eitaa logo
کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلال‌آباد
77 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
10 فایل
تمام اخبار و اطلاعات کانون فرهنگی هنری حضرت قائم (|عجل ا...) مسجد جامع جلال آباد در این کانال قرار میگیرد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 اگر خسته هستيد نفس عميق بكشيد ... •جالب است بدانید که نفس عمیق و آرام می‌تواند خیلی سریع انرژی شما را افزایش دهد. ○● توصیه ما به شما این است که تا 4 بشمارید و آرام و عمیق نفس بکشید بعد مجددا استراحت کنید دوباره تا 4 بشمارید و عمیق نفس بکشید بعد تا 6 بشمارید و نفستان را آرام بیرون بدهید. ✔️❗️این کار را 4 مرتبه تکرار کنید. این کار ساده سبب آرامش شما و بازگشت انرژی غیرقابل تصوری به شما می‌شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‎⁣⁣⁣⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @salamatbeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍏بجای حجامت کردن هر روزصبح 1 سیب بخورید 👈🏻 براساس تحقیقات سیب خون را پاکسازی میکندوبهترین زمان مصرف آن صبح است 👌🏻خوردن سیب 15 دقیقه قبل از هر وعده غذایی باعث کاهش شدید وزن میشه 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️ 🔶خواص👇 🔸سلامت کلیه 🔸سلامت چشم 🔸تقویت حافظه 🔸مفید برای دیابت 🔸تقویت استخوانها 🔸کمک به کاهش وزن 🔸افزایش رشد کودکان 🔸جبران کمبودآهن،کلسیم 🔸کاهش خطر بیماریهای قلبی 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
.۳ وقتی نزار و گریون اومدم خونه خواهرم فرناز به من گفت رویا چرا اینقدر تمایل داری برای دیگران کار کنی؟، گفتم سرمایه ندارم، یه پول اندک گفت دادگستری داره مغازه هاوش رو با پول پیش کم اجاره میده بیا بریم اونارو بگیریم، عازم شدیم که دیدیم بله، تازه چون اولین مرکز ترجمه بود استقبال شد و کرایه کمی ازم خواستن، با ذوق و شوق اومدم بالا اما ... با چی پرش کنم ... با یه دسته چک رفتم پرینترامو خریدم و از یه آشنا سرویس چوب و دفتر لوکس اوکی شد ... گفتم تا دو ماه دیگه تسویه میکنم اما ... تمام اون دو ماه شد خاک خوری جوری که جلو همه همسایه ها صاحب چوب‌ها اومد گفت غلط کردی نداشتی خرید کردی ازش مهلت خواستم و کلی خواهش و عز و التماس که آبرومو نبر میگفت مگه تو آبرو هم داری، بعدها فهمیدم از دوست فرناز خواهش های غیراخلاقی خواسته و در یه سوله خفتش گرده که باید با من رابطه دوستی برقرلر کنی، وگرنه آبروی رفیقت رو میبرم که ظاهرا به توافق نرسیده بودن و آبروی من رفت ... اما خدا باید به آدم آبرو بده... دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌امام کاظم علیه‌السلام: «مَن أدخَلَ عَلى مُؤمِنٍ سُروراً فَرَّحَ اللَّهُ قَلبَهُ یومَ القیامَةِ؛ هر کس مؤمنى را شاد 😊کند، خداوند در روز رستاخیز، او را بسیار دلشاد 😄خواهد کرد. (الکافی: ج 2، ص 197، ح 2) 📌امام رضا علیه السلام: فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِنَ‏ الْأَعْمَالِ‏ عِنْدَ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ الْفَرَائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ. بعد از انجام واجبات، نزد خدا عملی با ارزش‌تر 💲از شاد کردن قلب مؤمن نیست. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص ۳۳۹ روزتون شاد😍🌸
💞 🌱اَلسَلام ، اِی نورِ فَـوقَ ڪُلً نـور وارثِ زهرایـی ِ قلبِ صبـور... بی حضورٺ عاشقـی درمانده گفت: "رَبّنا عَجـّلْ لَنا يَومَ الظهـور" 🌱«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خدا در دل های شما خیری سراغ داشته باشد ،چیزی بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما می دهد....🦋🌼 [انفال/۷۰] 📖
درمان کسلی با قرآن... زمانی که نبی اکرم صلی الله علیه وآله مبتلا به کسلی یا چشم زخم یا سردرد می شد دست بآسمان برمی‌داشت و حمد و فلق و ناس در دو دستش می خواند سپس بر پیشانی می‌کشید عارضه اش برطرف می‌شد. 📚 الجعفریان صفحه ۲۱۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگویدخدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که او فرزندی ندارد زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند. با تعجب از خدا میپرسد : بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...
.۴ دوستی با آزیتا باعث شد که من ارادت خاصی نسبت به آقایون پیدا کردم، خیلی دوستشون داشتم، ولی نمیدونم چرا بعد یه مدتی که با من دوست بودن همیشه با چشمان گربان دنبالم میگشتن و فریاد میزدن رویاااا و من که همه آدمهای اطرافم برام تاریخ انقضا داشتن از دور میگفتم کووووفت یوقت یکی دستش بهم میرسید و از حرص حسابی کتکم میزد و همون بهونه قهر میشد تا ده بار بگه گ*و*ه خوردم، یه وقتا یکی شون با چشم غره له‌م میکرد خودبخودی در میرفتم، عاشق دروغ گفتن به پسرا بودم، مثلا راست بودم میگفتن کجایی میگفتم چپ م و این از خصوصیات بارز اخلاقی ه من شده بود، و در ضمن از مردای گدا هم متنفر بودم و هستم ... نگم براتون ....
.۵ تو این گیر و دار ، زیدا تو آرایشگاه که شوهرش مُرده بود و میگفت صیغه مردی به نام اکبر ه گفت میخوام تو رو با مردی پولدار آشنا کنم به نام امیر که همسر اولش و طلاق داده و دختری داره به نام نگین که کوچیکه و پیش مادرش زندگی میکنه، قصد ازدواج م داره، منم که دیونه فقط می خواستم شوهر کنم با آغوش باز پذیرفتم، موهای فرفری ه بلند مو ریختم دورم و عین عروسک ها خودمو آرایش کردم و رفتیم سر قرار، امیر یک دل نه صد دل عاشق من شد و گفت بیا یه تایمی آشنا شیم تا با هم ازدواج کنیم، نگاه به تیپ و هیکلش کردم دلم ریخت، کیک بوکسینگ کار بود من اونموقع بیست و پنج سالم بود و اون چهل و دو سالش بود و کل کشورهای خارجی رو گشته بود .