💥 در حوزهها نیازمند تکامل فقاهت هستیم تا #حکمت_حکومتی و #عرفان_حکومتی و #فقه_حکومتی را پوشش دهد. (تفقه جامع)
💥 وقتی فقه جامع یا نظام استنباط شکل گرفت، بهتبع آن، نظام کارشناسی و نظام برنامهریزی هم متحول میشود.
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«در حوزه، ما نيازمند به سه چيز هستيم؛ «حكمت حكومتي»، «فقه حكومتي» و «اخلاق حكومتي».
سخن اين نيست كه معارف دينياي كه ما داريم اصلا به عرصه احكام اجتماعي پا نگذاشته است؛ در فقه اسلامی پارهاي از احكام اجتماعي را ميبينيد ولي اين غير از فقهي است كه بتواند كنترل عينيت را به عهده بگيرد و برنامهريزي كلان و توسعه داشته باشد. يعني فقه ناظر به كلان اجتماعي و بالاتر، برنامهريزي تكامل و توسعه اجتماعي، فقه کاملتری است. نميخواهم بگويم «فقهي است مباين با اين فقه»!
بايد هماهنگيِ بين عرصههاي مختلف فقه و معارف ديني وجود داشته باشد، #تفقه_جامع در دين ميخواهيم ولي آنی كه ما الآن داريم اين است. در حوزه اخلاق هم همينطور است. اخلاقی كه ما تعريف كرديم، اخلاق فردی است. و همچنين حكمتمان. اين به معناي اين نيست كه دين، جامع نيست و ناظر به حكمت حكومتي و فقه حكومتي و اخلاق حكومتي نيست. جامعيت دين، غير از جامعيت معارف ديني است. هيچ عالم دينيای ادعاي برابري بين فهم خودش و دين را نکرده است، بلکه حجيت فهم خودش را به اثبات میرساند، میگويد «اين فهمی كه من دارم از دين، بين من و خدا، در عرصهاي كه من ميخواهم عمل كنم #حجت است». #حجيت، غير از برابري است. ادعاي برابري، هيچ عالم دينيای نميكند. حتي در فقه و احكام حقوقي كه مستندترين عرصه معارف ديني هستند، هيچ فقيه جامعالشرايطي ادعاي برابري نميكند، بلکه ادعاي حجيت در فهم ميكند.
بنابراين، ما مدعي #جامعيت_دين هستيم و به همين دليل ميگوييم كه بايد تفقه در دين، به شكل جامعتری انجام بگيرد و البته بر پايه يك روشی كه آن روش به حجيت رسيده باشد، نه بر پايه تكيه به عينيت. يعني از منظر تكامل ابزارْ به دين نگاه نكنيد، از منظر تكامل حجيتْ به فهم ديني نگاه بكنيد. و فرق بين تئوریهای هرمنوتیکی يا ديناميزم قرآن و امثال اينها با اين نظريه، همين است كه در اينجا از منظر تكامل حجيت، به تكامل معرفت ديني نگاه ميشود و بر محور #تكامل_معرفت_ديني، #تكامل_مفاهيم_كاربردي و #مفاهيم_اجرايي شكل ميگيرد. اما در آن نظریهها به عكس است، از منظر تكامل ابزار هست كه توسعه معرفت ديني اتفاق ميافتد؛ يعني تكامل نياز، با يك مكانيزم جبري پيش ميرود (با يك مكانيزمي كه تحت كنترل دين نيست)، اين تكامل نياز، تكامل ابزار و تكامل اطلاعات را ميآورد. اين تكامل ارتباطات، در يك ديالوگ و تعامل، به تكامل معرفت ديني ختم ميشود! لکن اين، تكامل معرفت نيست و معرفت را هم به حجيت نميرساند.
بر پايه حجيت، بايد #فهم_ديني تكامل پيدا كند تا اين سه عرصه را پوشش دهد؛
كما اينكه وقتي فهم ديني به اين سه عرصه راه پيدا كرد و نظام استنباط شکل گرفت، بايد #معارف_كاربردي و اجرايي هم بر محور اين #معارف_دينيِ_حداكثري شكل بگيرند. آنگاه هماهنگيِ بين اين حوزهها موجب ميشود كه شما يك #نظام_هماهنگ_اطلاعات تخصصي داشته باشید كه كاملاً همديگر را تاييد میكنند.»
🔗 https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3398
#تکامل_تفقه
#فقه_جامع
#حکمت
#نظام_استنباط
#نظام_کارشناسی
#نظام_برنامهریزی
☑️ @mirbaqeri_ir
🔰 رابطۀ فقیهان و حکیمان
⚡️ تفقه باید از سطح «تکلیف» فراتر رود و وارد حوزۀ حکمت نیز بشود؛ یعنی #فقه_دین یا #فقه_جامع یا #نظام_استنباط شکل بگیرد؛
در این صورت، فقیه همان حکیم است و حکیمان همان فقیهان هستند.
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«اگر تفقّهِ فقيه از احکام فقهی و حوزۀ تکالیف، وارد فضاي تفقّه در حوزۀ ارزشها و توصیفها نيز بشود، تفقّه او تبديل به #تفقّه_جامع ميشود.
فقيهي که ميخواهد ولايت کند، فقط تفقّه در احکام ندارد، بلکه تفقّه در معارف، ارزشها و اخلاق هم بايد داشته باشد وگرنه نميتواند جامعه را رهبري كند. تفقّه در احکام به تنهايي کافي نيست، بلکه ما نياز به #تفقه_در_دين داريم. مگر دين فقط در احکام خلاصه ميشود؟ آن هم احکام فردي که واحد مطالعه و موضوع آن تنها فرد است و جامعه را در برنميگيرد. تفقه بايد از يک جهت وارد عرصۀ حکمت و عرفان، و از جهت ديگر وارد عرصۀ جامعه بشود و واحد مطالعۀ آن نيز بايد از فرد به جامعه ارتقا پيدا کند. اين سطح از تفقّه است که ميتواند #مبنای_اداره باشد و محور گسترش عقلانيت گردد و #رهبری_دانش را نيز بر عهده بگيرد.
در دستگاه انبياء، #حکيمان حلقۀ اتصال جامعه به #عقلانيت_امام و حکمت و کتاب الهي هستند. اين حکيمان همان فقيهان هستند. نميتوان #فقيه و #حکيم را از يکديگر جدا کرد. اينکه آقاي دکتر حائري، وکالت حکيم را در مقابل ولايت فقيه، بيان ميکند، به دليل اشتباه در همين نگاه به فلسفه است و معرفتشناسي فلسفي، اين لغزشگاه را ايجاد کرده است؛ چراکه ايشان معيار صحت فلسفه را در همه سطوح، از دين جدا کرده و بنابراين، فلسفه در مقابل تفقّه ديني قرار گرفته است. در ادامه نيز محدودۀ دين را از محدودۀ جامعه جدا کرده و سرانجام به وکالت حکيم رسيده است. در حالي که اگر گفته شود که همۀ عقلانيت بايد تحت ولايت انبياء قرار بگيرد، جاي فلسفه، حکمت مینشيند.
حکمت، اعم از حکمت عملي و نظری، در تبعيت از انبياء شکل ميگيرد. به اين معنا، حکيم همان فقيه است و تفقّه، منحصر به احکام فردي نيست؛ بلکه تفقّه به حکمت و عرفان و فقه، آن هم در واحد مطالعۀ فرد و جامعه و چه بسا تاريخ، تعالي مييابد. آنوقت است که اين معنایِ عام فقاهت، همان حکمت به مفهوم عام آن ميشود که نازلۀ علم امام و کتاب حکيم در جامعه است. با اين اتفاق، حکمت، #مدار_ادارۀ جامعه ديني ميشود و حکيمان که همان فقيهان هستند، واسطۀ جريان کتاب و جريان علم امام در حيات اجتماعی ميگردند. بدين معنا، ولايت براي #فقيهِ_حکيم است نه برایِ فيلسوفي که او را حکيم ميخوانند. لذا حکمت غير از فلسفه است و فلسفۀ عمل و نظر و دانشهاي عملي و نظري، تا وقتي از وحي تبعيت نکردهاند، حکمت نيستند. بله؛ حکيمان مديران ادارۀ جامعه هستند، اما حکيمان همان فقيهان هستند و اينکه همۀ دانشها تابع تفقه ديني ميگردد؛ نه به معناي آن است که دانشها نقلي شده يا توقيفي ميگردند، بلکه تابع وحي و علم امام ميشوند.
به نظر حقیر، اگر امام(ره) در نظريۀ خود #ولايت_فقيه را مطرح ميکنند، فقيه به اين معنا مدّ نظر ايشان بوده است؛ یعنی فقيهي که تفقه جامع دارد. لذا خود امام(ره) چنين شخصيتي بوده است و با اين انديشه، اداره ميکردند. از اين رو، در بسياري از موارد، از ناحيۀ منزلت بالاتري از تفقّهِ در دين، به اين فقاهت اصطلاحی، قيد ميزدند. ايشان با حکمت بهمعناي تفقّه در دين، منتها در مقياسي بالاتر، به فقاهت اصطلاحي قيد ميزدند. اين مقياسِ بالاتر، همان فقه حکومت است که به تعبير امام(ره)، فلسفۀ عملي تمام فقه است.
بنابراين، اگر مقصود از فيلسوف، حکيم باشد، حکيم حلقۀ اتصال جامعۀ شيعي به امام معصوم است؛ چرا که خودِ حکمتِ او هم شيعه است و نه اينکه صرفاً شخصِ حکيم، شيعه باشد. «حکمت» فاعل تبعیِ حکيمان است و حکيمان بايد حکمت شيعی توليد كنند.»
#فقاهت_و_حکمت
📚 پروندۀ کاملِ #فلسفه را ببینید (در حال بهروزرسانی):
🔗 https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3398
☑️ @mirbaqeri_ir