eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.8هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
{} ـــ اے بابا دوباره ساڪت شدند ڪه مهیا سر جایش نشست ـــ عطیہ ـــ اے بابا بزار بخوابم ـــ فقط همین ـــ بگو ـــ شوهرت قضیه چاقو خوردن شهابو از ڪجا مے دونست ـــ همه میدونن ولے اون شبی ڪه شهاب چاقو خورد تو هم بالا سرش بودے محمود اونجا بود ولے چون تازه مواد کشیده بود قضیه رو چیز دیگہ اے برداشت کرده بود ــــ اها بخواب دیگہ ـــ اگہ بزارے مهیا نگاهش را به سقف اتاقش دوخت چقدر امروز برایش عجیب بود اصلا فڪرش را نمی ڪرد امروزش اینطور رقم بخوره با صدای باز شدن در ورودی خانه زود از سرجایش بلند شد نگاهے به عطیه انداخت ڪه غرق خواب بود از اتاق بیرون رفت مهلا خانم ڪه در حال آویزان ڪردن چادرش بود با دیدن مهیا با نگرانی به سمتش آمد ـــ وای مهیا چی شده چرا پیشونیت اینطوریہ احمد آقا با نگرانے به طرفشان آمد ــــ آروم مامان عطیہ خوابیده ـــ عطیه ?? ـــ بیاید بشینید براتون تعریف می ڪنم روی مبل نشستند و مهیا همه ے قضیه را برایشان تعریف ڪرد ـــ واے دختر تو چرا مواظب خودت نیستے اون روز تو دانشگاه الانم تو ڪوچه پیشونیتو داغون ڪردی ـــ اشکال نداره نمیتونم ڪه بایستم نگا ڪنم عطیہ ڪتڪ بخوره ــــ ڪار درستے ڪردی بابا جان. خوب شد اوردیش پیشمون برو تنهاش نزار مهیا لبخندی زد ــــ من برم بخوابم به طرف اتاقش رفت پتو را روےعطیہ مرتب ڪرد و روے تخت دراز ڪشید... ↩️ ... ✍🏻 : فاطمه امیری 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐