eitaa logo
🕊️کانون شهــید عــباس دانشـگر 🕊️
1.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
166 فایل
﷽ مشخصات شهید: 🍃تولد:۱۸ / ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠ /۰۳ /۱۳۹۵ محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه مزار:امامزاده علی اشرف"؏"سمنان لقب:جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل راه ارتباطی: @shahiddaneshgaram گروه ارتباطی: https://eitaa.com/joinchat/3542745432C26c342ba35
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🌱 به لطف و مدد الهی، قرار هست همانند گذشته ختم صلوات در گروه شهید دانشگر {واتساپ} اجرا شود. کسانی که علاقمند در شرکت این ختم هستند،جهت عضو شدن به شماره09945172832 《خادم کانال شهید دانشگر》 در واتساپ پیام بگذارند. اجرکم عندالله🌹❤️ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
امام صادق علیه السلام: در شب و روزت منتظر امر (فرج) مولايت باش تَوَقَّع أمرَ صاحِبِكَ لَيلَكَ و نَهارَكَ بحارالأنوار جلد 98 صفحه 159 سالروز آغاز امامت حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر شما مبارک باد اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
🌟🌟۶۷ فصل دوازدهم🌸خداحافظی آن قدر دلتنگ هیئت و روضه شده بودم که اولین سه شنبه خودم را به هیئت هفتگی ریحانه رساندم.هیچ چیز مثل چای روضه سیدالشهدا خستگی جهاد،غم شهادت دوستان،سختی کارو غربت را برطرف نمی‌کرد. مراسم شروع نشده بود،فرصت کردم با محمدحسین گپ بزنم.وقتی میرفتم هیئت، خیلی جلو نمی‌رفتم، البته گاهی پیش می آمد، اما اکثر اوقات گوشه ای می ایستادم و در حال و هوای خودم بودم.بین حرف هایم با محمدحسین از چیزهایی تعریف کردم که فشار زیادی روی ما داشت.محمدحسین همان شب روضه حضرت زینب س خواند.اشک که صورتم را شست ،دلم آرام شد.محمدحسین بعد مراسم حال بارانی چشم هایم را که دید،گفت:رسول اگه بری شهید بشی،من این روضه ها که برات خوندم را راضی نیستم.سرم را پایین گرفتم،دستی به صورتم کشیدم و گفتم؛چرا رفیق؟؟محمدحسین گفت:باید جور کنی منم با خودت ببری سوریه، منم میخوام بیام.سری تکان دادم،قبل از اینکه بخواهم حرفی بزنم،دوروبر محمد شلوغ شد و رفت نزدیک منبر.با بچه هایی که نشسته بودند خداحافظی کردم،قبل از بیرون آمدن از زینبیه نگاهم به محمدحسین افتاد،دستی تکان دادم و بیرون آمدم.ته دلم می خواستم به محمدحسین بگویم،اگر قسمت و روزی من شهادت شد و پیکرم برگشت،حتما من را غسل حضرت زهرا س بدهد. چندروز استراحت کردم،ولی به شدت پاهایم درد میکرد.مامان میگفت :حتما تغذیه ات مناسب نیست یا خیلی راه میری. نمی‌توانستم برایش تعریف کنم،یا فرصت غذا خوردن نداریم یا غذای مناسب،گاهی کنسرو حمص با یکم روغن زیتون و لیمو به دادمان می‌رسید. بعداز مدت ها اتاقم و مرتب کردم.مامان اومد جلوی کمد گفت؛رسول میدونی چقدر لباس بخشیدی به دوستات،کاپشن جدیدی که خریده بودی،نبود.خندیدم و گفتم:با دوستان این حرف ها را ندارم.از هرچیز خوششون بیاد،بهشون میدم.کاپشن حسین را نشان دادم و گفتم:اینم کاپشن حسین که داده به من.مامان خندید و گفت؛باشه فقط اینایی که ریختی وسط اتاق رو جمع کن.کارم تمام شد ،رفتم داخل آشپزخانه به مامان گفتم،:اینم اتاق،مرتب شد. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🌷
۱۰۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش دوم محبت شهید به برادران   🔹سید محمدرضا حسینی: سر مزار شهید عباس دانشگر نشسته بودم. گاهی به سنگ مزار خیره می‌‌شدم و گاهی در صفحۀ گوشی‌ام که عکس عباس بود، خطاب به شهید می‌گفتم: «عباس‌جان، مشکلی برام پیش اومده. خودت می‌‌دونی که من شما رو به دوست‌هام معرفی کردم.» آن روز با دلی پر از غم و اندوه به خانه رفتم. یک ساعت بعد، یکی از دوستان من زنگ زد و جواب نویدبخشی داد. به دلم آمد که شهید دستم را گرفته است. از آن زمان به‌بعد، محبت من به شهید بیشتر شد. راه و سیرۀ شهید عباس را الگوی زندگی‌‌ام قرار دادم؛ هر چند هنوز به سن تکلیف نرسیده‌‌ام. علاوه بر نماز اول‌وقت، اهل نماز شب هم شده‌‌ام با عشق و علاقه‌‌ای که به شهید پیدا کرده‌ام، می‌‌خواستم یک کار فرهنگی در سطح کشور انجام دهم. تصمیم گرفتم در فضای مجازی یک صفحه به اسم شهید راه‌اندازی کنم و در آن خاطرات و دل‌نوشته‌‌های شهید را از چهار کتابی که تابه‌حال چاپ شده است، بارگذاری ‌کنم. کار را شروع کردم. ظرف چند ماه تعداد دنبال‌کنندگان نزدیک به پنج‌هزار نفر رسید. امروز عکس‌های مختلف شهید زینت‌بخش دیوار اتاقم شده و نه‌تنها من، بلکه همۀ افراد خانواده به شهید ارادت پیدا کرده‌‌اند. ...
📄 خاطره ای از ۱۷ آبان ماه ۱۳۸۵ و ✉ نامه ی عباس به رهبر معظم انقلاب 🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️ سال ۸۵ بود و عباس ۱۳ سال بیش‌تر نداشت. روزشماری می‌کرد تا روز موعود فرابرسد. قرار بود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به سمنان سفر کنند. دل توی دلش نبود که حضرت آقا را از نزدیک ببیند. روز موعود، از همان صبح زود به سمت میدان سعدی حرکت کرد. برای آقا نامه‌ای نوشته بود و از علاقه‌اش به ایشان گفته بود. در نامه چفیه متبرک حضرت آقا را طلب کرده بود. بی‌قرارِ پاسخ نامه، لحظه‌شماری می‌کرد. دو هفته که گذشت از طریق پست چفیه را جلوی در آوردند. بال درآورده بود! چفیه را که دید آن را بوسید و به چشم‌ها و پیشانی‌اش مالید. 📌به نقل از مادر شهید ➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰ ✍ نامه‌ای از شهید به رهبر معظم انقلاب : بسم‌الله الرحمن الرحیم سلام بر تو ای جانم، ای جانم، ای عشقم که هر تپش قلبم به تو وابسته است؛ نگاهت مملو از کلمات حق تعالی است. صدای تو لالایی کودکان و آرام‌بخش وجودم است؛ چهره‌ات دلکش و دلرباست و عصایت چوب‌دستی موسی(ع) است. دوستت دارم؛ راهت را ادامه می‌دهم و به سخنانت عشق می‌ورزم؛ به آمدن تو که تمام برکات الهی را به سمنان آورده‌ای، خوش‌آمد می‌گویم. ای نائب امام عصر(عجل‌الله) سلام ما را به امام مهدی برسان... •📨• نامهٔ شهید عباس دانشگر همزمان با تشریف‌فرمایی مقام معظم رهبری به استان سمنان- آبان‌ماه ۱۳۸۵ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
📸 ✅دیدار دختران هیئت بنات الحسین علیه السلام ، روستای حسن آباد پایگاه راضیه(س) شهرستان دامغان با مادر وپدر شهید عباس دانشگر ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
d ۰۸.mp3
20.79M
🎤 قسمتی از سخنرانی رفیق شهید عباس دانشگر، حجت‌الاسلام دانشی در حسینیه‌ی شهدای مدافع حرم سمنان --مراسم شبی با شهدا-- 🔹️ آبان ۱۴۰۲ 🌷
فوتبالش‌ خیلی خوب‌ بود ⚽️ داشتیم مسابقه می‌دادیم که تیمِ مهدی، یک گُل عقب افتاد...یه فرصت عالی جور شد، توپ‌ روپای مهدی افتاد و راحت‌ می‌تونست‌ گل‌ کنه‌ تا بازی مساوی بشه‌، اما‌ یهو‌ مادرش‌ صداش‌ زد و‌ گفت: مهدی برو‌ نون‌ بگیر 🍞 مهدی هم‌ توپ رو ول‌ کرد و رفت نونوایی! :/شهید مهدی‌ زین‌الدین ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
۱۰۵ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش دوم محبت شهید به برادران 🔹ابوالفضل بهمن‌‌زاده، استان خوزستان: چند روزی در این فکر بودم که من هم باید یک رفیق شهید داشته باشم و خودم را به او نزدیک کنم تا از این طریق به خداوند متعال نزدیک‌‌تر شوم. کتاب‌‌های زیادی دربارۀ شهدا خوانده بودم. به همۀ شهدا علاقۀ خاصی داشتم. چندین شهید را در نظر گرفته بودم. مردد بودم که رفیق شهید من از شهدای جنگ تحمیلی باشد یا مدافع حرم. یک عکس از شهید دانشگر داشتم. همان خندۀ عباس در قلبم اثرگذار شد و او را به‌عنوان رفیق شهیدم انتخاب کردم. تابه‌حال چهار بار خواب دیده‌‌ام که یکی را تعریف می‌‌کنم. در عالم رؤیا دیدم که عباس به خانۀ ما آمده است. داخل اتاق مثل یک رفیق صمیمی روبه‌روی هم نشسته بودیم. عباس با همان لبخند همیشگی با من صحبت می‌‌کرد. صبح از خواب بیدار شدم. چند نکته از شهید یادم مانده بود. به من می‌‌گفت: «سعی و تلاشت رو بکن و درس‌‌هات رو خوب بخون. سعی کن مسئولیت بگیری تا بتونی به مردم بیشتر خدمت کنی.» ... ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
اگہ امروز بہ لقمت دقت نکنی فردا باید منتظر بی عفتی دخترت و بی غیرتی پسرت باشی اثر لقمه حلال و حروم در نسل خودشو نشون میده 👌 .۰.🌱 ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷 این کار سینمایی توجه و معرفت مردم به اهل بیت رو می‌بره بالا 🎥 ساخت این فیلم خیلی ارزش دارد و با هیچ چیز قابل قیاس نیست 🎤 صحبت‌های حاج بعد از تماشای «اخت الرضا» ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar