eitaa logo
کانون غرب‌ شناسی و اندیشۀاسلامی
1.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9.2هزار ویدیو
583 فایل
✅ در این کانال مباحث مختلف و مهم پیرامون شناخت تمدن وعالَم #غرب، تفکر و فرهنگ، علوم‌انسانی، تمدن اسلامی، معارف مهدویت و تحلیل انقلاب اسلامی بر اساس فلسفۀ تاریخ و اندیشه ناب اسلامی ارائه می‌شود. @GhalbeSalimeSalman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 رابطۀ فقیهان و حکیمان ⚡️ تفقه باید از سطح «تکلیف» فراتر رود و وارد حوزۀ حکمت نیز بشود؛ یعنی یا یا شکل بگیرد؛ در این صورت، فقیه همان حکیم است و حکیمان همان فقیهان هستند. 💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری: «اگر تفقّهِ فقيه از احکام فقهی و حوزۀ تکالیف، وارد فضاي تفقّه در حوزۀ ارزش‌ها و توصیف‌ها نيز بشود، تفقّه او تبديل به مي‌شود. فقيهي که مي‌خواهد ولايت کند، فقط تفقّه در احکام ندارد، بلکه تفقّه در معارف‌، ارزش‌ها و اخلاق هم بايد داشته باشد وگرنه نمي‌تواند جامعه را رهبري كند. تفقّه در احکام به تنهايي کافي نيست، بلکه ما نياز به داريم. مگر دين فقط در احکام خلاصه مي‌شود؟ آن هم احکام فردي که واحد مطالعه‌ و موضوع آن تنها فرد است و جامعه را در برنمي‌گيرد. تفقه بايد از يک جهت وارد عرصۀ حکمت و عرفان، و از جهت ديگر وارد عرصۀ جامعه بشود و واحد مطالعۀ‌ آن نيز بايد از فرد به جامعه ارتقا پيدا کند. اين سطح از تفقّه است که مي‌تواند باشد و محور گسترش عقلانيت گردد و را نيز بر عهده بگيرد. در دستگاه انبياء، حلقۀ اتصال جامعه به و حکمت و کتاب الهي هستند. اين حکيمان همان فقيهان هستند. نمي‌توان و را از يکديگر جدا کرد. اين‌که آقاي دکتر حائري، وکالت حکيم را در مقابل ولايت فقيه، بيان مي‌کند، به دليل اشتباه در همين نگاه به فلسفه است و معرفت‌شناسي فلسفي، اين لغزش‌گاه‌ را ايجاد کرده‌ است؛ چراکه ايشان معيار صحت فلسفه را در همه سطوح، از دين جدا کرده و بنابراين، فلسفه در مقابل تفقّه ديني قرار گرفته ‌است. در ادامه نيز محدودۀ دين را از محدودۀ جامعه جدا کرده و سرانجام به وکالت حکيم رسيده ‌است. در حالي که اگر گفته شود که همۀ عقلانيت بايد تحت ولايت انبياء قرار بگيرد، جاي فلسفه، حکمت می‌نشيند. حکمت، اعم از حکمت عملي و نظری، در تبعيت از انبياء شکل مي‌گيرد. به اين معنا، حکيم همان فقيه است و تفقّه، منحصر به احکام فردي نيست؛ بلکه تفقّه به حکمت و عرفان و فقه، آن هم در واحد مطالعۀ فرد و جامعه و چه بسا تاريخ، تعالي مي‌يابد. آن‌وقت است که اين معنایِ عام فقاهت، همان حکمت به مفهوم عام آن مي‌شود که نازلۀ علم امام و کتاب حکيم در جامعه است. با اين اتفاق، حکمت، جامعه ديني مي‌شود و حکيمان که همان فقيهان هستند، واسطۀ جريان کتاب و جريان علم امام در حيات اجتماعی مي‌گردند. بدين معنا، ولايت براي است نه برایِ فيلسوفي که او را حکيم مي‌خوانند. لذا حکمت غير از فلسفه است و فلسفۀ عمل و نظر و دانش‌هاي عملي و نظري، تا وقتي از وحي تبعيت نکرده‌اند، حکمت نيستند. بله؛ حکيمان مديران ادارۀ جامعه هستند، اما حکيمان همان فقيهان هستند و اين‌که همۀ دانش‌ها تابع تفقه ديني مي‌گردد؛ نه به معناي آن است که دانش‌ها نقلي شده يا توقيفي مي‌گردند، بلکه تابع وحي و علم امام مي‌شوند. به نظر حقیر، اگر امام(ره) در نظريۀ خود را مطرح مي‌کنند، فقيه به اين معنا مدّ نظر ايشان بوده است؛ یعنی فقيهي که تفقه جامع دارد. لذا خود امام(ره) چنين شخصيتي بوده است و با اين انديشه، اداره مي‌کردند. از اين رو، در بسياري از موارد، از ناحيۀ منزلت بالاتري از تفقّهِ در دين، به اين فقاهت اصطلاحی، قيد مي‌زدند. ايشان با حکمت به‌معناي تفقّه در دين، منتها در مقياسي بالاتر، به فقاهت اصطلاحي قيد مي‌زدند. اين مقياسِ بالاتر، همان فقه حکومت است که به تعبير امام(ره)، فلسفۀ عملي تمام فقه است. بنابراين، اگر مقصود از فيلسوف، حکيم باشد، حکيم حلقۀ اتصال جامعۀ شيعي به امام معصوم است؛ چرا که خودِ حکمتِ او هم شيعه است و نه اين‌که صرفاً شخصِ حکيم، شيعه باشد. «حکمت» فاعل تبعیِ حکيمان است و حکيمان بايد حکمت شيعی توليد كنند.» 📚 پروندۀ کاملِ را ببینید (در حال به‌روزرسانی): 🔗 https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3398 ☑️ @mirbaqeri_ir