eitaa logo
اقیانوس
131 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
526 ویدیو
14 فایل
دنیا‌دریاست🌊 و‌در‌دل‌این‌دریا‌ی‌عمیق ما‌ماهی‌های‌تشنه‌لب‌مشتاق‌آنیم‌که به‌ساحل‌امن‌تو‌برسیم✨ ما‌به‌گرمای‌ساحلت‌راضی‌تریم‌تا خنکای‌آب‌دنیا... ای‌حضرت‌ #اقیانوس
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ حسین یک عموی شهید دارد که پدر همیشه از خاطراتش برای او گفته‌است. اینکه علاوه بر برادر، رفیق خوبی برای پدر بود و این جمله حسین را تشویق می‌کرد که کاش بتواند جای عمو را برای پدرش پُر کند:« از بچگی دوست داشت کارهای سخت و سنگین انجام دهد. مثلا از بلند کردن بارهای سنگین خوشش می‌آمد. همه سعی اش را می کرد که بلندش کند. برای همین وقتی از خاطراتم با سرداران جنگ و رفاقتم با برادر شهیدم می‌گفتم، باعلاقه گوش می‌داد. یادم می‌آید یک‌بار به من گفت: بابا من سعی می‌کنم مثل عمو برایت رفیق خوبی باشم. این اواخرازمن پرسید: بابا من مثل برادرت شده‌ام؟ گفتم حالا خیلی مانده. اما توانسته بود. من و حسین حتی در خانه باهم کشتی می‌گرفتیم.» 🌹
♥️ سرجلسه ، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز . داشتیم می رفتیم اهواز . اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم .» کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود . آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم ، نشد.» 🌹
♥️ عباس بعد از یک ماه نامزدی آمد پیش من؛ گفت «می‌خواهم به سوریه بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم عباس سوریه رفتن تو با منه، من نمی‌خوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را می‌فرستم؛ اما چرا آنقدر اصرار می‌کنی که الان بروی؟ عباس گفت «حاجی؛ من دارم زمین‌گیر میشم می‌ترسم وابستگی من را زمین‌گیر کنه!». اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت. 🌹
♥️ به خاطر سیمای زیبایش بارها برای بازیگری در تلویزیون دعوت شده بود اما او راه و رسم دیگری در پیش گرفته بود؛ باید می‌رفت تا به گونه ای دیگر بدرخشد و ستاره باشد 🌹
♥️ عباس چندان موافق محیط دانشگاه نبود و گاهی می گفت اشتباه کردم که وارد دانشگاه شدم باید به حوزه علمیه می رفتم. این اواخر هم کتب عربی و حوزه را گرفته بود. همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود. هیچ گاه از او اخمی ندیدم. بسیار با اخلاق و با تقوا بود. 🌹
♥️ محسن روی حجاب خیلی تأکید داشت، به حدی که خیلی ناراحت می‌شد اگر جایی در بین دوستان می‌دید که حجاب رعایت نمی‌شود و به صراحت اعلام می‌کرد که حجاب را رعایت کنید، در حالت کلی می‌توان گفت بسیار روی مسئله حجاب ‌حساس بود. 🌹
♥️ احمد، خیلی با محبت بود و همیشه دست و پای من را می‌بوسید. من سعی می‌کردم مانع آن شوم، چون دلم نمی‌آمد این کار را انجام دهد، ولی معتقد بود دست و پای مادر را باید بوسید، چرا که برکت نازل می‌شود. زمانی که هم به سن ازدواج رسید، یک روز به من گفت: «تا انسان ازدواج نکند، ایمانش کامل نمی‌شود» و در مورد ازدواج خیلی راحت حرف زد. شب ازدواجش، جلوی درب منزل، در حالی که همه همسایه‌ها و فامیل ایستاده بودند، احمد روی زمین نشست و دست و پای من و پدرش را بوسید و از این کار اصلا خجالت نکشید. روزی چندین مرتبه به دیدن من و پدرش می‌آمد و این اواخر حتی بیشتر هم می‌آمد. با گریه و التماس اجازه رفتن گرفته بود 🌹
♥️ پدر شهید که خودش نیز از رزمنده‌های دوران دفاع مقدس است، بیان می‌کند: بعد از دوران جنگ مراسم‌ دوستان دوران دفاع مقدس را می‌رفتیم و او هم مرا همراهی می‌کرد. برخی می‌پرسند چطور راضی شدی پسر به این رشیدی برود و پاسخ من همیشه همین است که راضی چیست؟ من خودم به او تکلیف کردم و او را از زیر قرآن با مادرش رد کردیم، حتی من هم متقاضی بودم اما به دلیل سن و وضعیت جسمی‌ام مسئولان موافقت نکردند و گفتند همین که اجازه بدهید حسین برود کافی است. 🌹
♥️ شهید محمود رضا بیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر بعد ازدواجش هم خدا بهش دختری داد و اسمشو کوثر گذاشت. شب یکی از عملیات ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولوت رو بشنوی؟؟؟ گفت: از کوثرم گــــــــــذشتم.... 🌹
♥️ سه شنبه‌ها همراه دکتر شهریاری و دیگر دوستان می‌رفتیم فوتبال. یک روز هندوانه‌ای گرفته بود تا بعد از بازی بخوریم. دم اذان، هوا تاریک شد؛ فوتبال را تمام کردیم. همگی دویدیم سر هندوانه و شروع کردیم به خوردن. دکتر شهریاری با همان لباس ورزشی در چمن شروع کرده بود به نماز خواندن؛ بعد آمد سراغ هندوانه!/دوست شهید شادی_روحشان_صلوات🌹
♥️ پیوند جهان‌آرا و خرمشهر به‌نظر من به علت علاقه زیادی بود که محمد به خرمشهر داشت. جهان‌آرا می‌گفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شده‌اند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. جهان‌آرا می‌گفت: من بعضی از شب‌ها جسد بچه‌های خرمشهر را می‌بینم که توسط سگ‌ها تکه‌پاره می‌شود، ولی ما نمی‌توانیم از سنگرها و پناهگاه‌ها خارج شویم و این جنازه‌ها را نجات دهیم. شب و روز جهان‌آرا خرمشهر بود. از روزی که عراق به خرمشهر هجوم آورد، محمد همّ خود را وقف جنگ کرد. (همسر شهید) 🌹
♥️ براي نماز که مي ايستاد، شانه هايش را باز مي کرد و سينه ش را مي داد جلو. يک بار به ش گفتم "چرا سر نماز اين طورمي کني؟" گفت "وقتي نماز مي خواني مقابل ارشد ترين ذات ايستاده اي. پس بايد خبردار بايستي و سينه ت صاف باشد."با خودم مي خنديدم که دکتر فکر مي کند خدا هم تيمسار است. 🌹