شـــهــیــدانـــه🌱
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫 #قــسمــتــــ_نــــــود_شــشـــ ✨حـــــامـــــی مـــــن💫
♥️💫♥️♥️💫♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫♥️♥️💫
#قــسمــتــــ_نــــــود_هــــفـــتـــ
✨حـــــــامـــــی مـــــن💫
با صدای مهنا مهنا گفتن مامان چشم هام رو بازکردم و روی تخت نشستم و به بدنم کش و قوسی دادم
_چی شده؟
_چقدر می خوابی بیدارشو دیگه عمه ات اینا صبحانه بخورن میرن
_مگه ساعت چنده؟ پس امروز میریم خرید وسایل مدرسه؟
_ساعت ده ،اگر وقت کردم باشه
_چراوقت نکنی ؟ خوب کاری نداریم
_فعلا بیا صبحانه تو بخور
_مامان خوب الان بگو
مامان به غرغرکردنم توجه نکرد و از اتاق بیرون رفت
از روی تخت بلند شدم لباسام رو عوض کردم و از اتاق بیرون رفتم, بعد از شستن دست و صورتم می خواستم به طرف آشپزخونه برم ببینم مامان کمک میخواد یا نه که با دیدن سفره پهن شده وسط سالن به طرف سفره رفتم و بعد سلام و صبح بخیر رو به جمع, سر سفره کنار مامان نشستم
خودم رو با خوردن عسل و کره مشغول کردم و سعی می کردم سرم رو بلند نکنم که نگاهم با نگاه بهنام گره نخوره
اخه سنگینی نگاه و توجهش رو, رو خودم حس می کردم و مطمئن بودم حسم اشتباه نمیکنه
بعد از خوردن صبحانه بهداد و بهروز وسایلی که از قبل اماده شده بود و کنار راه رو گذاشته بودن رو به داخل ماشیناشون بردن
لحظه خداحافظی نسیم همسر بهداد کنارم اومد و گفت:
_مهنا جان میشه شماره تون رو داشته باشم
_چرا که نه, ولی شرمنده نسیم جان حفظ نیستم که بگم یادداشت کنی
_عزیزم گوشیت رو بیار باهاش به گوشی خودم زنگ بزنم که هم شماره من رو داشته باشی, هم من شماره تو رو داشته باشم
دلم می خواست بگم شارژ گوشیم تموم شده و گوشیم خاموشه ولی بیشتر از این بهونه آوردن معلوم می شد که دارم میپیچونم, البته نه اینکه با نسیم مشکلی داشته باشما, میدونستم این نسیم نیست که شماره منو می خواد, قطعا بهنام نسیم رو فرستاده جلو تا شماره من رو بگیره
مجبور شدم گوشیم رو بیارم
شماره ای که نسیم گفت رو من وارد گوشیم کردم و به نسیم زنگ زدم, نسیم تشکر کرد و از در خونه خارج شد
به طرف اوپن برگشتم که گوشیم رو روی اپن بزارم که با نگاه زیرچشمی بهنام رو به رو شدم
عمه بعد از روبوسی, با اعضای خانوادش و با همسرش و بهنام به طرف در رفتن مامان با قرآن و آب که روی سینی گذاشته بود جلوی در ایستاد که همه از زیر قرآن رد بشن و به شیراز برگردن
بهنام وایساد که آخرین نفر بره
چند قدمی به سمتم اومد و با نزدیک شدن بهم یه کم به عقب رفتم...
♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️
💫♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫
♥️💫♥️💫♥️💫♥️💫
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
♥️💫براساس واقعیت♥️💫
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/8214
💫♥️رمان حامی من💫♥️
عاشقانه ای مذهبی
براساس واقعیت
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/8214
#ختم_صلوات
#یک_دعای_فرج
به نیابت ازشهدا
هدیه به
آقارسول الله آقاامیرالمومنین حضرت زهرا (س)
امام حسن مجتبی(ع)امام حسین(ع)
امام سجاد(ع) امام محمدباقر(ع) امام جعفرصادق(ع)
به نیت سلامتی تعجیل درظهورامام زمان عج سلامتی رهبر
عاقبت بخیری همه
سلامتی مردم ایران
حاجت روایی همگی
@Karbala15
ما عاقلانه فکر میکنیم
عاشقانه عمل می کنیم...
#شهید_سید_حسین_علمالهدی
#شـــهــیـــــدانـــه
@karbala_ya_hosein
راه نجات.mp3
3.03M
💢یکی از اذکار فوق العاده، ذکر صلوات است
♦️ کسی که قادر نیست آثار گناهانش را از بین ببرد یا چیزی ندارد که خرابکاری هاش رو جبران کنه، صلوات زیاد بفرستد بر محمد و آل محمد...
[ 🍀حجت الاسلام عالی 🍀]
#شـــهــیـــــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
تاریخ تولد
#09_18
#ختم_ده_صلوات
هدیه به
شهید محمودرضابیضایی
وشهدایی که امروزسالروزولادت یاشهادتشونه
@Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
📿 قرائت «دعای هفتم #صحیفه_سجادیه » 🗓 روزسی هشتم
دوستانی که دعای هفتم خوندن اطلاع بدن👇
@Karbala15
#هشت_عاشقی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
#لحظہاےباشهدا🕊✨
خیلےدرسمیخواند؛هلاكمیکردخودشو…
هربارکہبهشمیگفتم
-بسہدیگہ!چراانقدرخودتواذیتمیکنـے؟!
میگفت
-اذیتےنیست(:
اولاًکہخیلےهمکیفمیده... دوماًهموظیفمونہ! بایداینقدردرسبخونیم
کہهیچکسے
نتونہبگہبچہمسلمونابیسوادن‼️
◍شهیدمحمدعلےرهنمون
#شـــهــیـــــدانـــه
@karbala_ya_hosein