eitaa logo
کانال سیاسی،انقلابی ،بابصیرت در مسیر ولایت
160 دنبال‌کننده
19هزار عکس
13.8هزار ویدیو
179 فایل
#ماملت_امام_حسینیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 علّت افزایش ؛ یا عملکرد دولت ؟! ✍محمد عبدالهی 🔰 طبق رتبه بندی سازمان بهداشت جهانی، ایران جزء کشورهای دارای کمترین نرخ و جزء رده های آخر جهان است. برعکس، کشورهایی چون روسیه، کره جنوبی، بلژیک، ژاپن، فرانسه و سوئیس جزء بیست کشور دارای بیشترین خودکشی در جهان اند. کشورهای در این لیست، اغلب در رده های میانی و آخر قرار دارند و در رده ۱۴۲جهان قرار گرفته. این نشان میدهد اولا خودکشی در میان و جوامع تر کمتر است. و در جوامع سکولارتر و غیرمذهبی تر بیشتر. یعنی آمار خودکشی جهانی، نسبت معکوسی با گرایی دارد. ثانیا وضع در ایران نسبت به سایر کشورها قابل مقایسه نیست و علی رغم پروپاگاندای گسترده های برانداز برای القای اضطراب روحی و ، ها دارای وضعیت نرمالی هستند. اما دو نکته: 🔰نکته اول: آمار خودکشی در ابتدای در کمترین سطح بوده. یعنی درست زمانی که سطح تدین و مذهب گرایی در بیشترین حد خود قرار داشت، و حتی کشور درگیر جنگ و ناامنی بود. برعکس از سال 75 تا 85 در دوره شاهد موج تصاعدی روند خودکشی بوده ایم. که میزان آن حتی به بالای 5000 نفر درسال رسیده. در دوره احمدی نژاد مجددا میزان خودکشی سقوط میکند بطوریکه در سال 88 شاهد کاهش 10 درصدی بوده. و متاسفانه در دولت روحانی آمار خودکشی در حال افزایش بوده و سال به سال روند صعودی داشته. تعداد مرگ و میرهای ناشی از خودکشی از سه هزار و ۴۲۸ نفر در سال ۸۷ به چهار هزار و ۶۲۵ نفر در سال ۹۶ رسیده. این یعنی عملکرد دولت روحانی به افزایش و افسردگی و رسیدن افراد به مرز خودکشی منجر شده است. 🔰 نکته دوم فرضیه ما را محتملتر میکند. بیشترین استانهای دارای خودکشی نسبت به جمعیت، استانهای ایلام، کهگیلویه، کرمانشاه، لرستان و گیلان هستند. این استانها همچنین صدرنشین در کشور و همگی دارای نرخ بیکاری بالای ده درصدند. نرخ نیز در این استانها در بیشترین حد است. فقر و بیکاری، بر افزایش سطح اضطراب و استرس افراد تاثیر میگذارند و به گناه نابخشودنی خودکشی میکشانند. پس آیا بهتر نیست بجای اظهاراتی غیرعلمی و ضددینی به رئیس خود توصیه کنند برای بهبود کیفیت سلامتی مردم، فکری به حال و کنند؟! بهتر نیست بجای دادن بی کفایتی خود، علقه های مذهبی مردم ایران که اتفاقا از پایه های و کشور است را بیش از این نشانه نگیرند؟! ✍️ متن کامل و منابع در خبرگزاری فارس: fna.ir/dbb1cr https://eitaa.com/karafshan1
بعد از شهادت تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف . ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!" بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد. توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭 یکهو چشمم افتاد به تکه کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😔 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر . از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن آوردی?" نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند?😭 گفتم: "حاج‌آقا، مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام." وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔 🌷🌷🌷🌷🌷