شدّت ، سبز میشود و حسین علیه السلام نیز به می رسد و مبارکش از تن جدا میشود و محاسنش از رنگین میشود و بدنش از خونش قرمز خواهد شد . سپس پیامبر خدا نیز گریه کردند و ناراحتی و حُزنشان از این خبر جبرئیل بیشتر شد . 📚 بحارالأنوار ، ج ۴۴ ، ص ۲۴۵ 『💕』@kanale_behesht