eitaa logo
💥کشکول مبلغین و مبلغات استان یزد 💥
423 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
229 فایل
این کانال با محتوای زیر برای منبر و بین الصلاتین راه اندازی شد تقویم نجومی ،حدیث ،احکام ، داستان، لطیفه،شعر و مطالب ارزشمند را در این کانال مطالعه فرمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 عملی که مایۀ عاقبت بخیری یک شامی شد محمد بن سلیمان از پدرش روایت کرده که گفته است: مردی از اهل شام – که در مدینه زندگی می‌کرد- به مجلس حضرت باقر (علیه السّلام) رفت و آمد می کرد و به ایشان می‌گفت: ای محمّد! گمان نکن که من از روی شرم از تو به مجلست می‌آیم. [در حقیقت] معتقدم که در زمین کسی دشمن تر از شما با من وجود ندارد و می دانم که اطاعت از خدا و فرستاده‌اش و اطاعت از امیر مؤمنین در کینه ورزی با شما است، ولی از آنجا تو را مردی سخن آور می‌بینم که صاحب ادب و فصاحت هستی و چون نیک آداب هستی به سویت می‌آیم. حضرت باقر (علیه السّلام) به او نیکی می‌کرد و می فرمود: « لَنْ تَخْفَى عَلَى اللَّهِ خَافِيَةٌ»؛ هیچ پنهانی بر خداوند نهان نیست. مدّتی نگذشت و مرد شامی بیمار شد و دردش بسیار گشت و چون تحمل ناپذیر شد همسایه‌اش را فراخواند و به او گفت: وقتی در تابوت جامه را به رویم کشیدی به نزد محمّد بن علی (علیه السّلام) برو و از او بخواه که بر من نماز گزارد و او را آگاه کن از اینکه من تو را به این درخواست واداشتم. راوی گوید: چون نیمه شب شد آنان گمان کردند که [مرده چون] بدن او سرد شده است. از این رو او را کفن کردند. چون صبح شد، همسایه‌اش به مسجد رفت. پس چون حضرت باقر (علیه السّلام) نماز گزارد و تورّک کرد -حضرت چون نماز می گزارد در همان جا به روی ران نشسته تعقیبات را انجام می‌داد- به ایشان عرض کرد: ای ابو جعفر! فلان شامی مرده و از شما خواسته که بر او نماز بگزارید. حضرت باقر علیه السّلام به او فرمودند: نه چنین نیست [و او نمرده است]؛ همانا سرزمین شام سرزمین سرمای سخت است و سرزمین حجاز سرزمین گرما، و گرمایش سخت است؛ تو برو و دربارۀ همسایه‌ات شتاب نکن تا من بیایم. سپس امام (علیه السلام) از جایش برخاست و وضویی گرفت آن‌گاه بازگشته و دو رکعت نماز گزارد. آن‌گاه حضرت دست مبارک خود را مدّت زیادی در برابر صورتش گرفت سپس تا طلوع آفتاب به سجده افتاد. آن‌گاه برخاست و به سوی منزل آن شامی رفت و داخل شده او را صدا کرد و او پاسخ داد. سپس او را نشاند و تکیه‌اش داد و برایش حلیمی خواست و به او نوشاند و به خانواده‌اش فرمود: شکمش را پر کنید و سینه اش را با غذای خنک سرد کنید. سپس بازگشت و اندکی نگذشت که آن شامی سلامتی‌اش را بازیافت و به نزد حضرت باقر (علیه السّلام) آمد و گفت:می‌خواهم با شما تنها باشم. حضرت با او خلوت کرد و او عرض کرد: گواهی می‌دهم که تو حجّت خدا بر آفریدگانش هستی و نیز دری که از آن وارد می شوند. هرکس از دری جز تو وارد شود ناکام شده زیان می‌بیند و به گمراهی دوری می‌افتد. حضرت باقر (علیه السّلام) به او فرمود: برای تو چه اتفاقی افتاد؟ عرض کرد: «أَشْهَدُ أَنِّي عَهِدْتُ بِرُوحِي وَ عَايَنْتُ بِعَيْنِي، فَلَمْ يَتَفَاجَأْنِي إِلَّا وَ مُنَادٍ يُنَادِي، أَسْمَعُهُ بِأُذُنِي يُنَادِي وَ مَا أَنَا بِالنَّائِمِ:رُدُّوا عَلَيْهِ رُوحَهُ، فَقَدْ سَأَلَنَا ذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ» گواهی می‌دهم که متوجه روح خود شدم [که از بدنم جدا می‌شد]و آن را با چشمانم دیدم. مرا چیزی غافلگیر نکرد جز این که ندا دهنده‌ای فریاد زد: روحش را به او بازگردانید که محمّد بن علی (علیه السّلام) از ما چنین خواسته است. و این را با گوش خودم شنیدم و در خواب نبودم. حضرت باقر (علیه السّلام) به او فرمود: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ يُبْغِضُ الْعَبْدَ وَ يُحِبُّ عَمَلَهُ؟»؛ مگر نمی‌دانی که گاهی خداوند بنده را دوست دارد و عملش را دوست نمی‌دارد و گاهی بنده را دوست نمی‌دارد و عملش را دوست می‌دارد؟ راوی گوید: پس از این جریان، آن مرد شامی از یاران حضرت باقر علیه السّلام شد. | | 📚 الأمالی، شیخ طوسی، مجلس14، ص411 و ترجمه امالی، (مترجم: صادق حسن زاده با کمی تصرف و تغییر) ج2، ص55 این حکایت با اختلاف کم در الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص369؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج4، ص186، نیز آمده است. کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈