eitaa logo
کربلا سلام
459 دنبال‌کننده
614 عکس
240 ویدیو
94 فایل
انجمن دانشگاهی فرهنگی کربلا سلام ارتباط با ادمین: @amoode118
مشاهده در ایتا
دانلود
صوت ۴۳-۳.m4a
11.44M
🔉 🏴اربعین ۱۴۰۳🏴 🔺جلسه 🔰 شاخصه های اربعین الهام‌بخش۲ 🎙حجت الاسلام علوی ⏰ مدت زمان: ۱۵:۳۰ دقیقه @karbalaasalam @tanhaelaj
صوت ۴۴.m4a
7.83M
🔉 🏴اربعین ۱۴۰۳🏴 🔺جلسه 🔰 روضه‌ای به احترام کودکان غزه 🎙حجت الاسلام علوی ⏰ مدت زمان: ۱۰:۳۵ دقیقه @karbalaasalam @tanhaelaj
اهل دل فرق ندارد که عرب یا عجمند همگی هموطن همند از حرم تا به حرم سفره مادر پهن است سر این سفره احسان همه غرق نعمند کاش با حر ریاحی به رهایی برسیم «تا نگویند اسیران کمند تو کمند» پیرمردان همه مهمان حبیبت هستند نوجوانان همه با قاسم تو همقسمند جمعی از مسجد سهله به تمنای ظهور به خانه به دوش حرمند حاج سید محمدرضا یعقوبی آل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیل زوار اربعین حسینی شد نوید ظهور فرزندش 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
۶ به ما یاد داده‌اند: «مَنِ استَوى يَوماهُ فهُو مَغبونٌ» هر كه دو روزش برابر باشد ، مغبون است. اگر کسی دو سال اربعینش با هم برابر باشد و فرقی نکند چه؟! باید از اربعین امسال برای اربعین سال بعد کار کرد... هرکس به وسع خود باید خودش را و در نتیجه اربعین را ارتقا دهد. ✍سید علی‌اصغر علوی @karbalaasalam @tanhaelaj
«عبور از روی دریاچه سد دیاله تا خانه‌ای در مجاورت بهشت» (اربعین‌نوشت۲؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۴شنبه|۳۱ مرداد ۱۴۰۳|۱۶ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۱از۳ • مرد میان‌سالی که در کارهای مسجد و موکب کمک می‌رساند، مانند یک نگهبان تا صبح بیدار بود، همان گوشه رو به قبله نشسته بود، انگار که مشغول عبادتی باشد! • برای نماز صبح که بلند شدیم، دیدم همان مرد خوش‌روی دیشب که به استقبال‌مان آمده بود، عمامه بر سر گذاشته و عبا بر دوش... امام جماعت مسجد است! • دقایقی بعد از نماز جماعت، سفره صبحانه را گستردند... در آن شرایط و با آن امکانات، سفره شاهانه‌ای بود... تمیز و مرتب و منظم... همان مرد میان‌سال در گوشه مسجد، سفره‌ای اختصاصی برای‌مان پهن کرد و در یک سینی بزرگ صبحانه را آورد؛ سه کاسه عدسی، سه بشقاب که در هر کدام یک تخم‌مرغ آب‌پز تازه، یک قالب کره، یک عدد نبات نی‌دار، قاشق و... بود و سه لیوان چای... • ۶ صبح نشده بود که از مسجد زدیم بیرون، تقریباً دیشب را نخوابیدم... • رزمایش موکب‌ها ادامه دارد، از کرمانشاه تا اسلام‌آباد غرب تا سرپل‌ذهاب و قیصر شیرین... • از تنگه چارزبر عبور می‌کنیم، اول صبح، یادمان عملیات مرصاد، مملو از جمعیت است، قاعدتاً جمعیت برگشتی از کربلا است... • طاق گرا یا طاق شیرین را رد می‌کنیم، از گردنه پاطاق عبور می‌کنیم تا به سرپل‌ذهاب برسیم... این‌جا چه‌قدر نام‌ها اسرارآمیزند! پاطاق، مثل پاطوق... یک‌جا پای طوق جمع می‌شوند و یک‌جا، پای طاق... طاق شیرین، قصر شیرین، مرز خسروی و... انگار وارد سرزمین افسانه‌ای خسرو و شیرین شده‌ای! • ورودی سرپل‌ذهاب، نقشه می‌گوید به چپ بپیچ و وارد کمربندی شو، اما من مستقیم می‌روم داخل شهر... می‌روم وسط تمام خاطرات سال ۹۶... می‌روم در دل خاطرات قیامتی که به پا شده بود... حالا شهر حسابی پوست انداخته است، اگرچه آثار جراحت و زخم‌ها هنوز در گوشه و کنار کوچه‌ها و معابر به چشم می‌خورد... به سه‌راهی ثلاث‌باباجانی که می‌رسم دلم تا روستاهای کوئیک و مقر پر می‌کشد، تا روستای تپانی، تا انجیره‌بان‌آواره‌علی... تا... تا خود قیامت... • در قصر شیرین، بنرهای شهرداری کرج را به تعداد بالا می‌بینی...‌ آرم شهرداری کرج هم زیر بنرها، یک‌جورایی تو چشم هر بیننده‌ای است، شهرداری کرج در قصر شیرین!.... قطعاً شهرداری کرج در این شهر حضور پیدا کرده و خدماتی را هم به زائران ارائه داده است، اما اگر شهرداری کلان‌شهری آمده به کمک شهرداری یک شهر مرزی دورافتاده و فاقد امکانات، نمی‌شد بی‌منت و خاموش در تقویت شهرداری همان شهر بکوشد؟ حتماً این حمایت و پشتیبانی را باید فریاد کرد و در وسط حوزه استحفاظی شهرداری قصر شیرین، یعنی در سطح شهر، ده‌ها بنر هوا کرد و جار زد که این ما بودیم که بله... بماند پاسخ‌گویی به افکار عمومی که شهرداری کرج با کدام مجوز قانونی و از کدام ردیف بودجه، کیلومترها آن‌ورتر ارائه خدمت می‌کند! افکار عمومی؟ پاسخ‌گویی؟ شوخی خنده‌داری است که بازش نمی‌کنم...این‌جا جای خالی یک مشاور امین، دل‌سوز و دارای فهم و سواد ارتباطات، بدجوری نمود می‌کند... البته اگر گوش شنوایی برای شنفتن مشورت‌های دل‌سوزانه یافت شود! • ورودی پایانه، چشمانم در یک لحظه دکتر را شکار می‌کند؛ نمی‌دانم آمده یا می‌رود... کنار یک تاکسی زرد، بارش را سوار می‌کند یا پیاده، نمی‌دانم... همراه خانواده است و جلو نمی‌روم... • داخل پایانه هستیم، که از بچه‌های باصفای کرمانشاه تماس می‌گیرد و گلایه می‌کند که ما باید از کانال ایتا بفهمیم شما کرمانشاهی! • به جرأت عرض می‌کنم خسروی از جهات متعددی یک انتخاب ویژه برای خروج از کشور است و مزیت‌های خاصی دارد، بسیار تمیز است، امکانات رفاهی مناسبی دارد، به نسبت از مهران خلوت‌تر است، جاده طرف عراق، جاده مناسب‌تری است، تا نزدیک‌ترین نقطه به پایانه می‌توانی خودت را برسانی (البته با ماشین شخصی، بسته به این‌که چه زمانی به مرز برسی، باید بتوانی در دریای ماشین‌های پارک‌شده، جایی پیدا کنی...)، اگر هم قصد کاظمین کرده باشی، سرراست‌ترین مسیر است... • از پایانه خسروی، وارد خاک عراق که می‌شوی، حدود یک کیلومتری تا گاراژ یا همان کراج، فاصله هست که اتوبوس‌های شهرداری کرج، زحمتش را می‌کشند... «عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو!» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی غرق در خدمت هستی😂 تفضل مای بارد 😍 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«عبور از روی دریاچه سد دیاله تا خانه‌ای در مجاورت بهشت» (اربعین‌نوشت۲؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۴شنبه|۳۱ مرداد ۱۴۰۳|۱۶ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۲از۳ • از دور تصاویر آیت‌الله سیستانی و حضرت آقا، حاج قاسم و ابومهدی، باشکوه چشم‌نوازی می‌کند... پذیرایی موکب‌ها هم به‌پاست... در آن اوج گرما، یک موکب آب‌دوغ خیار حرفه‌ای می‌دهد و حسابی هم مشتری دارد... • در گاراژ، اتوبوس‌های دولتی هستند، ماشین‌های ون و سواری هم، اما اتوبوس به مراتب بهتر از ون و هایس و مینی‌بوس است، هم مطمئن‌تر و ایمن‌تر است، هم جادارتر و راحت‌تر... هم به‌مراتب ارزان‌تر... تنها ضعفش کندتربودنش هست...، از کراج منذریه قیمت مصوب اتوبوس‌های دولتی این‌گونه بود: - کاظمین ۱۰ دینار - سامراء ۱۵ دینار - کربلا ۱۵ دینار - نجف ۲۰ دینار • این نکته هم لازم به یادآوری نیست که ۱۰ دینار منظور همان ۱۰ هزار دینار است، چیزی حدود ۴۰۰ هزار تومان... • حدود یک‌ساعت معطل شدیم تا پرشدن اتوبوس و این یعنی اتوبوس به حد کفایت در گاراژ وجود داشت و نسبت عرضه بیش از تقاضا بود... شاید هم این امر به علت دخالت دستگاه دولتی و تعیین نرخ مصوب بالاتر از قیمت معمول بازار بود! • هنوز اتوبوس راه نیافتاده بود که یک موکب نگه‌مان داشت، یکی آمد بالا و از کارتن، بستنی یخی دوقلو درآورد و به تک‌تک مسافران داد! چه‌قدر به‌موقع بود و چه حالی داد در آن گرما... • اگر راننده می‌خواست دعوت همه مواکب را اجابت کند، باید چندروزی همین مسیر را در اتوبوس می‌گذراندیم! • از روی دریاچه سد دیاله، معروف به دریاچه حمرین عبور می‌کنیم... منظره زیبایی است، دورتادور جاده را آب فراگرفته... • در بین راه، برای نماز و ناهار در موکبی توقف می‌کنیم، ناهار فاصولیه است، همراه خیار و خرما... • حدود ساعت ۱۵:۳۰ می‌رسیم به نقطه‌ای که اتوبوس پیاده می‌کند و می‌گوید «باقی بالمشی...» • حدود نیم‌ساعتی پیاده‌روی تا حرم کاظمیه داریم... نزدیک حرم، روح‌الله را با چند نفر از بچه‌های مدرسه‌شان می‌بیند... مدرسه امام خمینی شماره ۲، و اهلش می‌دانند که این شماره دو چه قصه‌ها دارد! • اوج گرما می‌رسیم به حرم... هُرم گرما، طاقت همه را طاق کرده... این را مسؤولان حرم بهتر از هر کسی فهمیده‌اند، ورود گوشی به حرم آزاد شده! خواب در صحن‌های حرم هم‌چنین و... به احترام زائران اباعبدالله(ع)، همه قواعد حرم تغییر کرده... • امانت‌داری‌ها اشباع شده‌اند و‌ چندبرابر ظرفیت هم قبول کرده‌اند، کوله‌ها را نمی‌پذیرند... مردم کوله‌های‌شان را گوشه خیابان رها کرده‌اند و به زیارت می‌روند... • اما آن‌ها که مثل ما مال‌دوست‌تر هستند، بالاخره با لطایف‌الحیلی، کوله‌ها را به امانت‌داری می‌قبولانند! • وارد حیاط حرم می‌شویم، برای تجدیدوضو که می‌رویم پایین، خنکای دل‌چسبی توقف‌مان را طولانی می‌کند... ناگاه از وسط راه‌روهای دست‌شویی، یک‌نفر با صدای بلند داد می‌زند «آقای آبفروش...» اولش فکرمی‌کنم اشتباه شنیده‌ام، اما وقتی تکرار می‌شود با حیرت می‌آیم و می‌بینم حاج‌آقای است! روی سرم دنبال شاخ می‌گردم... هنوز متحیرم... می‌گوید خانمی بالا صدای‌تان می‌زد، احتمال دادم آقای آبفروش خودمان باشد، گفتم بیایم و ببینم!... فامیلی که نیست، در یک کشور دیگر هم که صدا کنند، صدی به نود به خودت می‌خورد! ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«عبور از روی دریاچه سد دیاله تا خانه‌ای در مجاورت بهشت» (اربعین‌نوشت۲؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۴شنبه|۳۱ مرداد ۱۴۰۳|۱۶ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۳از۳ • بعد از زیارت، را می‌بینم همراه مهدی و هادی‌اش... گپ‌وگفت و حال‌واحوال و التماس‌دعایی... • از موکب حضرت قائم، متن را خوانده و پیام داده است که چرا سر نزدید؟ در برگشت منتظریم... • از حرم می‌زنیم بیرون، دست هر کس یک نوشمک می‌بینی! انگار همه زائران، بچه‌های مدرسه ابتدایی بزرگی هستند که زنگ مدرسه خورده و همه نوشمک‌به‌دست زده‌اند بیرون! • به سمت مشایه حرکت می‌کنیم، اولین تجربه پیاده‌روی از کاظمیه است... پرسان‌پرسان دنبال ابتدای مسیر می‌گردیم... اطراف حرم، دو کامیونت انواع اطعمه و اشربه توزیع می‌کنند، از دوغ و نوشابه قوطی تا ویفر کاکائویی و آب‌میوه... این‌سو در یک لگن بزرگ شربت لیمو عمانی سیاه درست کرده‌اند که جای صدتا کوکا می‌چسبد! این طرف پشت وانت، قیمه عربی می‌دهند... غوغایی به‌پاست... • بالاخره می‌فهمیم که باید خودمان را به میدان الدوره برسانیم... بخشی را پیاده رفتیم، مسیر کوتاهی نیست و اگر بخواهید به موکب‌ها برسید باید این مسیر را با ماشین طی کنید... خانواده رسماً متلاشی شده! • همین یک‌روز کافی بود که ادامه راه را پنگوئن‌وار طی کنیم! هنوز خیلی در طریق نرفته بودیم که دو مرد عراقی آمدند و دعوت کردند به منزل‌شان... اولش کمی اکراه داشتیم، اما حال و اوضاع‌مان را که ورانداز کردم، پذیرفتیم... • وارد خانه‌شان که شدیم مضیف مفصلی برای زائران تدارک دیده بودند، جوانی داشت راه‌نمایی‌مان می‌کرد که مردانه این‌ور است و زنانه آن‌ور که همان مرد اولی آمد و گفت با من بیایید... انگشت اشاره دودستش را با هم چسباند و گفت «سویا»... ما را برد به اندرونی منزل خودش! خانه‌ای کامل و در نهایت زیبایی... تعارف ما را که دید گفت «عائلتک، عائلتي»... نامش بود... تلفن دادیم و گرفتیم و... رفت... دقایقی بعد با سه پرس کباب و صمون برگشت... آیین شرمنده‌سازی را به نهایت وجه به جا آوردند... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماییم و درمان اباعبدالله ❤️‍🩹 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
شب زیارتی ابی عبدالله الحسین علیه السلام خوش به سعادت زایران کاروان کربلا سلام نوش جانتان زیارت سیدالشهداء و قمربنی هاشم ع التماس دعا برای جامونده ها 😭 صلی الله علیک یا اباعبدالله 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«آن‌چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس» @karbalaasalam @tanhaelaj
صوت ۴۵.m4a
10.15M
🔉 🏴اربعین ۱۴۰۳🏴 🔺جلسه 🔰 آنچه گذشتِ سفر به روایت ملکوت + چه کنیم با امام حسین رفیق تر شویم؟ 🎙حجت الاسلام علوی ⏰ مدت زمان: ۱۴:۳۰ دقیقه @karbalaasalam @tanhaelaj
🔻متن روایت صوت: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَا حُسَيْنُ مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (صلي الله عليه و آله) إِنْ كَانَ مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَيِّئَةً حَتَّى إِذَا صَارَ فِي الْحَائِرِ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِينَ الْمُنْتَجَبِينَ [الْمُفْلِحينَ الْمُنْجِحِينَ حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِكَهُ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِينَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) يُقْرِوءُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا مَضَى 📚کامل الزیارات. باب ۴۹
۷ زائر زرنگ اربعین فقط زائر نیست، خادم هم می‌شود و برای خودش بهانه خدمت مهیا می‌کند... در اربعین خدمت آسان است... ولو به جرعه آبی... ولو اینکه کنار جاده، زوار را با تکه مقوایی باد بزنی! باید لحظه‌ها را شکار کنی... ✍سید علی‌اصغر علوی @karbalaasalam @tanhaelaj
صوت ۴۶.m4a
8.13M
🔉 🏴اربعین ۱۴۰۳🏴 🔺جلسه 🔰 مراقب باش مهربانی امام حسین کار دستت نده!! 🎙حجت الاسلام علوی ⏰ مدت زمان: ۱۱:۳۰ دقیقه @karbalaasalam @tanhaelaj
«موکب‌کاروان سیار حسن مرادی» (اربعین‌نوشت۳؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۵شنبه|۱ شهریور ۱۴۰۳|۱۷ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۱از۳ • عرق‌سوزشدن درد عام‌البلوای پیاده‌روی اربعین است... خانه مهیای الحاج صادق فرصت خوبی است، صبح دوشی می‌گیرم و به یاد کودکی، پودر بچه را بر بدن می‌زنم و یادآور می‌شوم که هنوز همان بچه‌ای هستی که بودی! دشداشه‌ای که اتفاقاً سوغات سوق کاظمین است، به تن می‌کنم، شاید کمی از سبک زندگی پنگوئن‌ها فاصله گرفتیم! • به جاده می‌زنیم، بساط مواکب، مفصل برقرار است، هرچه اراده کنی هست... مخلمه که همان املت خودمان است با پیازی بیش‌تر همراه مخلفات، گاه گوشت چرخ‌کرده‌ای هم چاشنی‌اش کرده‌اند، گاه پنیری و گاهی هم سیب‌زمینی... • کره محلی و عسل، تخم‌مرغ آب‌پز، نیم‌رو و... از سلف‌سرویس هر هتل پنج‌ستاره‌ای، منوی کامل‌تری را در جاری مواکب می‌بینی، با یک تفاوت اساسی که آن‌چه این‌جا هست، «للحسین» است و بس! • البته دقت کنید هر چیزی زمان خاص خودش را دارد! و این یعنی توجه به سبک زندگی جاری و فرهنگ مرسوم در اربعین؛ کمی بعد از نماز صبح، بساط صبحانه برپاست و تا یکی‌دوساعت بعد از طلوع آفتاب ادامه دارد... همین‌طور سایر امور، دستورالعمل‌های نانوشته خودشان را دارند... • جمعیت زیادی با کلاه چتری در راه می‌بینم، کمی پایین‌تر توزیع می‌کنند، نمی‌دانم فروشی است یا تبرعی... • قادریه‌ای‌ها این‌جا هم موکبی دارند، تصویر بزرگی از شیخ نهرو را هم زده‌اند،‌بزرگ کسنزانی‌ها... همان فرقه‌ای که بعد از عبور از مرز باشماق، در سلیمانیه هم موکب مفصلی دارند و خود شیخ نهرو آن‌جا حضور می‌یابد و استقبال می‌کند... • در طول مسیر، دو مورد از خانم‌هایی را دیدیم که جوراب نذر کرده بودند و به زوار می‌دادند... • این را دقت داشته باشیم که در ابرتابلوی وسیع اربعین، تنوعی از اتفاقات را کنارهم می‌بینیم... توصیف این زیبایی‌ها به معنای عدم وجود هیچ سیاهی و تاریکی نیست... • زنانی که از بین زباله‌ها مواد بازیافتی را جمع می‌کردند، یکی از این نازیبایی‌ها است، خیلی وقت بود چشم‌مان به جمال الاغ روشن نشده بود، یکی دو مورد از این زباله‌گردها با الاغ زحمت این کار را می‌کشیدند... • جریان زندگی به‌طور طبیعی ادامه دارد... اگر جمعیت بسیاری این‌گونه حیرت‌آور، فداکاری و ایثار می‌کنند که در این دنیای اصالت سود و پول، پهلوبه‌پهلوی معجزه می‌زند، معنایش این نیست که همه مشاغل و معاملات و تعاملات دیگر تعطیل است، خیر! طبیعتاً عده‌ای هم مشغول دست‌فروشی هستند، رانندگان کرایه‌شان را می‌گیرند، سیگارفروش‌ها سیگارشان را می‌فروشند و عده‌ای هم حتی در این بین گدایی می‌کنند... • در راه زبیب طبیعی که همان عصیر عنبی غیرجوشیده است، فراوان است، شربت انگور خودمان! شربت لیمو عمانی هم که رنگی شبیه کوکا دارد، تا دلت بخواهد... به نظرم اگر یک شرکت روی آن کار کند، جای‌گزین مناسبی برای اصل نوشابه باشد... • یکی از موکب‌ها، موزه‌ای از اقلام و وسایل قهوه را انداخته... به جرأت به‌قدر یک موزه جمع‌وجور در همان موکب کوچک وسیله جمع کرده است، شاید بیش از برخی از موزه‌های خصوصی ما... البته در ادامه راه دیدم چند موکب دیگر هم به همین قاعده عمل کرده‌اند... • لذت بعضی از موکب‌داران، کشاندن تو به سمت موکب و‌ خوراندن اطعمه و اشربه است، فرار از دست این جماعت، هنر می‌خواهد! • موکبی هندوانه و خیار می‌دهد، خادم موکب که می‌فهمد ایرانی هستیم، به‌زور می‌خواهد هندوانه‌خورم کند که با ماچ و بوس از دستش فرار می‌کنم، آخر هم نهایت محبتش را با این جمله تکمیل می‌کند «ایران و العراق لایمکن الفراق» • ساعت از هشت صبح که می‌گذرد زمین‌گیر می‌شویم...، واقعاً هوا گرم است... روان‌شناس درس‌نخوانده‌ای شاید هم خوانده، دم‌درب یک موکب نشسته، حال زار ما را که می‌بیند، اشاره می‌کند که «قاعة للنساء!» با تعجب نگاهش می‌کنیم، بعد هم به کمی آن‌سوتر اشاره می‌کند «للرجال»! • این خیمه‌ها ظاهری دارند و باطنی، به ظاهرشان که می‌نگری گمان می‌کنی چادری است خالی و بی‌سروصدا... پرده را که کنار می‌زنی، جا برای سوزن‌انداختن نیست! هشت صبح است و چادر پر از جمعیت... و این همان تغییر الگوی حرکت پیاده‌روی است در فصل گرما... • یک‌ساعتی استراحت می‌کنیم و دوباره راه می‌افتیم... آب طالبی و آب زردآلو که مشمشه گویندش، یک‌درمیان حالت را جا می‌آورد، اما شدت گرما از خنکی آب‌میوه‌ها بیش‌تر است، یک‌ساعت دیگر بیش‌تر دوام نمی‌آوریم، نرفته می‌زنیم کنار! یک‌ساعتی استراحت و دوباره حرکت... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«موکب‌کاروان سیار حسن مرادی» (اربعین‌نوشت۳؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۵شنبه|۱ شهریور ۱۴۰۳|۱۷ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۲از۳ • الگوی حرکتی اربعین در سال‌های گرما به‌ویژه امسال کاملاً تغییر کرده و اگر این الگوی حرکتی را رعایت نکنی، طبیعتاً با چالش مواجه خواهی شد... بیتوته زودهنگام دیشب، ما را هم ناخواسته با این چالش مواجه کرد... • در طول روز، همه موکب‌های مرتب و خنک، مملو از جمعیت هستند و اگر دیر بجنبی برای پیداکردن حتی یک جای خالی به مشکل می‌خوری! و باید به چادرها پناه ببری... مانند فصل سرما که نزدیک مغرب باید محل اسکان شب را مشخص می‌کردی، حالا باید دم‌دمای طلوع آفتاب بزنی کنار و مستقر شوی... • با ماشین بخشی از مسیر را می‌آییم، حالا آفتاب دقیقاً وسط آسمان است، هیچ سایه‌ای پیدا نمی‌کنی... برای یافتن حمامات للنساء(سرویس بهداشتی) و مصلای زنانه کمی باید جست‌وجو کنیم، چالش بعدی هم یافتن دست‌شویی مجهز به خارطوم است، همان شیلنگ خودمان! • در موکبی برای نماز و ناهار توقف کرده‌ایم که پیامک واریز وامی که برای اربعین تقاضا داده بودم می‌آید! خنده‌ام می‌گیرد... آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا نوش‌دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگ‌دل این زودتر می‌خواستی حالا چرا • اربعین سبک خودش را به ما تحمیل می‌کند، ساعت ۱۷ می‌زنیم بیرون و ادامه مسیر... هم‌چنان آب طالبی و آب زردآلو پذیرایی عادی این مسیر است و البته من آب طالبی را ترجیح می‌دهم، هرچند دقیق‌تر بخواهم بگویم، همان جانای خودمان است که اخیراً به این نام باب شده... • ناگهان خودمان را زیر پرچم بزرگی می‌بینیم، تا بیاییم بکشیم کنار، پرچم بالای سرمان است... ابتکار ساده، جالب و باشکوهی است... چند متری را در زیر پرچم افتان‌وخیزان می‌رویم... همه تلاش می‌کنند پرچم را بالا نگه دارند، حس خوبی است... مشارکت جمعی برای بالانگه‌داشتن یک پرچم... هرچه شود، علم نباید زمین بخورد... • پرچم بزرگ دیگری با سه نفر حامل می‌آید، یکی چوب پرچم را گرفته، دو نفر دیگر هم طناب‌های متصل به گوشه پرچم و سر چوب را... پرچم‌ها قصه‌ها دارند در این سفر و در تمام طول تاریخ... پیشنهاد می‌کنم صفحه در اینستاگرام را ببینید و بخش ویژه قصه‌های پرچمش(هایلایت استوری‌های پرچم) را بخوانید... • عصر که شده و کمی آفتاب پایین آمده، جمعیت بیش‌تر می‌شود و موکب‌ها فعال‌تر... دوغ یخ، کباب، همبرگر، کُپّه و برخی غذاهای عربی که اسم‌شان را هم نمی‌دانیم... سینی میوه پرتقال، آلو سیاه و... انگور، هندوانه... همه آمده‌اند که تو در مسیر زیارت رنج کم‌تری تحمل کنی... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
صوت ۴۷-۱.m4a
3.87M
🔉 🏴اربعین ۱۴۰۳🏴 🔺جلسه 🔰 شاخصه‌های اربعین الهام‌بخش ۳ 🎙حجت الاسلام علوی ⏰ مدت زمان: ۵:۳۰ دقیقه @karbalaasalam @tanhaelaj
صوت ۴۷-۲_1.m4a
16.34M
🔉 🏴اربعین ۱۴۰۳🏴 🔺جلسه 🔰 شاخصه‌های اربعین الهام‌بخش ۳ 🎙حجت الاسلام علوی ⏰ مدت زمان: ۲۲ دقیقه @karbalaasalam @tanhaelaj
الحمدالله کلیه زائرین پیاده روی انجمن دانشگاهی فرهنگی کربلا سلام به سلامت به تهران رسیدند به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست. برای اربعین سال بعد چیه؟ 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
«موکب‌کاروان سیار حسن مرادی» (اربعین‌نوشت۳؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۵شنبه|۱ شهریور ۱۴۰۳|۱۷ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۳از۳ • هوا رو به تاریکی گذاشته که یک نوجوان ریزه‌میزه و بانمک جلب توجه می‌کند... پشت تلفن همراه برچسب می‌زنند... می‌آیم جلوتر، برچسب قدس است... شاید اولین کنش مستقیم درباره مسأله فلسطین در این مسیر است که می‌بینم... البته به جز موکب‌های رسمی حشد... • برچسب را می‌زند و می‌فهمم ایرانی و اهل تهران است... کمی جلوتر باقی‌شان را پیدا می‌کنم، همان جمع مدرسه علمیه امام خمینی، شعبه دو! هستند... روح‌الله دوستش را که طلبه آن‌جا شده می‌بیند، سراغ را می‌گیرم، داخل موکب است... می‌روم داخل... • خداوند را حفظ کند و هزاران مانند آن را نصیب جبهه فرهنگی انقلاب نماید... از نوادر انقلاب اسلامی است که سال‌هاست بی‌سروصدا کار خودش را می‌کند و الحق که اقداماتش از بسیاری مثل من بی‌دودتر و پراثرتر است... از آن انسان‌هایی که آیندگان بسیار بیش‌تر از او خواهند گفت، ان‌شاءالله... پابه‌پای انقلاب اسلامی، دویده است... کار جهادی کرده، آن روزها که اردو جهادی، مد نبود، در اردوهای جهادی سبک خاص خودش را داشت؛ در جبهه سوریه و عراق با داعش جنگیده، جانباز مدافع حریم ولایت شده و... سالیانی است که امر تربیت نسل جوان آینده را وجهه همتش قرار داده... مدرسه امام خمینی، شعبه دو! • شاید جزو معدود مدارس علمیه و غیرعلمیه باشد که مستمراً بچه‌هایش را به مدرسه اربعین ره‌سپار می‌کند و خودش مانند پدری دل‌سوز همراه‌شان می‌شود... هفتمین سال است که از مسیر کاظمین طی‌طریق می‌کنند... می‌گوید در این مسیر، چشم بچه‌ها سیر می‌شود و دَله نمی‌شوند! و این از جهت تربیتی برای‌شان بهتر است... • آن‌ها فقط کاروان نیستند، یک موکب‌کاروان سیار و آماده‌به‌کار... سر راه سه‌روز مهران خدمت کرده‌اند و هر کجا هم که نیاز باشد، می‌ایستند و انجام وظیفه می‌کنند... • امسال هم همگی با لباس‌های یک‌دست با تصویر قدس و شعار واحد... هر روز تا ظهر حرکت می‌کنند، ظهر توقف می‌کنند و تا حدود ساعت ۱۶ استراحت، ساعت ۱۶ موکب‌شان را برپا می‌کنند، عده‌ای سربند می‌دهند، عده‌ای برچسب تلفن همراه، عده‌ای بادکنک برای کودکان، عده‌ای پرچم می‌گردانند... نواهای حماسی پخش می‌کنند و خلاصه هر کاری از دست‌شان بربیاید، همه هم با رنگ و بوی، حمایت از فلسطین و برائت از استکبار... این ماجرا تا نماز مغرب‌وعشاء ادامه دارد، بعد از اقامه جماعت و صرف شام تا آخرشب به پیاده‌روی ادامه می‌دهند، بعد هم استراحت تا قبل از نماز صبح، دوباره پیاده‌روی تا ظهر و ادامه این چرخه... • آن‌ها تنها موکب ایرانی این مسیر هستند و تنها موکب ضداستکباری مسیر، آن هم سیار، یعنی به قاعده چندین موکب... • نماز مغرب‌وعشاء را همین‌جا می‌خوانیم، اما جای خانم‌ها خوب نیست و بیش از این نمی‌مانیم... سفره شام را مفصل و کریمانه پهن کرده‌اند... از مقبلات و نان تازه که همان‌جا خانم‌ها پخت می‌کردند تا برنج و گوشت و فاصولیه و... اما سفره را رها می‌کنیم و به جاده می‌زنیم... • چیزی را از دست نداده‌ایم! به برکت اباعبدالله(ع)، وفور نعمت است... یک‌جا کباب ترکی می‌دادند و کسی نگاه هم نمی‌کرد... آن‌طرف‌تر سیب‌زمینی سرخ‌کرده با سس فری! و... • یک‌جا که برای استراحت توقف می‌کنیم، سه تا دختربچه بازی‌گوش توجه‌مان را جلب می‌کنند... زائرها را انتخاب می‌کنند، نشان می‌کنند و حمله! می‌چسبند به زائر و تا موکب می‌کشانندش! دختر بچه چهارمی هست که سنش به قاعده نصف باقی است، شاید حدود دوتاسه‌ساله! وسط این ماجرا او هم می‌دود این‌سو و آن‌سو، اما دنبال کار خودش هست و ناکوک می‌دود! شیرین‌کاری او توجه هر عابری را به خودش جلب می‌کند... • مشغول نظاره این صحنه‌ها هستیم که یک کاروان متفاوت با سرعت از مقابل‌مان رد می‌شود، تصاویر رهبران و شهدای مقاومت در دست‌شان است، ابتدا تصویر حضرت آقا، بعد هم آیت‌الله سیستانی، سیدحسن نصرالله، حاج قاسم، ابومهدی و... تا حاج‌آقای رییسی... • بالاخره ورودی اسکندریه از پای درمی‌آییم و در موکبی اتراق می‌کنیم... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
▪️ اعمال شب و روز اربعین اعمال شب و روز اربعین در مفاتیح‌الجنان و منابع دیگر آمده است؛ بخشی از این اعمال که به‌صورت مشترک آمده شامل موارد زیر است: 🔹خواندن دعای چهل و سوم «صحیفه سجادیه» 🔸خواندن ده مرتبه دعای «یاشدید القوی...» 🔹غسل زیارت 🔸زیارت امام حسین(ع) 🔹آراستگی و پوشیدن لباس تمیز و خوش بو 🔸حضور در کنار مزار امام حسین(ع) 🔹خواندن زیارت اربعین 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj