✍ #نکات_دعای_عهد 8
سلامی هم وزن عرش الهی...💕
🔸درباره اندازه صلوات می گوییم؛ «...زِنَةَ عَرْشِ اللهِ، وَ مِدادَ كَلِماتِهِ، وَ ما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وَ اَحاطَ بِهِ كِتابُه...
🍃یعنی سلامی که از گذشتگان، حاضران و آیندگان به سوی حضرت میفرستیم،
🌐 به اندازهی عرش خدا و کلمات و سخنان الهی؛ و به اندازهی علم و دانش الهی باشه..
🔰 صلواتی که اندازهشو هیچ بشری نتونه تخمین بزنه؛ چون علم و کلمات الهی نامحدوه و در اعداد و ارقام بشری نمیگنجد...
سلام مولای من...💐
#شــهیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
🔵امروز سه شنبه و متعلق است به
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام
💠 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه)
- یا الله یا رحمان (1000 مرتبه)
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
@karbala_ya_hosein
-📚🖇"^^!
رتبهاولکنکورسال۶۴بودودانشجـویِ
پزشڪیِدانــشگاهِشھـیدبھشـتی ...
آخریـندسـتنوشتهاشاینبود↯
صفایینداردارسطوشدن؛خوشا
پــرڪشیدنپــرســتـوشــدن(:💔
#شھیداحمدرضااحــدی♡
#صبحتون_شهدایے
#شـــهــیـــــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫 #قــسمــتــــ_نــــودپـــنج ✨حــــــامــــی مــــن💫 بعد
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫
#قــسمــتــــ_نــــــود_شــشـــ
✨حـــــامـــــی مـــــن💫
چند ساعتی رو که اطراف سی و سه پل سپری می کردیم
گاه گاهی با نگاه مامان که در واقع داشت تذکر میداد که یعنی روسریم عقب رفته رو به رو میشدم
بعد از جمع کردن وسایل هر کدوم از خانواده ها داخل ماشین های خودمون رفتیم و بعد از یک ساعت به خونه رسیدیم, کلید رو از مامان گرفتم و زودتر و بدون سر و صدا از پله ها به سمت خونه رفتم, کلید رو به قفل در انداختم با شنیدن صدای پا, پشت سرم رو نگاه کردم و مامان رو دیدم که مهلا رو بغل گرفته بود که از خواب بیدار نشه مامان درخونه رو باز کردم و به داخل رفتیم
بعد از چند دقیقه بابا و خانواده عمه هم وارد خونه شدن
بعد از عوض کردن لباسا به سمت سرویس رفتم که مسواک بزنم
مامان با دیدن مسواک داخل دستم گفت:
_نمیایی میوه و چایی بخوری؟
_نه مامان خسته ام خوابم میاد
بعداز زدن مسواک برای خواب به اتاقم برگشتم, در اتاق رو که باز کردم عمه سودابه رو روی تختم نشسته بود دیدم, با دیدنم لبخند زد و گفت:
_مهنا جان بیا بشین ببین از این کادویی که برات گرفتم خوشت میاد
_پلاستیک رو از عمه گرفتم و کادویی که داخلش بود رو بیرون اوردم, کاغذ کادوش رو پاره کردم, عمه یه شومیز و شلوار ست برام خریده بود
لبخندی زدم و تشکر کردم
_قشنگه؟خوشت امد؟
_بله عمه ممنون خیلی خوشگله, دستتون درد نکنه
_خواهش می کنم عزیزم, مبارکت باشه
دوست داشتم بپوشیش تو تنت ببینم ولی خسته ای, می خوای بخوابی, دیگه برم مزاحم خوابت نشم
_مراحمید عمه جان صبرکنید الان می پوشم
_نه عزیزم حالا صبح حوصله داشتی بپوش ببینم
_چشم
پیش خودم گفتم مگه مامان نگفت صبح میرن, عمه از اتاق بیرون رفت و درم پشت سرش بست
فکر و خیال از سرم دست بردار نبود
هر طور سعی کردم دیگه به هیچ چیز فکر نکنم و چشمام رو بستم که زودتر خوابم ببره
♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️
💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫
♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
♥️💫براساس واقعیت♥️💫
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/8214
شـــهــیــدانـــه🌱
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫 #قــسمــتــــ_نــــــود_شــشـــ ✨حـــــامـــــی مـــــن💫
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫
#قــسمــتــــ_نــــــود_هــــفـــتـــ
✨حـــــــامـــــی مـــــن💫
با صدای مهنا مهنا گفتن مامان چشم هام رو بازکردم و روی تخت نشستم و به بدنم کش و قوسی دادم
_چی شده؟
_چقدر می خوابی بیدارشو دیگه عمه ات اینا صبحانه بخورن میرن
_مگه ساعت چنده؟ پس امروز میریم خرید وسایل مدرسه؟
_ساعت ده ،اگر وقت کردم باشه
_چراوقت نکنی ؟ خوب کاری نداریم
_فعلا بیا صبحانه تو بخور
_مامان خوب الان بگو
مامان به غرغرکردنم توجه نکرد و از اتاق بیرون رفت
از روی تخت بلند شدم لباسام رو عوض کردم و از اتاق بیرون رفتم, بعد از شستن دست و صورتم می خواستم به طرف آشپزخونه برم ببینم مامان کمک میخواد یا نه که با دیدن سفره پهن شده وسط سالن به طرف سفره رفتم و بعد سلام و صبح بخیر رو به جمع, سر سفره کنار مامان نشستم
خودم رو با خوردن عسل و کره مشغول کردم و سعی می کردم سرم رو بلند نکنم که نگاهم با نگاه بهنام گره نخوره
اخه سنگینی نگاه و توجهش رو, رو خودم حس می کردم و مطمئن بودم حسم اشتباه نمیکنه
بعد از خوردن صبحانه بهداد و بهروز وسایلی که از قبل اماده شده بود و کنار راه رو گذاشته بودن رو به داخل ماشیناشون بردن
لحظه خداحافظی نسیم همسر بهداد کنارم اومد و گفت:
_مهنا جان میشه شماره تون رو داشته باشم
_چرا که نه, ولی شرمنده نسیم جان حفظ نیستم که بگم یادداشت کنی
_عزیزم گوشیت رو بیار باهاش به گوشی خودم زنگ بزنم که هم شماره من رو داشته باشی, هم من شماره تو رو داشته باشم
دلم می خواست بگم شارژ گوشیم تموم شده و گوشیم خاموشه ولی بیشتر از این بهونه آوردن معلوم می شد که دارم میپیچونم, البته نه اینکه با نسیم مشکلی داشته باشما, میدونستم این نسیم نیست که شماره منو می خواد, قطعا بهنام نسیم رو فرستاده جلو تا شماره من رو بگیره
مجبور شدم گوشیم رو بیارم
شماره ای که نسیم گفت رو من وارد گوشیم کردم و به نسیم زنگ زدم, نسیم تشکر کرد و از در خونه خارج شد
به طرف اوپن برگشتم که گوشیم رو روی اپن بزارم که با نگاه زیرچشمی بهنام رو به رو شدم
عمه بعد از روبوسی, با اعضای خانوادش و با همسرش و بهنام به طرف در رفتن مامان با قرآن و آب که روی سینی گذاشته بود جلوی در ایستاد که همه از زیر قرآن رد بشن و به شیراز برگردن
بهنام وایساد که آخرین نفر بره
چند قدمی به سمتم اومد و با نزدیک شدن بهم یه کم به عقب رفتم...
♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️
💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫
♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
♥️💫براساس واقعیت♥️💫
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/8214
💫♥️رمان حامی من💫♥️
عاشقانه ای مذهبی
براساس واقعیت
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/8214
#ختم_صلوات
#یک_دعای_فرج
به نیابت ازشهدا
هدیه به
آقارسول الله آقاامیرالمومنین حضرت زهرا (س)
امام حسن مجتبی(ع)امام حسین(ع)
امام سجاد(ع) امام محمدباقر(ع) امام جعفرصادق(ع)
به نیت سلامتی تعجیل درظهورامام زمان عج سلامتی رهبر
عاقبت بخیری همه
سلامتی مردم ایران
حاجت روایی همگی
@Karbala15
ما عاقلانه فکر میکنیم
عاشقانه عمل می کنیم...
#شهید_سید_حسین_علمالهدی
#شـــهــیـــــدانـــه
@karbala_ya_hosein
راه نجات.mp3
3.03M
💢یکی از اذکار فوق العاده، ذکر صلوات است
♦️ کسی که قادر نیست آثار گناهانش را از بین ببرد یا چیزی ندارد که خرابکاری هاش رو جبران کنه، صلوات زیاد بفرستد بر محمد و آل محمد...
[ 🍀حجت الاسلام عالی 🍀]
#شـــهــیـــــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
تاریخ تولد
#09_18
#ختم_ده_صلوات
هدیه به
شهید محمودرضابیضایی
وشهدایی که امروزسالروزولادت یاشهادتشونه
@Karbala15