#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل_پیوسته
🔹اُم اَبیها🔹
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر
انسیّه و حوریّه و انسیّۀ حَورا
اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیت فاطمه محدود به اینها
مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها
فردوس برین، باغ بهشت است به صورت
فردوس برین خانۀ زهراست به معنا
پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ»
بیرون زده از پنجرهاش شاخۀ طوبی
روزی که بخندد همۀ شهر بهاریست
آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا
آن شب که بگرید همۀ شهر بگریند
آن شب که بگرید...چه میآید سر مولا؟
از روی لب مادرمان فاطمه چندیست
لبخند فراری شده کاری بکن اَسما
کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر
درد است سراپا و سکوت است سراسر
این هیزمِ تر چیست که در آتش آن سوخت
یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر
در سوخت، ولی مانده به یادم که محمد
یک مرتبه بیاذن نشد وارد از این در
من خواب بدی دیدهام اَسما، چه بگویم؟
دور کمرش شال عزا بست پیمبر
از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر
خالیست مشام همه، کافور بیاور...
ملکیان
کانون مداحان وشاعران خمینی شهر
ایتا
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
تلگرام
https://t.me/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_علی علیهالسلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
لا فتی الّا علی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
مهدی_مردانی
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل_پیوسته
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
گلاب گریهام در ساغر چشم
گرفته رنگ و بوی کربلایت
جدایی بین ما افتاد و هرگز
نیفتادم چو اشک از چشمهایت
در ایام جدایی در همه حال
به دادم میرسد دستِ دعایت
بلاگردان عالم! رو مگردان
از این عاشقترین درد آشنایت
به دامن ریختم یک بوستان گل
ز اشک دیده دارم رونمایت
بیا بنشین و بنشان آتش دل
دلم چون غنچه تنگ است از برایت
«عزیزم کاسۀ چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشیند خار مژگانم به پایت»
من ای گل! نکهت از بوی تو دارم
شمیم از گلشن روی تو دارم...
حضور قلب بر سجادۀ عشق
ز محراب دو ابروی تو دارم
من از بین تمام دیدنیها
هوای دیدن روی تو دارم
به خوابم آمدی ای بخت بیدار
که دیدم سر به زانوی تو دارم
گل آتش کجا بودی که حیرت
من از خاکستر موی تو دارم
بیابان گردم و چون مرغ یاحق
تمام شب هیاهوی تو دارم
«به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم
به دل مهر مَهِ روی تو دارم
مه من، کعبۀ من قبلۀ من
تویی هر سو، نظر سوی تو دارم»
تو که از هر دو عالم دل ربودی
کجا بودی که پیش ما نبودی
تو در جمع شهیدان خدایی
یگانه شاهد بزم شهودی
به سودای وصالت زنده ماندیم
به اُمّیدِ سلامی و درودی
ببوسم روی ماهت را که امشب
ز پشت ابر غیبت رخ نمودی
تو با یک جلوه و با یک تبسّم
دَر جنّت به روی ما گشودی
مپرس از نوگل پژمردۀ خود
چرا نیلوفری رنگ و کبودی
به شکر دیدن صبح جمالت
بخوانم در دل شبها سرودی
«اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
از این دو، گر یکی بودی چه بودی»...
به جز روی تو رؤیایی ندارم
به جز نام تو نجوایی ندارم
به جز گلگشت بستان خیالت
سر سیر و تماشایی ندارم
بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان
که من از شعله پروایی ندارم
بیابان گردم و اندوهم این است
که پای راه پیمایی ندارم
مرا اعجاز عشقت روح بخشید
به غیر از تو مسیحایی ندارم
یک امشب تا سحر مهمان ما باش
که من امّید فردایی ندارم
«به سر غیر از تو سودایی ندارم
به دل جز تو تمنّایی ندارم
خدا داند که در بازار عشقت
به جز جان هیچ کالایی ندارم»...
محمدجواد_غفورزاده
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#غزل_پیوسته
دریای کرم آب حیات است وصالش
قربان رخ زنده کن و نور جمالش
خورشید بود آینه ی صورت ماهش
تابیده قمر از قمر وجه هلالش
یک چشمه دگر از کرم عشق دمیده
جاری شده در روزن دل آب زلالش
این یوسف هادی که به دامان حدیث است
حیران شده عالم ز همه حسن کمالش
نامش حسن و شمس جمالش حسن آمد
رویش حسن و وجه هلالش حسن آمد
خویش حسن و بحر وجودش چه مصفاست
هم شوکت و هم جاه و جلالش حسن آمد
حلم حسنی دارد و صبرش ز حسین است
سیمای علی دارد و خالش حسن آمد
همچون پدرش بارش باران الهی است
بی شک همه دریای کمالش حسن آمد
سرچشمه ی علمش بود از کوثر زهرا
جاری شده ی پاک و زلالش حسن آمد
نزدیک بود تا که به دست پسر او
گویند جهان را همه فالش حسن آمد
اندر حرم سامر عشقش چه صفایی است
پرواز دل اندر حرمش بال خدایی است
دیدم همه شاهان به در خانه اش آیند
گویند که ما را به درت فخر گدایی است
آن را که نوا نیست نوایش دهد آقا
او را که دوا نیست دوایش دهد آقا
شوید دل ما را به دم زمزم نابش
دل را که صفا نیست صفایش دهد آقا
گر مهر نباشد به عمل، رنگ نجویی
گر مهر و عمل هست حنایش دهد آقا
ظاهر تو چه بینی که جهان در کف آقاست
هر کس که شود وصل ورایش دهد آقا
آن کس که به خاک در او سجده نماید
بی شک نه جهان، هر دو سرایش دهد آقا
آقاست ولی قلب و دلش از چه شکسته
آخر ز چه در خان صعالیک نشسته
صد ابر سیه آمده تا روش نبینند
خورشید به زندان معسکر شده بسته
او معدن مهر است و ز کس مهر ندیده
از ظلم و جفا گشته غمین، گشته چه خسته
آن کس که معلم به همه خلق جهان است
در سن جوانی ز جهان پر زده رسته
در پنجره ی خانه، رخ یار که دیده
در سجده، جمال گل دلدار که دیده
در گردش عالم که به پلک گل زهراست
آن قطب دل آرای، چو پرگار که دیده
یعقوب منم یوسف من حضرت مهدی است
آن یوسف گم گشته به بازار که دیده
صد سال و هزار است که او آمده لیکن
یک مشتری ناب و خریدار که دیده
حرف است همه دم زدن از عشق بهاران
در وادی حق، میثم تمار که دیده
او منتظر است تا که شما نیز بجنبید
سلمان گلم کیست، چو عمار که دیده
آخر چه بگویم ز غم غربت فرزند
همچون پسرم این همه آزار که دیده
در نزد طبیبی که شفابخش ترین است
این خیل عظیم دل بیمار که دیده
در گرد گلی کز همه گل هاست فراتر
این خشت و گل و این همه دیوار که دیده
خود را تو فرو ریز که نورش بنماید
در محضر گل، جلوه کند خار که دیده
او سید و آقای همه خوب ترین هاست
داناتر از او بر همه اسرار که دیده
گر صبح کند عالم امکان همه زیباست
بر اهل جهان رحمت سرشار که دیده
سبزی تو بگو گل پسرم یکه و تنهاست
مظلوم ترین سید و سالار که دیده
ابوالفضل_سبزی
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امیرالمومنین_ع
#ولادت
#مدح
#غربت
چند
#غزل_پیوسته
پیش از اینها
ناگهان دیدم که پایم آن سوی آفاق بود
جایتان خالی! جهان سرشار از اشراق بود
دیدم آدم را خجالت میچکید از چهرهاش
اشکهای او ولی از هرم نامی، داغ بود
دست ابراهیم میلرزید! حیرت میوزید!
ساره هم آن روزها آبستن اسحاق بود
یک افق نزدیکتر رفتم "و واعدنا" شکفت
خون دل میخورد موسی و پی میثاق بود
پرسوجو کردم ز عیسی؛ زاهدی در شام گفت:
با حواریون به سیر انفس و آفاق بود
پیش از این ها مردی اما در رکوعی بیریا
آسمان را گرم خاتمبخشی و انفاق بود
نامِ خداوندِ علی
وقت تنگ است ای خماران! جام را پیدا کنید
زودتر آن بادهی گلفام را پیدا کنید
تلک الایامی که میگویند می آید ز راه
قرنها گمگشته؛ آن ایام را پیدا کنید
گفتهاند از اسم اعظم بینشانتر نامی است
آشنا چون نام حق؛ آن نام را پیدا کنید
گفتهاند آن نام را نام خداوندِ علی است
نکتهسنجان جنون! ایهام را پیدا کنید
از ابوطالب بپرسید آسمان سمت کجاست؟
در میان چشم او اسلام را پیدا کنید
آبِ پاکی
لحظهها ابرند؛ بارانِ خبرها حاکی است:
آن چه روی دست دنیا مانده آبِ پاکی است
فیض آماده است؛ ای دل! محو بسم الله شو
از تصورها رها باش! این شهود ادراکی است
گوییا دست خدا از آستین بیرون زده
از همین قنداقهای که هدیهای افلاکی است
خواستم تا آسمان درک او پر وا کنم
دیدم این تن بیش از آنی که بدانم خاکی است
از چه وا مانده دهان کعبه و حیرت زده است؟
از چه این خانه خدایا گرم سینهچاکی است؟
از خدابرگشتهها
رفتم آن سوتر؛ سوی از ربنا برگشتهها
سوی از راه حق از راه وفا برگشتهها
می رسید از آسمان بانگی خدایی در اُحد:
"از کجا برگشتهاید ای از خدابرگشتهها؟"
مرز کفر و دین همین باریکه بود و رد شدید
امتحان این بود ای از ناکجا برگشتهها!
عاقبت اسلام را نشناختید و باختید
لایق نفرین شُدید، ای از دعا برگشتهها
آهتان را آهتان را کوه پاسخ میدهد
از احد تنها صدا تنها صدا برگشته! ها!
تقویم هجری
ناگهان دیدم که جانم در جنون غوطهور است
چشم من افتاد بر مردی که بین بستر است
گاه خواب یک نفر سرچشمهی بیداری است
گاه خواب یک نفر رکعت به رکعت باور است
ای خوشا آن مرد که آرام اینجا خفته است
ای خوشا آن خواب که از هر نمازی بهتر است
ای خوشا آن خواب که تقویم هجری را گشود
ای خوشا آن مرد که آرامش پیغمبر است
کار را باید به اهل آن سپرد؛ آری به مرد
مرد؛ آری مرد؛ اما مرد تنها حیدر است
تبریکها
چشم واکردم ببینم آخرین دیدار را
آخرین تصویرها از آخرین هشدار را
با جهاز اشتران دیدم که منبر ساختند
تا بفرماید نبی روشنترین انذار را
با همین چشمان خود دیدم میان جمعیت
آن همه تبریکهای از سر اجبار را
سردرآوردم نمی دانم چرا بعد از غدیر
از میان شعلهها؛ دیدم در و دیوار را
بارالها این چه ننگی بود بر دامان دین؟
کیست این کرده است روشن آتش انکار را؟
در میان کوچهها حرمت نگه میداشتند
کاشکی نامردمان آن چشم مردمدار را
خط به خط فاطمه
چاه ماند و دردهایی بینهایت از علی
نخلها راویِ عمری رنج و حسرت از علی
گوشه ای آن سوی نخلستان غمهای خود است
او فراری از حکومت؟ نه! حکومت از علی
هیچ چیز از اعتبارش کم نکرد ای روزگار
نه غم تنها شدن، نه درد غربت از علی
این چنین که شعله را سمت عقیل آورده است
تا ابد شرمند خواهد شد عدالت از علی
شاه یعنی او که با ایتام هم بازی شده
درس ها باید بگیری ای سیاست! از علی
خط به خط از فاطمه از فاطمه سرشار بود
نقل کرده هر کسی هرچه روایت از علی
رضا یزدانی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#انقلاب_اسلامی
#غزل_پیوسته
چهل بهار
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
به استعاره تن نمیدهد صلابتت که تو
فقط شبیه خویش، بیمثال ایستادهای
چه با شکوه ایستادنیست ایستادنت!
که در هجوم زخم، بیملال ایستادهای!
ذلیل مردگان چه خوابهای نحس و شوم که...
برای تو... ولی تو لا یزال ایستادهای!
ز پا نشستنت خیال خام هر مُعَبّریست
چرا که تو فراتر از خیال ایستادهای
همیشه تکیه کردهای به تیغ غیرتت وطن!
که سالهای سال در جدال ایستادهای
و ایستادهای و استوار ایستادهایم
میان صحنهایم و پای کار ایستادهایم
وطن! اگر مقابلت جهان بایستد چه باک!
به خون خود قسم که جاننثار ایستادهایم
که هر چه میکشیم از کنار ایستادههاست
و گرنه ما که بر سر قرار ایستادهایم
گذاشتیم زیر پا غرور غرب و شرق را
که روی قلههای اقتدار ایستادهایم
شکوفه باریات دوانده ریشه در رگان ما
به کوری خزان، چهل بهار ایستادهایم
که صبح دولتت هنوز مانده جلوه کردنش
به شوق دیدنش به انتظار ایستادهایم
سیدمحمدجواد_میرصفی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_علی علیهالسلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
لا فتی الّا علی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
مهدی_مردانی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
بهمناسبت ١٧ شوال، سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع
مدح
#غزل_پیوسته
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
مهدی_مردانی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
....:
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
مهدی_مردانی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل_پیوسته
غم عشق
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
گلاب گریهام در ساغر چشم
گرفته رنگ و بوی کربلایت
جدایی بین ما افتاد و هرگز
نیفتادم چو اشک از چشمهایت
در ایام جدایی در همه حال
به دادم میرسد دستِ دعایت
بلاگردان عالم! رو مگردان
از این عاشقترین درد آشنایت
به دامن ریختم یک بوستان گل
ز اشک دیده دارم رونمایت
بیا بنشین و بنشان آتش دل
دلم چون غنچه تنگ است از برایت
«عزیزم کاسۀ چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشیند خار مژگانم به پایت»
من ای گل! نکهت از بوی تو دارم
شمیم از گلشن روی تو دارم...
حضور قلب بر سجادۀ عشق
ز محراب دو ابروی تو دارم
من از بین تمام دیدنیها
هوای دیدن روی تو دارم
به خوابم آمدی ای بخت بیدار
که دیدم سر به زانوی تو دارم
گل آتش کجا بودی که حیرت
من از خاکستر موی تو دارم
بیابان گردم و چون مرغ یاحق
تمام شب هیاهوی تو دارم
«به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم
به دل مهر مَهِ روی تو دارم
مه من، کعبۀ من قبلۀ من
تویی هر سو، نظر سوی تو دارم»
تو که از هر دو عالم دل ربودی
کجا بودی که پیش ما نبودی
تو در جمع شهیدان خدایی
یگانه شاهد بزم شهودی
به سودای وصالت زنده ماندیم
به اُمّیدِ سلامی و درودی
ببوسم روی ماهت را که امشب
ز پشت ابر غیبت رخ نمودی
تو با یک جلوه و با یک تبسّم
دَر جنّت به روی ما گشودی
مپرس از نوگل پژمردۀ خود
چرا نیلوفری رنگ و کبودی
به شکر دیدن صبح جمالت
بخوانم در دل شبها سرودی
«اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
از این دو، گر یکی بودی چه بودی»...
به جز روی تو رؤیایی ندارم
به جز نام تو نجوایی ندارم
به جز گلگشت بستان خیالت
سر سیر و تماشایی ندارم
بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان
که من از شعله پروایی ندارم
بیابان گردم و اندوهم این است
که پای راه پیمایی ندارم
مرا اعجاز عشقت روح بخشید
به غیر از تو مسیحایی ندارم
یک امشب تا سحر مهمان ما باش
که من امّید فردایی ندارم
«به سر غیر از تو سودایی ندارم
به دل جز تو تمنّایی ندارم
خدا داند که در بازار عشقت
به جز جان هیچ کالایی ندارم»...
محمدجواد_غفورزاده
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#غزل_پیوسته
آنکه با دست خودش پرچم ماتم را داد
بر سرِ سفره یِ خود روزیِ عالم را داد
اوّل ماه عزا اشک دو چشمـم را دید
به غلام حـرمش شال مـحـرّم را داد
سوختــم در عطشِ سوختن لبهایش...
وسط سینه زنی شاه خودش دم را داد
چه کریمانه به دادِ همه یِ دشت رسید
ساربان آمـد و انگـشتر خاتـم را داد
پیرهن داد... زِره داد... عبا داد... آخر....
سرِ خود داد و به ما روضه یِ دَرهم را داد
اربعین است ببین رو به غلامش کرده
نوکر بی سر وُ پا را به حرم آورده
بدتر از بد منم و خوب تویی تا صحنَت...
حق مرا هم با دعای مادرم آورده
زینب آمد به زیارت ... نَه شکایت امّا...
گفت ظالم چه به روز پیکرم آورده
سرِ من مثل سرِ تو سرِ بازار شکست
مردِ جنگی به غنیمت معجرم آورده
روضه یِ آب وعطش ازنَفس انداخت رباب
حرمله با خود علیِ اصغرم آورده
سرِبازار به اشکِ حرمی خندیدنـد
دخترت ناله که زد دورِ هَمی خندیدند
مجلس عیش به پا کرده و سرمست شدند
کَعبِ نِی خورد لبِ کعبه که می خندیدند
دخترت آه کشید و همگی رقصیدند
یادِ افتادن مـشک و عَلـَمی خـندیدند
نان خشکی طرف قافله ات شد پرتاب
وَ شکستند غـرورِ حـرمی خندیدنـد
آمده بود یهودی که کنـیزی بخرد
داد دردانه عدو را قسمی خندیدند...
گفت آتش به دلِ امِّ ابیها نزنید
تازیانه به تن غنچه یِ مولا نزنید
جابه جا کرده مرا روی دودستش عبّاس
می روم راه ... به پهلو و پَرم پا نزنید
داستانی شده این گیسوی خاکیِ سرم
چنگ بر موی سرِ دختر زهرا نزنید
قاتلم زخم زبان خولی و حرمله هاست
این همه طعنه به تنهایی طاها نزنید
می رسد منتقم خون اباعبــدالله
همه باشید به دنبال فرج... جا نزنید
حسین_ایمانی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل_پیوسته
دلم برای خودم تنگ میشود با تو
چقدر فاصله افتاده بین من تا تو
کویر خشک پر از خار و خاک من بانو
بزرگ و پاک و مطهر شبیه دریا تو
همیشه وقت گرفتاری ام امیدی هست
پناه من وسط مشکلات تنها تو
هوای شهر تو مثل نجف گنه سوز است
نجات بخش من از هرچه رنگ دنیا تو
عقیلة العرب شاه طوس معصومه
یگانه دختر ناز جناب موسی تو
چقدر با نفست مرده زنده شد بانو
امید هر چه دل مرده بعد عیسی تو
گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود
پای او "شاه چراغ "ودستها "عبدالعظیم"
چشم ایران چون که مشهدگشت-قم=دل می شود
خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود
رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود
درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند
"شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود
هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود
حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر
که در اطراف خودش فاضل و بهجت دارد
هزار مرتبه شکر خدا، به بسم الله
کنار واژه رحمان، رحیمه ای داریم
شبیه آیه ی «إحسانک القدیم» خدا
نعیم جاری و لطف قدیمه ای داریم
به خاندان علی بعد زینب کبری
عقیلة العربیّ و علیمه ای داریم
حسین_ایزدی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل_پیوسته
بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهر
محو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت
کینهها سر باز کرد و فتنهها آغاز شد
آتش آن کینهها شد شعلهورتر در سکوت
شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشت
لال بود و گنگ بود و بُهتآور در سکوت
فتنۀ نَمرود شد آتشبیار معرکه
هیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت
سوخت میراث پیمبر در میان شعلهها
بسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت
در میان بیتفاوتهای بیاصل و نسب
سوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت
دختر آیینه را در کوچهها سیلی زدند
شد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت
روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفس
در میان هَجمههای شعلهپرور در سکوت
بین طوفانهای بیغیرت، میانِ گرد و خاک
پُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت
::
در هجوم بیصدایی، یک نفر فریاد شد
فاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد
از نفس افتاده بود، اما نفسها را بُرید
چون رسولالله آمد، چون پدر فریاد شد
ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکه
پیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد
از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کرد
گریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد
از کتابالله ناطق گفت؛ از مولا علی
رو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد
بر سر این بیتفاوت مردمِ از حق گریز
در میان صحن مسجد با تشر فریاد شد
::
آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شد
دید تنها عدهای را مات و مضطر در سکوت
بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شد
شد شبیه یک خیالِ گریهآور در سکوت
در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتمزده
ماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت
غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشم
زیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت
روی برگ لالهها با خون دل باید نوشت
نیمهشب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت
از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفت
در میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت
ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمه
بینهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت
میرسد پایان این جریان به روز رستخیز
میرسد وقتی سواره بین محشر در سکوت
رضا_خورشیدیفرد
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_علی علیهالسلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
🔹لا فتی الّا علی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
::
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
::
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
مهدی_مردانی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#مولاناامیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
مهدی_مردانی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#غزل_پیوسته
پارۀ تن اسلام
ای غزه! با هجوم ستمها چه میکنی؟
ای زخمی از خیانت دنیا چه میکنی؟
وقتی به رسم جاهلیت، باز کودکی
زنده به گور میشود اینجا چه میکنی؟
دیدم میان آتش و خون شعله میکشی
در تندباد حادثه اما چه می کنی؟
آه ای عقاب زخمی بین قفس اسیر
ای غزه! ای حقیقت تنها چه میکنی؟
ای سرزمین عشق و جهاد و مقاومت
در پاسخ سکوت و تماشا چه میکنی؟
همراه طفل و پیر و جوان ایستادهام
کوهم که با تمام توان ایستادهام
بر غربت من و همۀ کودکان من
هرچند چشم بسته جهان، ایستادهام
از خون لالههای وطن زندهام هنوز
سروم که در هجوم خزان ایستادهام
آتشفشان خشم و خروش و حماسهام
توفنده، زنده، در فوران، ایستادهام
تا صبح برقراری عدل و ظهور حق
پاینده تا سپیدهدمان ایستادهام
یوسف_رحیمی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل_پیوسته
دلم برای خودم تنگ میشود با تو
چقدر فاصله افتاده بین من تا تو
کویر خشک پر از خار و خاک من بانو
بزرگ و پاک و مطهر شبیه دریا تو
همیشه وقت گرفتاری ام امیدی هست
پناه من وسط مشکلات تنها تو
هوای شهر تو مثل نجف گنه سوز است
نجات بخش من از هرچه رنگ دنیا تو
عقیلة العرب شاه طوس معصومه
یگانه دختر ناز جناب موسی تو
چقدر با نفست مرده زنده شد بانو
امید هر چه دل مرده بعد عیسی تو
گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود
پای او "شاه چراغ "ودستها "عبدالعظیم"
چشم ایران چون که مشهدگشت-قم=دل می شود
خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود
رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود
درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند
"شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود
هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود
حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر
که در اطراف خودش فاضل و بهجت دارد
هزار مرتبه شکر خدا، به بسم الله
کنار واژه رحمان، رحیمه ای داریم
شبیه آیه ی «إحسانک القدیم» خدا
نعیم جاری و لطف قدیمه ای داریم
به خاندان علی بعد زینب کبری
عقیلة العربیّ و علیمه ای داریم
حسین_ایزدی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#امام_جواد_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#غزل_پیوسته
روشن تر از روز است خیلی بامرامند
وقتی کریمان با گدایان هم کلامند
الحق که آقازاده ها یک یک امیرند
الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند
در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم
وقتی گدای این درم، مردم گدامند
عین عدم هستیم و با آنان وجودیم
پس ما همان هاییم که آن ها بنامند
سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد
این خانواده از طفولیت امامند
چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»
فرزندهای فاطمه با احترامند
هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند
این چهارده تا روشنی صبح و شامند
این چهارده آیینه از بس که شبیه اند
وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند
و الله این پروانگی ما می ارزد
هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد
معشوق عالم می شود یک روز، عاشق
مجنون ما اندازه لیلا می ارزد
قلاده ما را همین گوشه ببندید
سگ هم کنار خانه این ها می ارزد
سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم
هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد
یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم
حالا که شد مال تو از حالا می ارزد
این گریه ها را آیه تطهیر گفتند
یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد
با کاظمین تو بهشتی دارم این جا
پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد
پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً
وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!
دستی بکش بینا کنی این چشم ها را
با معجزات تو چه نابینا می ارزد!
کافی ست ما را این که بابای تو خندید
لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد
آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم
جبریل حتی می گذارد بال و پر هم
به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً
وقتی دوا می سازم از این خاک در هم
تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت
بال و پر ما سوخته حتی جگر هم
با آبروی تو تهجّد آبرو یافت
فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم
با این جمالی که تو را دادند، باید...
بین خریداران تو باشد پدر هم
نام مرا هم بین این عشاق بنویس
بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم
ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت
یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم
در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!
این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم
هستند یک یک شیرها دنبال دامت
چشمان آهوی خراسانِ پدر هم
فهم من از لطف جوادی تو این است:
که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم
ما را ببر تا کاظمین این بار با هم
ما را بخر در کاظمین این بار درهم
جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد
وقتی کریمیِ خدا آخر ندارد
ما را برای در زدن معطل نکردند
اصلاً بیوت این کریمان در ندارد
این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
نام علی که اصغر و اکبر ندارد
طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود
از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد
بین مقامات رباب این شان کافی ست
که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد
وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت
میدان علمداری ازین بهتر ندارد
وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت
آخر گمان کردند که لشگر ندارد
طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
حیرانی است و کودکی که سر ندارد
گیرم که از فردا دوباره آب وا شد
چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد
علی_اکبر_لطیفیان
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG