eitaa logo
شمیم خانواده همدان🇮🇷
922 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
17 فایل
امام خامنه ای(حفظه‌الله): خانواده کلمه ی طیبه است. کلمه ی طیبه هم خاصیتش این است که وقتی یک جایی به وجود آمد، مرتب از خود برکت و نیکی می تراود و به پیرامون خودش نفوذ می دهد. ارتباط با ادمین: @ad3137
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ «چهل چراغ» حاوی ۴۰ فراز از وصیت نامه شهید سلیمانی. ✅ یازدهمین: 🔹عزیزم! من از بی‌جاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به‌امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود می‌دانی دوستت دارم. خوب می‌دانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن. @kashaneh313
شمیم خانواده همدان🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیستم 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :
✍️ 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت و نمی‌دانست از پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. 💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. 💠 مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد و ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!» 💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمی‌خوام شما رو کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید که با در بستر خواب خزیدم و از طنین بیدار شدم. 💠 هنگامه رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم از جا بلند شدم. سال‌ها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت می‌کشیدم و می‌ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در این خانه دلم می‌خواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمی‌برد که میان بستر از درد دست و پا می‌زدم. 💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی‌اختیار گریه می‌کردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!» دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. 💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله می‌بارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«می‌تونم بیام تو؟» پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی می‌فهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. 💠 مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار می‌داد و دل من در قفس سینه بال بال می‌زد که مستقیم نگاهم کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟» طوری نفس نفس می‌زد که قفسه سینه‌اش می‌لرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟» 💠 از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس می‌کردم به گریه‌هایم کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :«دوسش دارید؟» دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال می‌کرد که خودم برای شدن پیش‌دستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!» 💠 چشمانش درهم شکست و من دیگر نمی‌خواستم سعد شوم که با بغضی قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!» یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا می‌خواید برید؟» شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :«من کی از رفتن حرف زدم؟»...
🍄 جو پرک 1 لیوان قارچ خرد شده 2 لیوان هویج 3 عدد شیر 2 لیوان سینه مرغ 1عدد خامه 5 قاشق غذاخوری کره 2 قاشق غذاخوری جعفرى.نمک.فلفل به مقدار لازم سینه مرغ را به همراه جو پرک و یک لیتر و نیم آب روی حرارت میزاریم ملایم بپزه و جو کم کم لعاب بندازد در وسطای پخت مرغ میتوانید هويج را رنده كنيد تا به همراه مرغ و جو بپزد وقتی پخت مرغ کامل شد ریش ریش میکنید و مجددا داخل قابلمه برگردانید و به همراه آن شیر داغ کره و قارچ خرد شده را هم اضافه کنید و اجازه دهید سوپ نیم ساعت دیگر با این مواد اضافه شده با حرارت ملایم بپزد.وقتی سوپ آماده شد خامه را داخل آن بریزد و کمی هم بزنید. سپس درون ظرف مورد نظر بکشید و با قارچ و جعفرى تزئین کنيد. 🍒 🍒 وبا 🍒 ☘ 🌸☘ ☘🌸☘@kashaneh313
شمیم خانواده همدان🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_یکم 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و
✍️ 💠 نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط می‌خواستم بدونم چه احساسی به دارید، همین!» 💠 باورم نمی‌شد با اینهمه بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی‌ام از شرم نم زد و او بی‌توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«می‌ترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!» احساس ته‌نشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان می‌کردم هوایی‌ام شده‌اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. 💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو می‌رفت و من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» 💠 گیج نگاهش مانده و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید:«خودشه؟» 💠 چشمانم سیاهی می‌رفت و درهمین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. 💠 عشق قدیمی و وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از و بیزاری پَرپَر می‌زدم. 💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم:«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید:«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه شهادت دادم:«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد:«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از خجالت گل انداخت. 💠 از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد:«خواهرم!قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید!الان اون حرومزاده زخمیه،تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود ومادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم.مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. 💠 میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وقتی سردار حاجی زاده با نصیحت حاج قاسم خبرنگار صداو‌سیما را غافلگیر کرد!!! @kashaneh313
💥 تقسیم شیرینی‌ با 💠 جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «می‌تونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود. می‌گفت: «می‌برم با و بچه هام می‌خورم». می‌گفت: اینکه آدم شیرینی‌های زندگیشو با زن و بچه‌اش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر می‌ذاره! 📕سید‌مرتضی‌آوینی،‌کتاب دانشجویی،ص۱۹ 🔰 مشاوره شمیم @kashaneh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍حضرت فاطمه(س): خدایا مرا در راهی خرج کن که مرا برای آن آفریدی ⏳امروز شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۹ ۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۲ ۱۶ ژانویه ۲۰۲۱ 🏡 @kashaneh313💞
◽️🧡◽️ السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه... سلام بر تو ای مولایی که آیه های نور از لسان شما می تراود .. و تفسیر حقیقی اش از قلب نازنین شما جاری می شود .. اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج 🏡 @kashaneh313💞
💑 نشـــانــه های ناراحت شدن یک مــرد از همــسرش: 🔸ممکن است کـــم حـــرف شود یا منــزوی گــردد 🔸ممکن است خــودش را با کار مشــغول کنــد. 🔸سعــی می کنــــد دیـــرتــــر به خـــانه بیــایـــد. 🔸مثلث ســـازی با عضـــو دیگـــری از خانـــواده 🔸ارتباط چشمی برقرار کردن با همــسر کم می شود. 🔸شوخی های مبتنی بر صممیمت کاهش پیدا می کند. 🔸تشکر و قدردانی از همسر کاهش پیدا می کند. 🔸دیر یا زود خوابیـــدن، جدا خوابیـــدن و ... 🔸کم محلی به یکدیگر و حتی تحقیر دیگری ✍ این نشانه ها بیانگر این است که همــسر شما ناراحت و گرفته است و از بیان ناراحتی خود هم خودداری می کند. برای برطرف کردن ناراحتی اش پیش قدم شوید و نگذارید یک دلخـــوری ســــاده به کینـــه ای عمـــیق تبدیل شـــود. 💞🍃 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh313💞✿✿
#نکته اینکه‌ بگیم‌👀 انقلابی‌ یعنی‌ بچه‌ی‌ِ مظلوم‌ِ گوشه‌گیر کاملاً غلطه..!❌ انقلابی‌ یعنی‌ فعالِ‌ پرانرژیِ‌ بهترین‌..💪🏻👊🏻 تویِ هر‌ زمینه‌ای‌ که‌ در چارچوب‌ دین‌ و اخلاق باشه :) این یعنی #انقلابی!! 🏡 @kashaneh313💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز مشغول کاری با لبخند😭😭😭😭😭😭 که انگار نه انگار که ازت دو تا دنده شکسته بین در و دیوار😭😭 #فوق العاده زیبا 🖤| @kashaneh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍‏پیامبر رحمت ﷺ :ای فاطمه! کسی که بر تو درود بفرستد، خداوند او را می‌بخشد، و به من، در هر جای بهشت که باشم، ملحق می‌کند. ⏳امروز یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۲ ۱۷ ژانویه ۲۰۲۱ 🏡 @kashaneh313🖤
عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست صاحب عزای فاطمه آن بی نشان کجاست قربان اشک روز وشب چشم خسته ات مولا فدای مادر پهلو شکسته ات اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج 🏡 @kashaneh313🖤
🏴🏴🏴🥀🥀🥀 دیر آمدم، دیر آمدم در داشت می‌سوخت هیئت میان وای‌مادر! داشت می‌سوخت ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود، حیدر داشت می‌سوخت . . . شهادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه الزهرا(س) تسلیت باد. #صل‌الله‌علیکِ‌یابنت‌‌رسول‌الله 🍂🥀🕯 #آجرک_الله_یاصاحب_الزمان ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @kashaneh313  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست... 💔🏴شهادت بانوی دو عالم ، امّ ابیها حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) را به عموم شیعیان تسلیت عرض می نماییم. @kashaneh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها اللهم صل علی الصدیقه فاطمه .... @kashaneh313
✍امام صادق علیه السلام فرمودند: تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار رکعت نماز در هر روز است. 📚 کافى، ج۳ ، ص ۳۴۳ ✅ تسبیحات حضرت زهرا (س)⇩ ❶ ۳۴ بار گفتن «الله اکبر» ❷ ۳۳ بار گفتن «الحمدلله» ❸ ۳۳ بار گفتن «سبحان الله» ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @kashaneh313
🌼حضرت زهرا سلام الله علیها بهترین الگو در دفاع از ولایت، امامت و دغدغه داشتن برای ولی و امام، در تمام عالم هستی.. ✍در واقع حضرت زهرا سلام الله علیها تجلی 8 مقامی هستند که منتظران هر صبح در دعای عهد، طلب می کنند. در دعای عهد هر روز صبح می خوانیم: «اللّهمّ اجعلني من انصاره و اعوانه»، «الذابين»، «الممتثلين» ، «المسارعين»، «المحامين»، «السابقين»، و «المستشهدين» جلوه عملی این مقام ها در عالم، حضرت زهرا سلام الله علیهابوده اند که با همه وجود، یار و کمک رسان امام بودند و از امیرالمومنین علیه سلام حمایت و دفاع کردند... همه ی وجود، اراده و خواست خود را در این مسیر قرار می دهند که امام زمانم چه می خواهد و کوشیدند دغدغه امام زمان خود را برطرف کنند. 🔺حضرت زهرا سلام الله علیها تنها نگفتند من عاشق امیرالمومنین علیه سلام و امام زمان خود هستم و دوست دارم یار ایشان باشم بلکه در این مسیر گام برداشتند، خواست و رضایت امام زمان ارواحنافداه را بر خواست نفس و اهل دنیا مقدم داشتند و اینگونه سرمشق برای تمام منتظران حجت خدا شده اند. 🤲 یا فاطر بحق فاطمه عجل لولیک الفرج ✅‌‌کانال شمیم خانواده @kashaneh313
✍رسول خدا(ص): ای سلمان! محبت فاطمه در صد جا سود‌مند است که آسان‌ترین آن، هنگام مرگ و محاسبه اعمال است. 📚بحار:27:116 گر به زهرا برسد نامه ما نیست غمی هر کسی بچه بد را زده مادر نزده ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @kashaneh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا نباید از پیام‌رسان‌های خارجی استفاده کنیم؟ ❌ اطلاعات شخصی ما به درد چه کسی می‌خورد؟ 👈 لطفا مراقب باشید... 🔸🔹🔸🔹 ☑️ کانال شمیم خانواده @kashaneh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی کربلایی مهدی رسولی لحظات آخرین وداع علی(ع) با خانم زهرا (س) درحضور رهبر معظم انقلاب.... @kashaneh313
⬛️◼️◾️روضه بریم یه خط روضه 🕯[ امام‌حسن_علیه‌السلام ]: اسرار کوچه را نتوان گفت با کسی راویِ این حقیقت پر استعاره‌ام یک جمله‌ای بگویم و ای خاک بر سرم بگذاشت پا به چادر و رد شد ز مادرم #باید‌از‌این‌درد‌بمیرم 💔 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @kashaneh313  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🔴 💠این اشتباه خانم‌هاست که وقتی مرد است مدام به سمت او می‌روند و با او حرف می‌زنند. اگر او ساکت است به سکوت نیازمند است و به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر. 💠 البته این منافاتی با و رسیدگی به همسر ندارد. فقط اجازه دهید خود از خارج شود. 💠 البته منظور از این سکوت سکوتی است که متوجه شوید همسرتان در این سکوت از ارتباط کلامی استقبال نمی‌کند. 🌹همسرانه @kashaneh313
🔴 💠گاهی بی‌توجهی به زن از ناسزا گفتن و تنبیه بدتر است. 💠در تصمیمات و اتفاقات مهم زندگی، از همسر نگرفتن و او را در کارها شریک نکردن، نوعی بی‌توجهی است. 💠اینکه زمانی رو برای همسر و خانواده‌ات نگذاری، نوعی بی‌توجهی محسوب میشه. بازتاب توجه به همسر، و دلچسب است! @kashaneh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گریه های بی امان حاج قاسم سلیمانی در روضه مادر سادات 🏴مراسم ایام فاطمیه بیت الزهرا (س) کرمان @kashaneh313