eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.8هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
{} بستہ بندے سبزے ها تمام شده بود همہ براے مراسم و نهار به مسجد رفته بودنر اما دختر ها آنقدر خستہ بودند ڪه ترجیح دادند خانه بمانند و استراحت ڪنند و عصر دوباره به بقیه ڪار ها رسیدگےڪنند وارد اتاق مریم شدند همه ے دخترها خودشان را روی تخت انداختند ـــ تختمو شڪوندید ـــ ساڪت شو مریم شهین خانوم ڪه تو حیاط منتظر شهاب بود ڪه بیاید و باهم سبزی ها را به مسجد ببرند مریم را صدا زد مهیا ڪه به پنجره نزدیڪ بود پنجره را باز کرد ــــ اِ شهین جونم تو هنوز اینجایے شهین خانم خندید ـــ آره هنوز اینجام مهیا جان شهاب نهارتونو اورده بیاید ببرید ـــ چشم خوشگلم ـــ خدا بگم چیڪارت ڪنه دختر من رفتم تا مهیا مےخواست چیزے بگوید نرجس از جایش بلند شد ـــ من مے رم غذاها رو میارم نرجس ڪه از اتاق خارج شد مهیا روبه مریم و سارا گفت ـــ یہ چیز میگم ناراحت شدید هم سرتونو بڪوبید بہ دیوار من از این عفریتہ اصلا خوشم نمیاد ـــ عفریتہ؟؟ ساراـــ نرجس دیگہ فدات مهیا حسمون مشترڪه ـــ دخترا زشتہ ـــ جم ڪن بابا مریم مقدس نرجس غذاها را آورد نهار قیمه بود مهیا می توانست بدون شڪ بگوید این خوش مزه ترین و خوش بوترین قیمه ای بود ڪه تا الان خورده بود دخترها تا عصر استراحت ڪردند و دوباره تا شب بکوب ڪار ڪردند شب هم مهلا خانم و مادر زهرا هم بہ آن ها اضافه شده بودند ساعت ۱۱بود که همه کم کم در حال رفتن بودند مریم ــــ میگم دخترا پایه هستید امشب پیشم بمونید ظرفاے نهار فردا رو هم باهم بشوریم همہ دخترا از این حرف مریم استقبال ڪردند مادر زهرا بدون اعتراض قبول ڪرد مهلا خانم هم ڪه از خدایش بود ڪه مهیا ڪنار مریم بماند.و بہ شهین خانم گفت ڪہ اگر مے توانست خودش هم برای ڪمڪ مے ماند ولے باید همراه احمد آقا به خانه ے آقا احسان بروند و براے مراسم فردا به او ڪمڪ ڪند همہ رفتہ بودن وفقط دخترا وشهین خانم در حیاط نشستہ بودند واقعا حیاط بزرگ و با صفایے داشتند محمدآقا و شهــــابــــ هم آمدندو روی تختے ڪه تو حیاط بود نشتہ اند محمد آقاـــ خسته نباشید دختراے گلم اجرتون با امام حسین خیلے زحمت ڪشیدید شهین خانم ـــ قراره هم امشب بمونن و همه ےظرفاے فردا رو بشورن محمد آقا ــــ پس تا میتونے ازشون ڪار بڪش حاج خانوم ــــ شهین جونم بلاخره یہ آب قندبده حالم جا بیاد بعد ازم ڪار بڪش ـــ تا وقتے بگے شهین جون آب قند ڪه نمیبینے هیچ ڪلی ازت ڪار میڪشم مریم سینی چایی را به سمت همہ گرفت بہ مهیا ڪه رسید مهیا آروم گفت ــــ خوشگل خانم از حاج آقا مرادے چہ خبر و چشمڪی زد مریم ڪه هول ڪرد سینے را ڪه دوتا استڪان چایے داشت از دستش سر خورد و روے مهیا افتاد مهیا از جایش بلند شد شهین خانم به طرفش دوید ــــ واے چے شد مریم تند تند مانتوے مهیا را مے تکاند ــــواے سوختے مهیا محمد آقا نگران بہ آن ها نزدیڪ شد ـــ دخترم حالت خوبه مهیا مانتویش را بہ زور از دست هاےمریم ڪشید ــــ ول ڪن مانتومو پارش ڪردی ـــ بده بہ فڪرتم ـــ نمے خواد بہ فڪرم باشے رو به بقیه گفت ـــ چیزے نیست نگران نباشید چاییا زیاد داغ نبودند... ↩️ ... ✍🏻 : فاطمه امیری 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐