سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
عزیزان برای #بدهی۱۵میلیونی هنوز #پنج میلیون و صدوهجده هزار تومن جمع شده از #پنج هزار تا #ده یا #بیست هزار
یا علی بگید به نیت اهل بیت و شهدا واریز بزنید بدهی این خانواده رو پرداخت کنیم
مطمئن باشید برکتش به زندگیتون برمیگرده
بزنید روی شماره کارت کپی میشه
گروه جهادیحضرتمادر
5892107046105584اگر برای شماره گروه جهادی حضرت مادر واریز نشد به این کارت واریز بزنید محمدی 5894631547765255 دوستان رسید رو برای ادمین بفرستید مبالغ با کمک دیگه قاطی نشه @Karbala15 اجرتون با حضرت زهرا(س) https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت822 گذر از طوفان✨ پوشه های رو روی میز گذاشتم پریسا پنجره پشت سرش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت823
گذر از طوفان✨
استکانم رو روی میز گذاشتم پریسا یه شکلات برداشت
_نمیخوری ؟
_نه فعلا
_پرونده های که کارهای من فقط مونده رو بیا بخون امروز تمومش کنیم
_چه عجله ایه ،طیب که گفت تا چند روز وقت هست
_فردا لیست خرید های این یکماه باید ثبت و بایگانی کنیم امروز تموم بشن بهتره
_اها باشه
پرونده ها رو برداشتم روی میز پریسا گذاشتم
صندلیم رو سمت میز پریسا کشیدم
قبل از اینکه بشینم صدای گوشیم بلند شد
دستم رو دراز کردم گوشی رو از روی میز برداشتم
_پریسا شروع کن ببینم خونه چکار دارن بعدش برات متن رو میخونم
تماس رو وصل کردم
_الو
_سلام آجی کی برمیگردی؟
_سلام عزیزم دوساعت دیگه
_بستنی زمستونی برام خریدی؟
_نه برگردم میخرم
_یه پفیلا هم میاری؟
_آره عزیزم
آجی عمه کارت داره
_گوشی بهش بده
از نیلو خداحافظی کردم صدای عمه پخش شد
_ترانه جان؟
_جانم عمه
_میتونی سس کچاپ بخری؟
_باشه چشم اگر چیز دیگه ای لازمه بود پیام بفرستید بخرم
_دستت دردنکنه فعلا خداحافظ
_خدا نگهدار
پریسا سرش رو بلند کرد
_امتحانا تموم شد دعوت بازی های ناز بانو شروع شده
خنده صدا داری کردم
_فعلا راهی مشهده برگرده حتما شروع میشه بهانه هم هست دیگه
با تعجب گفت
_مشهد !باکی میره؟دکتر اجازه داده حاجی بره؟
_بابا که فعلا نمیشه مسافت های طولانی بره
با خواهراش میره دیشب اومد گفت تعطیل شدید گفتم نه اولش باور نکرد بعدش گفت یه هفته مدرسه نرو
_منم قبول نکردم دیگه عمه گفت خودم میمونم پیشتون
_عه چرا مدرسه نری؟
_مواظب بابا و نیلو باشم
یهوی صداش بلند شد
_نیلو نمیبره؟
_نه بابا تازه اگر نرگس بهم وابسته بود اونم جا میذاشت
_وای ترانه وای این دیگه کیه
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت823 گذر از طوفان✨ استکانم رو روی میز گذاشتم پریسا یه شکلات بردا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت824
گذر از طوفان✨
با صدای لرزش گوشیم چشم هام رو باز کردم
گوشی رو از کناربالشتم برداشتم خواب آلود انگشتم رو روی صفحه کشید با صدای الو گفتن که پخش شد تند روی زمین نشستم به صفحه خیره شدم
ای وای شماره فروغیه چرا فک کردم زنگ بیداریه کاش انگشتم رو روی صفحه نمیکشیدم گلوم رو صاف کردم گوشی رو کنار گوشم گذاشتم
_سلام
_سلام خوبی؟خواب بودی؟
_ممنون ،بله
_این چند روز چقد خوابالو و تنبل شدی
_خستگی امتحانها هنوز پا برجاست
_دو روز دیگه میشه یه هفته امتحان ها تموم شده هنوز خسته ای
_خب کارهای این چند روز شرکت هم زیاد بود
_آره واقعا با خانم خجسته عالی پیش رفتید دستتون درد نکنه
_وظیفه مون بود
آروم خندید
_کاش همه مثل تو دوستت وظیفه شناس بودن ،زنگ زدم بهت بگم پنجشنبه صبح میام دنبالت بریم یه جایی
_کجا؟
_یه جا قرار کاری دارم
_خب من چرا بیام؟
_چون من دوست دارم
باز شروع کرد
_عه من جدی پرسیدم
_مگه من شوخی کردم!
_پنجشنبه میخوام استراحت کنم درس بخونم وقتی لازم نیست بیام چرا بیام؟
_وقتی من میگم حتما لازمه ،درستم میخونی
الان هرچی بگم از حرفش کوتاه نمیاد
_آقاطیب هم هستن؟
_نه باید بره شهرداری پیگیر چند تا کار بشه
_آدرس رو بفرستید خودم میام
_میام دنبالت
_باشه
_زن بابات برگشت؟
_نه دو روز دیگه بر میگرده
_خوبه حداقل یه بیرون رفتن رو بدون استرس میایی
ناخواسته خنده م گرفت
_چقد خوشحالید
_نباید باشم ،همیشه با استرس از خونه می اومدی بیرون چقد غر میزدی دیر شد برسم خونه زن بابام شروع میکنه گیر دادن
_همه رو هم حفظ کردی
صدای طاها جان گفتن کسی از اون طرف خط بلند شد
_نورا جان مامان داره صدام میزنه بهت پیام میدم کاری نداری
_نه خداحافظ
_خدا نگهدار
گوشی رو کنار بالشت گذاشتم و بلند شدم
بقول پریسا عزیز دوردونه فروغی ها چقدم دوستش دارن
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
رفیق شهیده ام #فائزه_رحیمی
روزت مبارک ♥️
فرشته ای از فرشتگان سرزمین من؛
[شهیده فائزه رحیمی] را میگویم!
همسنگری که حالا الگویِ ما شده . . .
از عروجش، آشوبیم اما! جایی برایِ درنگ نیست و تنها به شوق نگاهش، با انگیزۀ قوی تری ادامه میدهیم؛
عاشق بود و حسرت معشوق داشت و شهادت در حقش محقق شد؛
رفیقِ دغدغه مند ما به فکر فرزندان ایران بود ک حال با آسمانی شدنش، برای خود استاد شده و مکتب رقم زده،
مکتبی با راز می توان دختر دهه هشتادی بود و به درجه شهادت رسید!
رفاقت تا شهادت؛ یادت در خاطر فرشتگان سرزمین من ابدیست رفیق:)
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت824 گذر از طوفان✨ با صدای لرزش گوشیم چشم هام رو باز کردم گوشی ر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت825
گذر از طوفان✨
به محض رسیدن کنار ایستگاه ماشین فروغی جلوم توقف کرد
در رو باز کردم و نشستم
_سلام
با لبخند سمتم چرخید
_سلام خوبی؟ ببخشید دیر رسیدم
_ممنون، نه خواهش میکنم همزمان باهم رسیدیم
_خوبه گس معطل نشدی
سرم رو تکون دادم و گفتم
_یه سوال بپرسم؟
پاش رو روی گاز گذاشت و مهربون گفت
_دوتا بپرس
_جلسه ای که من هیچی از متوجه نمیشم چرا باید حضور داشته باشم؟
از گوشه چشم نگاهم کرد با لبخند گفت
_اولا باید یاد بگیری بعدشم دوست نداشتم تنها باشم
_مگه من میخوام مهندس بشم که بخوام یاد بگیرم ،پس چطور تا الان هر جلسه ای رفتی تنها بودی ؟اصلا چطور جلسه رو خونه ننداختی
سرعتش رو بیشتر کرد
_هیچ کدوم از جلسه ها رو تنها نرفتم مگر جلسه ای که خارج شهر بوده باشه وگرنه یا داداش طیب یا طاهر هستن یا دوتایی باهم میرن ولی جلسه امروز
وسط حرف زدنش صدای زنگ گوشیش بلند شد
گوشی رو برداشت و سمتم گرفت
_جواب بده بگو برسم زنگ میزنم
نگاهی به اسم روی صفحه انداختم
من چرا جواب طیب رو بدم
_من حرف نمیزنم
انگشتم رو روی صفحه کشیدم گوشی رو کنار گوشش گذاشتم
_الو سلام
بعد از چند ثانیه سکوت گفت
_چشم حواسم هست برسیم خبر میدم
خدا حافظی کرد گوشی از کنار گوشش برداشتم
ناراحت گفتم
_چرا به آقا طیب گفتید من همراهتون هستن همه چی رو بهش اطلاع میدی ؟
_بستگی داره بشه گفته بشه یانه
نگاه چپ چپی بهش انداختم
خنده صدا داری کرد و گفت
_شوخی کردم چرا اخم میکنی ،یکی از دلیل های اینکه جلسه امروز کافی شاپه چون چند تا خانم هم برای جلسه هستن منم دوست نداشتم تنها باشم ،اگر داداش میرفت اصلا نمیرفتم ولی رفته یه پروژه رو ببینه طاهر هم پیگیر یه زمینه
_آها بعد آقا توی جلسه نیست؟
یهوی صدای خنده ش بلند شد
_مگه میشه نباشه، دو تا از خانم ها همسر دوتا از مهندس ها هستن یکی دیگه شون جدید اومده و دوتا آقای دیگه هم هستن
_اون وقت نمیگن من کی هستن؟
لبخندپر از شیطنتی زد
_همسر من دیگه
صورتم رو سمت شیشه چرخوندم
از سر به سر گذاشتن من چی عایدش میشه نمیدونم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
هدایت شده از حضرت مادر
السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام الله
توی مناطق محروم شهرستانهای تهران بعضیها آرزوی رفتن به قم و حرمحضرت معصومه سلامالله رو دارن.
دستشون تنگه و مشهد و کربلا براشون ارزوی دست نیافتنی هست.
خیریه در نظر داره در هفتهی کرامت این عزیزان رو به صورت رایگان به قم و جمکران ببره.
برای این امر خیر باز هم نیاز به کم و همیاری شما داریم.
یا علی بگید و دست این عزیزان رو با ذکر با علی بگیرید و هر مبلغی که در توانتون هست کمک کنید
اجرتون با برادرشون امام رضا علیهالسلام
به شماره حساب
گروه جهادی شهدای دانش آموزی واریز کنید🙏🌷
بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇
6273817010183220
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇
@Mahdis1234
لینکقرار گاه گروه جهادی
https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a
در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافهتر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹
حتما که هر کسی این پیام رو ببینه دلش پر میکشه برای زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها ولی شاید به دلایلی شرایطش براتون مهیا نباشه. اما میتونید با واریز حتی شده با مبلغی کم یکی از شیعیانی که توان مالی برای رفتن به این زیارت رو نداره راهی قم و زیارت دختر عزیز موسی ابن جعفر علیه اسلان کنید و از ثواب زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها بهرمند بشید🙏🌹
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت825 گذر از طوفان✨ به محض رسیدن کنار ایستگاه ماشین فروغی جلوم تو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت826
گذر از طوفان✨
وارد کافی شاپی که برای جلسه فروغی و همکارهاش انتخاب شده بود شدیم
دستش رو روی کمرم گذاشت سمت میزی که کنار پنجره بزرگی که منظره زیبای پر از برف داخل حیاط رو نمایش میداد رفتیم یکی از صندلی هارو کشید اشاره کرد بشینم خودشم رو به روم نشست
_چی میخوری سفارش بدم؟
_پس همکارهات کجاهستن؟
_اون یک ساعت دیگه میرسن دوست داشتم قبل از جلسه باهم حرف بزنیم
باز میخواد مقدمه چینی کنه بحث خواستگاری رو شروع کنه
به صندلی تکیه دادم و گفتم
_اگر همون حرفهای قبلی که جوابش رو میدونید پس تکرار نشه بهتره قول دادم هرچی میگی گوش بدم ولی در مورد اون موضوع حرفی زده نشه تا وقتی که بابا خوب بشه بگم برای خطبه طلاق بریم محضر
لبخندی زد و خونسرد گفت
_اخم بهت نمیاد ها
از حرفش خنده م گرفت به حیاط خیره شدم
_آها بخند
سمت پنجره چرخید
_بعد از جلسه بریم برف بازی
با تعجب گفتم
_اینجا؟
خندید سرش رو روبه بالا تکون داد
_اطراف لواسان و شمشک و دربند
آخرین باری که لواسان رفتم با دایی و آقاجون اینا بود ولی شمشک رو نرفتم
آب دهنم رو پایین فرستادم و گفتم
_این مکان ها باخانواده میری یه طوری نگاهت میکنن انگار باید نمیرفتی ،حالا بدون خانواده بریم چه شود
کنترل شده خندید
_جای شلوغ نمیریم فعلا بگو چی سفارش بدم
شونه م رو بالا انداختم
_نمیدونم
به پیشخدمت اشاره کرد با یه کاغذ و خودکار کنار میز وایساد
_بفرمایید در خدمتم
_دوتا کیک شکلاتی با چایی
_چشم امر دیگه ای ندارید
لبخندی زد
_فعلا نه تا همکارامون برسن
بعد از رفتن پیشخدمت گفتم
_دوتا کیک چه خبره اسراف میشه
دوباره خنده ش گرفت
_کیک هاش فنجونیه وخیلی خوشمزه س
همه شو میخوری
_آخه تازه صبحانه خوردم
ابروهاش رو بالا انداخت
_تنهایی صبحانه خوردی؟
متعجب گفتم
_مگه نخوردی؟
_نه میخواستم باهم بخوریم
_عه من که نمیدونستم
صدای خنده ش بلند شد
_شوخی کردم مامان که اجازه نمیده صبحانه نخورده بیرون بیام
حالا نوبت منه اذیتش کنن با لحن شوخی گفتم
_انقد مامانی هستید!
لبخند عمیقی روی لبش نشست طوری که کم نیاورده باشه گفت
_نمیدونم باید خودت بیایی ببینی
هرچی بگم یه جوابی میده که از حرفم پیشمون بشم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫