eitaa logo
کشکول مجازی
109 دنبال‌کننده
40هزار عکس
36.7هزار ویدیو
766 فایل
📥 موضوعات متنوع و مختلف 🤔 موضوعاتی که شاید ربطی به هم نداشته باشند در اینجا ذخیره و مطالب بعد از ارسال در کانال اصلی، از اینجا پاک خواهد شد. در صورت تمایل، در کانال اصلی ما عضو شوید👇 🖱️ https://eitaa.com/joinchat/2307129358C448afc1e38
مشاهده در ایتا
دانلود
: «عشق و حال هزینه داره» ✍️ عادت هرساله‌ی قشنگی دارند! شهادت حضرت ام‌ّالبنین سلام‌الله‌علیها که می‌شود، یک دیگ بزرگ آبگوشت بار می‌گذارند و همه ‌ی فامیل را دعوت می‌کنند و یک روضه‌ی خیلی ساده اما نورانی در منزلشان می‌گیرند. هم روضه است و هم دیدن کوچک و بزرگ فامیل. • بیشتر از یک هفته بود که کارمان خیلی زیاد شده و چند پروژه‌ی همزمان در حال انجام بود. تقریباً هر شب تا دیروقت دفتر بودیم و سعی می‌کردیم جریان کارها عقب نماند. • دعوتمان که کردند، با خودم گفتم من باید هر جور هست به این روضه خودم را برسانم. ماههاست اهل فامیل را ندیده‌ام و به دیدن و درآغوش کشیدنش و شنیدن صدایشان نیاز دارم. «صله رحم، دیدار خداست و شوقِ این دیدار قند در دلم آب می‌کرد.» • تقریباً از چهار صبح شروع کردم تمام کارهای آن روزِ دفتر را سامان دادم که بشود شب در این جمع حضور یابم. بعد از نماز مغرب و عشاء راه افتادیم. وارد اتوبان که شدیم نقشه‌ی جلوی رویمان خبر از دو ساعت راه پرترافیک اعصاب خردکن میداد. بعد از یکساعت هنوز مسیرمان نصف نشده بود که از شدت خستگی و فشار ترافیک به ضعف افتادم. سعی کردم بخوابم، هنوز پنج دقیقه نشده بود که یک چرخ ماشین موقع پیچیدن در یک کوچه افتاد داخل جوی باریکی که دیگر بیرون نمی‌آمد، پیاده شدم و کمک کردم و راه افتادیم. • کلافه شدم با خودم گفتم «اگر مانده بودی دفتر، الآن حداقل چند تا کار دیگر را هم جلو انداخته بودی، حالا واجب نبود حتما بیایی...» با این فکر احساس چرک‌آلودی بر من چیره شد! من داشتم به ملاقات عیال خدا می‌رفتم، به ملاقات خود خدا! و هر ملاقاتی هزینه و مشقت خودش را دارد. چرا زیر گوش خدا برای چنین سختی ساده‌ای به نق و غر افتادم؟ آدم مگر برای سختی‌‌های دیدن عشقش نق هم میزند؟ ✘ چرا خسته که شدم اشتباه گرفتم همه چیز را ، و حقیقت را در میان صورت مسئله گم کردم؟ ※ خجالت کشیدم از خدا ... که باز هم لبخند زده بود و همین نق نق را هم خریده بود! اگر نخریده بود حالی‌ام نمی‌کرد «آرام باش، هر عشقی هزینه‌ی خودش را دارد». @ostad_shojae
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| خدا یه طومار از «واجب» و «حرام» فرستاد زمین! هر کی هم تخلف کنه، صاف تهِ جهنمه! معنی اختیار و آزادی رو هم فهمیدیم ❗️ @Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه به زندگی دینی.mp3
11.23M
| من نمی‌تونم خودم رو راضی کنم به سختی‌های زندگی دینی! چرا بعضیا اینقدر راحت می‌پذیرن بدبختی‌های دینداری رو؟ @ostad_shojae | montazer.ir
برگزاری و یا تعطیلی جلسات سخنرانی استاد شجاعی در کل کشور در هفته جاری. @ostad_shojae
: «بندها را یکی یکی پاره کن!» ✍ صبح وقتی در کوچه دیدمش حس کردم مثل همیشه نیست. • بعد از نماز جماعت ظهر آمد کنارم نشست. حس کردم چیزی می‌خواهد بگوید. چهارزانو نشستم که بداند قصد رفتن ندارم. گفت : دیشب تا صبح نخوابیدم، همسرم می‌خواهد برود مسافرت و مایل است پسرم را هم با خودش ببرد. او فقط سه سال دارد و من نمی‌دانم همسرم آیا از پس نگهداری او برمی‌آید؟ نکند سرما بخورد، نکند مریض شود، نکند .... دلشوره از دیشب تا صبح امانم را بریده! • گفتم:  حالت را کاملاً می‌فهمم! این اولین صحنه‌ی جدایی تو از بالاترین وابستگی زندگی‌ات است و یقین بدان که درد دارد! اما دردش جان را وسعت می‌دهد و برای انقطاع‌های بعدی و رشدهای بالاتر آماده می‌کند. • این قورباغه را که قورت بدهی، می‌توانی امیدوار باشی قورباغه‌های بعدی را هم قورت خواهی داد. • گفت: نگرانم، نکند اتفاقی برایش بیفتد. گفتم: فالله خیر حافظا و هو أرحم الراحمین. تا همین حالا هم کسی که نگهدارش بوده خداست نه شما. تمرین توکل است دیگر، بسپارش به خدا که بهتر از تو و پدرش مراقب اوست و چیزی را که سپردی دیگر نگرانش نباش! • سه روز بعد دیدمش منتظر بود از سفر برگردند عزیزانش! اما شاد بود و آرام .... زیرا بدست کسی سپرده بودشان که همیشه خیرترین انتخاب را دارد. @ostad_shojae | montazer.ir
تلنگری شرک_mixdown.mp3
10.38M
| بزرگترین تهدید برای یه مؤمن اینه که: به چیزی دل بده، یا تکیه بده، که اساساً دل‌دادنی یا تکیه‌دادنی نیست! قرآن به این میگه؛ «شرک» مصادیق این دل‌دادن یا تکیه‌دادن در زندگی‌های ما چیا هستن؟ منبع: جلسه اول مبحث خالص برای تو @ostad_shojae
: «بندها را یکی یکی پاره کن!» ✍ صبح وقتی در کوچه دیدمش حس کردم مثل همیشه نیست. • بعد از نماز جماعت ظهر آمد کنارم نشست. حس کردم چیزی می‌خواهد بگوید. چهارزانو نشستم که بداند قصد رفتن ندارم. گفت : دیشب تا صبح نخوابیدم، همسرم می‌خواهد برود مسافرت و مایل است پسرم را هم با خودش ببرد. او فقط سه سال دارد و من نمی‌دانم همسرم آیا از پس نگهداری او برمی‌آید؟ نکند سرما بخورد، نکند مریض شود، نکند .... دلشوره از دیشب تا صبح امانم را بریده! • گفتم:  حالت را کاملاً می‌فهمم! این اولین صحنه‌ی جدایی تو از بالاترین وابستگی زندگی‌ات است و یقین بدان که درد دارد! اما دردش جان را وسعت می‌دهد و برای انقطاع‌های بعدی و رشدهای بالاتر آماده می‌کند. • این قورباغه را که قورت بدهی، می‌توانی امیدوار باشی قورباغه‌های بعدی را هم قورت خواهی داد. • گفت: نگرانم، نکند اتفاقی برایش بیفتد. گفتم: فالله خیر حافظا و هو أرحم الراحمین. تا همین حالا هم کسی که نگهدارش بوده خداست نه شما. تمرین توکل است دیگر، بسپارش به خدا که بهتر از تو و پدرش مراقب اوست و چیزی را که سپردی دیگر نگرانش نباش! • سه روز بعد دیدمش منتظر بود از سفر برگردند عزیزانش! اما شاد بود و آرام .... زیرا بدست کسی سپرده بودشان که همیشه خیرترین انتخاب را دارد. @ostad_shojae | montazer.ir