🔻#سید_حسین_شهرستانی
🔹پیش از دوران مدرن، کل حیات اجتماعی، هستی یکپارچه داشته و تفکیک دو #حوزهی_عمومی و خصوصی بلاوجه بود. کل حیات اجتماعی بهطور عمومی در خدمت دین و حیات دینی قرار داشت و ساحتهای عرفی زندگی هم دستنخورده باقی مانده بود. البته به یک معنا بیان تفکیک حوزهی عمومی و خصوصی در دوآلیسم پاپ و قیصر در قرون وسطای مسیحی وجود دارد و به این معنا، پیشتاریخ سکولاریسم و ظهور حوزههای عمومی و بعدها حوزهی خصوصی، این دوآلیسم مسیحی است. لیکن این دوآلیسم در قرون وسطا پررنگ نبود: پادشاه مشروعیت خود را از کلیسا کسب میکرد و فارغ و مستقل از آن نبود. حتی دولت انگلیس هم که خود را از کلیسای روم جدا کرد، به کل فارغ از مشروعیت مذهبی نبود و با تشکیل کلیسای سلطنتی انگلستان خلأ مشروعیت دینی خود را پر کرد.
🔸در دوران #رنسانس بود که حوزهی عمومی بهعنوان منطقهی گریز از قدرت دین ظهور کرد که عرصهی عمل دولت ملی مدرن بود. این همزمان است با ظهور دولت-ملتها و همزمان است با رشد سرمایهداری. سرمایهداری در نظام فئودال مبتنی بر کلیسا و بازارهای محلی آن عقیم میماند. سرمایهداری مستلزم شکست قدرت کلیسا و شکلگیری بازار مصرف بزرگتری از بازارهای محلی است. دولت ملی، بازار ملی را برای سرمایهداری به ارمغان میآورد. پس حوزهی عمومی عرصهی ظهور سرمایهداری ملی است و ضامن بقای چارچوبها و مناسبات آن هم دولت مقتدر ملی است.
🔹در مرحلهی بعد که مصادف با عصر #روشنگری است، دولت مدرن خود مانع شکوفایی فردیت انسان مدرن و همچنین مانع توسعهی سرمایهداری میگردد. در این مرحله است که حوزهی خصوصی در برابر حوزهی عمومی در عرصهی عمل دولت مدرن قد علم میکند و بدین ترتیب آن را محدود میسازد. همچنین در این دوره است که «فرد مدرن» به معنی دقیق کلمه تولد مییابد. نطفهی این فردیت در #توماس_هابز موجود است: دولت مدرن محصول قرارداد اجتماعی فردی است. لیکن در هابز ظهور دولت بهکلی فرد را به محاق میبرد. همچنین این فردیت در کوژیتو دکارت نیز موجود است. اما آنجا هنوز به مرحلهی فعلیت و تحقق تاریخی نرسیده است. در عصر روشنگری، انقلابهای فردگرایانه و آزادیخواهانه فرد مدرن و حوزهی خصوصی متناسب با آن را شکل میدهد و دولت مدرن را که خود سد شکوفایی فردیت انسان مدرن شده، محدود میسازد؛ لذا تفکیک حوزهی عمومی و حوزهی خصوصی بهطور عمده مربوط به این دوره است. حتما ظهور فرد مدرن بینسبت با توسعهی سرمایهداری نیست. انسان ایدهآل سرمایهداری همان انسان فردگرایی است که سود شخصیاش و نه عقاید و هنجارهای اخلاقی و دینیاش مبنای عمل اجتماعی و فردی اوست. این همان انسان گزلشافتی یا انسان دورکیمی است که وجدان فردی فربهتری نسبت به انسانهای سنتی دارد؛ همان انسان وبری است که عقلانیت ابزاری، منطق عمل اوست. او همان تولیدکننده و مصرفکنندهی ایدهآل سرمایهداری است. این همان انسانی است که واحد اصلی تحلیل در اقتصاد کلاسیک مدرن قرار میگیرد و منطق سرمایهداری را موجه میسازد.
🔸گسترش مناسبات سرمایهداری زمانی که به شکلگیری یک قشر اجتماعی با این خصوصیات منجر شد و طبقهی متوسط شهری مدرن به وجود آمد، زمینه برای انقلاب سیاسی مدرن و ظهور نظام سیاسی دموکراسی که در تناسب کامل با چنین انسانی است فراهم شد و بدین ترتیب تجدد از مرحلهی واسط قبلی، که آن را از عصر سلطهی کلیسا رهایی بخشیده بود، عبور کرد و دموکراسیهای مدرن جایگزین دولتهای مقتدر مدرن گردیدند و همزمان حوزهی خصوصی در برابر حوزهی عمومی برجسته میشود. این همان مرحلهای است که فوکویاما آن را پایان تاریخ میداند: در این دوره، نظم و آزادی هر دو با هم به ارمغان میآید. چون مسئلهی اساسی تجدد مسئلهی پارادوکس نظم اجتماعی و فردیت و آزادی فردی است. گویی تا پیش از ظهور لیبرال دموکراسی این دو همواره از هم گریزان بودهاند و با ظهور دموکراسیهای لیبرال این دو در یک سامان گرد هم میآیند. در اینجا #دولت_حداقلی که ضامن بقای نظم اجتماعی و همچنین ضامن حفظ آزادیهای فردی است و حوزههای خصوصی گستردهای که تا حدود زیادی از دستاندازی دولت و قدرت مصوناند، وجود دارد.
#تکوین_دولت_مدرن
#نسبت_سوژه_مدرن_و_سرمایهداری
https://t.me/parvayenaghd