eitaa logo
💥کشکول مبلغین و مبلغات استان یزد 💥
422 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
229 فایل
این کانال با محتوای زیر برای منبر و بین الصلاتین راه اندازی شد تقویم نجومی ،حدیث ،احکام ، داستان، لطیفه،شعر و مطالب ارزشمند را در این کانال مطالعه فرمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 سؤال میرزای نائینی در عالم رؤیا از سید محمد فشارکی وقتی که آسید جمال گلپایگانی به ایران آمده بود، حاج آقای والد ما و آقای [شهید] صدوقی این جریان را از ایشان شنیدند. من از آقای صدوقی -که اضافه ای در نقل دارد- آن را نقل میکنم: آقا سید جمال گلپایگانی از آقای نائینی شنیدند که وی [آیت الله] سید محمد فشارکی را بعد از وفاتش خواب دیده است. وی می گفت: انگشتش را گرفتم و پرسیدم در آن عالم چه خبر است؟ سید محمد فشارکی گفت: از این سؤال منصرف شوید. من اگر جواب بدهم در بین ساکنان آن عالم به دهن لقی معروف می شوم! آقای نائینی گفت: به مقداری که این وصله به شما نچسبد بفرمایید. ایشان در پاسخ گفت: من قبل از اینکه از این عالم بروم هیچ نگرانی نداشتم الا دو نگرانی. که هر دو برطرف شد. یکی در حال احتضار و یکی هم بعد از وفات به فاصله یکی دو روز. نگرانی اول از ناحیه زن و بچه ام بود زیرا سختی زندگی برای من با لذت علمی همراه بود. لذا قابل تحمل بود اما آنان که از لذت علم محروم بودند صرفأ اذیت می شدند در حال احتضار به من گفته شد که شما نگران نباشید خانواده شما بعد از شما تأمین می شوند! نگرانی دوم من این بود که 25 روپیه به قصاب روبروی مسجد هندی بدهکار بودم. من بدهی او را نداده. از دنیا رفتم. در تشییع جنازه ام وقتی از مقابل دکان قصاب می گذشتم قصاب دست به آسمان بلند کرد و گفت خدایا من 25 روپیه از سید محمد فشارکی طلب داشتم او را حلال کردم! این نگرانی هم رفع گردید. آقای نائینی می گفت: امام جمعه تبریز هزار تومان برای سید محمد فشارکی می فرستد ولی وقتی می رسد که جنازه او را تشییع می کردند. و بدین ترتیب این پول به ورثه ایشان رسید و مطلب اولی که در خواب دیده بودم واقعیت پیدا کرد. اما برای تحقیق مطلب دوم پیش قصاب رفتم. گفتم استاد ما بدهکار بود؟ گفت بله.. گفتم چند؟ گفت: 25 روپیه. من دست کردم از جیبم 25 روپیه در آوردم قصاب گفت: من طلبکار بودم ولی آن را بخشیدم. گفتم چه موقع؟ گفت: وقتی که جنازه سید محمد فشارکی را از مقابل دکان ما عبور می دادند! | | 📚جرعه اى از دریا، ج1، ص 539-540 (فصل سوم، طریقیات، شماره21 آیت الله میرزا محمد نائینی متوفای1355)   ‎‌‌‎‌‌‎━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━   💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد   https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae   •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
💠هیچ کاری در دستگاه امام حسین(ع) از قلم نمی‌افتد، حتی یک چوب کبریت! مرحوم‌ شیخ علیرضا حدائق از پدرشان ( آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا حدائق) از جدشان (آیت‌الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق) اینگونه نقل نموده‌اند: یکی از خوبان و متدینین شیراز که دهۀ اول ماه محرم روضه می‏گرفت و شب عاشورا شام می‏داد، برایم نقل کرد که: یک سال، دهۀ اول محرم، توفیق نصیبم شد و به کربلا مشرف شدم، لذا شیراز نبودم که مجلس را اداره کنم، اما به پسرم که گرداننده مجلس بود سفارش کردم مجلس را مثل زمانی که خودم بودم اداره کن، و به او گفتم: تمام نیازمندی‏های مجلس روضه را گرفتم؛ از برنج و روغن گرفته تا ‏تنباکوی درجه یک آماده کردم -چون آن وقت رسم بود در روضه‌ها قلیان می‌دادند- بنابراین در پذیرایی کم نگذارید. پس از این رهسپار کربلا شدم. شب عاشورا وقتی عزادارها در صحن امام حسین (علیه السلام) عزاداری می‏کردند، با خودم گفتم: اگر امشب شیراز و در مجلس روضه بودم و از نزدیک مجلس را می‌چرخاندم و کارها را مدیریت می‌کردم بهتر بود یا الآن که کربلا هستم؟ این سؤال در ذهنم آمد، بعد خودم به خودم جواب دادم و گفتم: مسلماً اینجا فضیلت بیشتری دارد؛ شب عاشورا کربلا چه توفیقی از این بالاتر. گفتم؛ همه آن زحمت‏هایی که می‏کشیدی برای تقرب به ساحت مقدس سیدالشهدا(ع) بوده و الان تقرب مقامی و مکانی پیدا کردی، و با این حرف خودم را قانع کردم. بعد این سؤال به ذهنم آمد که این روضۀ دهۀ محرم ما نزد امام حسین (علیه السلام) قبول است یا خیر؟ تا اینکه نیمه‌های شب گوشۀ صحن نشسته بودم، یک لحظه خواب بر من مستولی شد، در عالم رؤیا دیدم این حرم و صحن و بارگاه تبدیل به یک صحرا شده، وسط این صحرا تختی برپاست، وجود مقدس سید الشهدا(علیه السلام) روی تخت جلوس کردند، کنار ایشان، قمر بنی هاشم ایستاده، دور تا دور سریر سید الشهدا(ع)، جمعیت موج می‏زند. آقا رو کردند به قمر بنی هاشم و فرمودند: «برادر! اسامی کسانی که در این ایام برای ما خدمت کردند را بخوانید». طوماری آوردند قمر بنی هاشم شروع کردند به گزارش دادن. در اثنای گزارش آقا یک اشاره کردند به من -در حالیکه میان جمعیت نشسته بودم- و فرمودند برای این تاجر شیرازی بنویسید: امسال شب عاشورا برای ما این مقدار برنج پخت کرد و ایشان نصف آن مقداری که هر سال پخت می‏کردم را فرمودند. روغن را روغنی درجه دو مصرف کرد. تنباکو هم تنباکوی متوسط. و برای آشپزشان هم بنویسید یک چوب کبریت!! گفت: جذبه و ابهت امام حسین (ع) من را گرفت و مانع شد از اینکه بگویم آقا برنج را دوبرابر مقداری که فرمودید خریده بودم و روغن و تنباکو را هم درجه یک تهیه کرده بودم؛ تا اینکه از خواب بیدار شدم. پس از آن، خصوصیات خواب را یادداشت کردم. بعد از آنکه از کربلا به شیراز برگشتم و دید و بازدیدها تمام شد، بچه‌هایم را صدا زدم و گفتم با شما کار دارم. به پسرم گفتم یک گزارشی بدید امسال شب عاشورا چه‌کار کردید؟ پسرم گفت: امسال چون شما نبودید ما سهمیۀ برنج را نصف کردیم این برنج‏هایی که شما خریده بودید، نصفش را پخت کردیم دادیم به عزاداران و نصفش را گذاشتیم برای ولیمۀ سفر کربلای شما. گفت: پشت دستم زدم و گفتم: ای داد ای بیداد؛ این نکته اول. گفتم: روغن درجه یکی که خریده بودم چه کردید؟ پسرم گفت: آن روغن هم دیدیم حیف است بدهیم تو مجلس امام حسین(علیه السلام)، لذا گذاشتیم برای مهمانی خودتان، و رفتیم از بازار روغن درجه دو خریدیم. گفتم: تنباکو را چه‌کار کردید؟ پسرم گفت: آن تنباکوی درجه یکی که خریده بودید دیدیم حیف آن تنباکوی درجه یک بیاریم تو مجلس امام حسین(علیه السلام)، آن را هم گذاشتیم برای دید و بازدیدهای خودتان خرج کردیم، لذا رفتیم بازار تنباکوی متوسط خریدیم و برای مجلس عزای امام حسین(ع) آنها را خرج کردیم. در آخر گفتم: آشپز را صدا بزنید بیاید. به آشپز گفتم: تو چه کردی؟ گفت: یعنی چه کردم؟ گفتم: فکر کن ببین زمانی که در مجلس ما آشپزی می‌کردی، چه‌کار خاصی برای امام حسین(ع) کردی؟ آشپز فکر کرد گفت: من وقتی می‏خواستم این آتش زیر دیگ‌ها را روشن کنم؛ دلم شکست گفتم: یا ابا عبد الله! اگر منم در توانم بود برایت اطعام می‏کردم و عزادارها را اکرام می‏کردم، ولی دستم خالی است و چیزی ندارم، اما این کبریت تو جیبم، مال خودم است. این کبریت مال چپق خودم است، کبریت را روشن کردم و آتش زیر دیگ را با کبریت خودم روشن کردم. به او گفتم: آن یک چوب کبریت تو را، امام حسین(علیه السلام) به حضرت ابالفضل فرمودند: بنویس! | | 📚 برگرفته از سخنرانی استاد شیخ علیرضا حدائق در ششم محرم 1400 💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈