🔴 علّت افزایش #افسردگی؛ #عزاداری یا عملکرد دولت #روحانی؟!
✍محمد عبدالهی
🔰 طبق رتبه بندی سازمان بهداشت جهانی، ایران جزء کشورهای دارای کمترین نرخ #خودکشی و جزء رده های آخر جهان است.
برعکس، کشورهایی چون روسیه، کره جنوبی، بلژیک، ژاپن، فرانسه و سوئیس جزء بیست کشور دارای بیشترین خودکشی در جهان اند.
کشورهای #اسلامی در این لیست، اغلب در رده های میانی و آخر قرار دارند و #ایران در رده ۱۴۲جهان قرار گرفته. این نشان میدهد اولا خودکشی در میان #مسلمانان و جوامع #مذهبی تر کمتر است. و در جوامع سکولارتر و غیرمذهبی تر بیشتر. یعنی آمار خودکشی جهانی، نسبت معکوسی با #مذهب گرایی دارد. ثانیا وضع #سلامت #روحی در ایران نسبت به سایر کشورها قابل مقایسه نیست و علی رغم پروپاگاندای گسترده #رسانه های برانداز برای القای اضطراب روحی و #روانی، #ایرانی ها دارای وضعیت نرمالی هستند. اما دو نکته:
🔰نکته اول: آمار خودکشی در ابتدای #انقلاب در کمترین سطح بوده. یعنی درست زمانی که سطح تدین و مذهب گرایی در بیشترین حد خود قرار داشت، و حتی کشور درگیر جنگ و ناامنی بود. برعکس از سال 75 تا 85 در دوره #اصلاحات شاهد موج تصاعدی روند خودکشی بوده ایم. که میزان آن حتی به بالای 5000 نفر درسال رسیده. در دوره احمدی نژاد مجددا میزان خودکشی سقوط میکند بطوریکه در سال 88 شاهد کاهش 10 درصدی بوده. و متاسفانه در دولت روحانی آمار خودکشی در حال افزایش بوده و سال به سال روند صعودی داشته. تعداد مرگ و میرهای ناشی از خودکشی از سه هزار و ۴۲۸ نفر در سال ۸۷ به چهار هزار و ۶۲۵ نفر در سال ۹۶ رسیده. این یعنی عملکرد دولت روحانی به افزایش #اضطراب و افسردگی و رسیدن افراد به مرز خودکشی منجر شده است.
🔰 نکته دوم فرضیه ما را محتملتر میکند. بیشترین استانهای دارای خودکشی نسبت به جمعیت، استانهای ایلام، کهگیلویه، کرمانشاه، لرستان و گیلان هستند. این استانها همچنین صدرنشین #بیکاری در کشور و همگی دارای نرخ بیکاری بالای ده درصدند. نرخ #فقر نیز در این استانها در بیشترین حد است. فقر و بیکاری، بر افزایش سطح اضطراب و استرس افراد تاثیر میگذارند و به گناه نابخشودنی خودکشی میکشانند.
پس آیا بهتر نیست #وزیر_بهداشت بجای اظهاراتی غیرعلمی و ضددینی به رئیس خود توصیه کنند برای بهبود کیفیت سلامتی مردم، فکری به حال #رفاه و #اشتغال کنند؟! بهتر نیست بجای #آدرس_غلط دادن بی کفایتی خود، علقه های مذهبی مردم ایران که اتفاقا از پایه های #آرامش و #پیشرفت کشور است را بیش از این نشانه نگیرند؟!
✍️ متن کامل و منابع در خبرگزاری فارس: fna.ir/dbb1cr
#کرافشان
#کانال_سیاسی_انقلابی_کرافشان
https://eitaa.com/karafshan1
#شهید_محسن_حججی
بعد از شهادت تا مدتها #پیکرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد #حزب_الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای #داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را #شناسایی کنی?"
می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها #اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف #مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
پیکری #متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون #آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن #اربا_اربا شده. این بدن قطعه قطعه شده!"
بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را #مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!"
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای #شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست #فریب مان بدهد.
توی دلم #متوسل شدن به #حضرت_زهرا علیها السلام.
گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭
یکهو چشمم افتاد به تکه #استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😔
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر #حزب_الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی #جسمی و هم #روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی #حضرت_زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد پیشم و گفت: "#پدر و #همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."
من را برد پیش پدر محسن که کنار #ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای #شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن آوردی?"
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر #اربا_اربا را تحویل دادهاند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند?😭
گفتم: "حاجآقا، #پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام."
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔
#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#کرافشان
#به_مددالهی_کروناراشکست_میدهیم
#کانال_سیاسی_انقلابی_کرافشان