eitaa logo
کاری کن خدا عاشقت بشه
797 دنبال‌کننده
35.6هزار عکس
23.6هزار ویدیو
60 فایل
کانال مذهبی و مطالب مفید و متنوع ارسال هر شب ارتباط با ادمین @Basirat_ekh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ آن کسانی که شاهان باستانی را تقدیس می‌کنند، حق ندارند به تلف شدن پلنگ قائمشهر اعتراض کنند. 👈🏻 چون در مرام و مسلک آن پادشاهان، کشتن جانداران صحرا، مایه‌ی فخر و مباهات بوده است. 👈🏻 پادشاهان هخامنشی و ساسانی، چنان از کشتن و زجر دادن جانداران لذت می‌بردند که فرمان می‌دادند تصویر این رفتارشان در تاریخ ثبت شود.
لطفاً ورق بزنید پنج در مورد غده سرطانی
کسی که خود را نشناخت، هلاک گردید. امیر بیان علیه‌السلام 🌺🌺🌺 کسی که خویشتن را ناچیز و خوار می یابد (در باطن نسبت به خود احساس حقارت می کند) از شرّ او ایمنی نداشته باش. 🌺🌺🌺 دروغ گو دروغ نمی گوید مگر به سبب حقارتی که در وجود خویش احساس می کند 🌺🌺🌺 نفاق و دورویی آدمی ناشی از خودکم بینی و احساس حقارتی است که در خود احساس می کند. سندها به ترتیب: نهج البلاغه، قصار 149. تحف العقول، ص 483. بحارالانوار، ج 77، ص 212. غرر الحكم، حديث 10485.
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸چرا از حال همسایه خبر نداریم؟!🔸 یک کسی ده سال در خانه ای در تهران زندگی می کرد. به او می گویم طبقۀ بالای شما چه کسی است؟ می گوید: ما اطلاعی نداریم!!! می پرسم: جوان هستند یا پیر؟ می گوید: به آن ها نگاه نمی‌کنیم! می پرسم: خب یک دفعه اتفاق نیفتاده که احوال اینها را بپرسی؟ اینها زنده اند؟ مرده اند؟ می گوید: این جا است! رسم نیست که آدمها در زندگی خصوصی دیگران دخالت بکنند یا از دیگری بپرسند تو چه کسی هستی؟ باید وقتی می آیی سرت را بگیری پایین و بروی! پس حق همسایگی چه طور می شود؟! حالا پرسیدن از احوال همسایه شده فضولی؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| با این جیگر خوشمزه، افطارتون رو باز کنید... 😋 خوب بجو غذا رو ، چه حرصی خوردم من😄
✳️ یک شب من، یک شب شما! 🔻 وارد خانه که می‌شد، پیش از حرف‌زدن، می‌زد. هیچ‌وقت سختی‌های جبهه را به منزل نمی‌آورد. بود و نمی‌شد. اعتقادش این بود که این زندگی است و نباید در مورد ، خود را درگیر کنیم. 🔸 گاهی‌وقت‌ها از شدت خستگی خوابش می‌برد. یک روز مشغول آشپزی بودم، علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد. چند دقیقه بعد برایش آب و غذا بردم. نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابیده است. ولی با این حال، در همکاری می‌کرد. مثلاً اجازه نمی‌داد که هرشب من از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می‌گفت: یک شب من، یک شب شما. 👤 راوی: همسر 📚 از کتاب 📖 صص ۹۳-۹۲ #⃣ ❤️
لطفاً ورق بزنید پنج