🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#داستان_١۵۴
📚زاهدی گوید :
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد!!
📌اول مرد فاسدی از کنارمن گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت :
ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
🌺دوم: مستی دیدم که :
افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم :
قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت:
تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
🌺سوم کودکی دیدم که :
چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را ازکجا آورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت:
تو که زاهد این شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
🌺چهارم زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت میکرد.
گفتم:
اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت:
من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
📿 #صلوات_برای_عاقبت_بخیریمون
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar