eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
46.4هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.9هزار ویدیو
36 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴فقط گناهکاران بخوانند! 《سید بن طاووس -رحمه الله- می گوید: ⬅️ در مقدس سامراء بودم، ناگاه صدای مولایم امام زمان -عجل الله فرجه- را شنیدم که برای شیعیان خود دعا می کردند و می فرمودند: 📌 خدایا ما را از شعاع نور ما و باقیمانده گِلِ ما خلق کرده ای. 《آن ها زیادی با اتکاء بر محبت و ولایت ما انجام داده اند. ⬅️اگر گناهان آن ها گناهی است که در ارتباط با توست از آن ها که ما را راضی کرده ای. 📌و آن چه از گناهان آن ها در با خودشان هست خودت اصلاح کن...و آن ها را از جهنم نجات بده.و آن ها را با دشمنان ما در خشم و خود جمع نفرما. 📙برکات حضرت ولی عصر -عجل الله فرجه- صفحه ۳۹۹ ⬅️کجایند گناهکارانی که به بهانه گناه و معصیت، از رئوفشان می ترسند و را به ضرر خود می دانند؟ 《إلهی بحق حضرت زینب (س)عجّل لولیّک الفرج
بزرگی میگفت: هروقت خواستی کنی یک چوب کبریت رو روشن کن و زیر یکی از انگشتات بگیر... اگه تحملش روداشتی برو کن میدانیم که هفتادبار از شدیدتر هست ✅پس چرا وقتی تحمل را نداریم به این فکرنمیکیم که خود را از دهیم ✍ با باشید پادشاهی کنید و خود را عذاب سخت قیامت نجات دهید -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📝 حقیقت_گناه 🔹 قبل از این که به دیگری ضرر بزند، به گناهکار ضرر می‌رساند، همان طور که هیزم پیش از این که پارچه را بسوزاند، ماده و بدنه خود را می‌سوزاند. 🔹گناه، در حقیقت است و قبل از این که به کسی آسیب برساند، خود گناهکار را می‌سوزاند؛ از این رو، قرآن کریم، از ظالمان، تعبیر به «حطب» یعنی هیزم می‌کند: «ظالمان هیزم جهنمند! » (سوره جن، آیه ۱۵) منبع: صفحه ۱۶۸ ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄ ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™ ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
: در برزخ، بعضي از مؤمنيني را كه مقداري ناخالصي دارند عذاب مختصري مي دهند تا تعلقات دنيايي آنها قطع شود و در يوم الحساب، اذيت نشوند، اما عده اي كه به جاي پرداختن به عمق جان «خود»، به غرايز و « » پرداخته اند در يوم الحساب كه با «خود»شان رو به رو مي شوند با «خلأ» مواجه مي گردند؛ از درون اين ها مي جوشد و «جانشان» را اشغال مي كند. در مورد آن ها مي فرمايد:  «نَارُ الله الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأفْئِدَةِ، اِنَّهَا عَلَيْهِم مُّوءْصَدَةٌ، فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةِ» آتشي که برمي افروزد، آتشي که از ها بيرون مي آيد و طلوع مي کند، آن ها را در ستون هاي ممتد احاطه مي کند 📚 سوره همزه، آيات 6 تا 9  👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
💥؟ 👈 روزی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصحاب خود پرسیدند: " فقیر کیست؟" 👈 اصحاب پاسخ دادند: فقیر کسی است که نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد. 👈حضرت فرمودند: "آنکه شما می‌گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی ست که شود در حالی که 🔥🔥 👈بدین گونه که یکی را و ناسزا گفته، کسی را ، دیگری را ، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته باشد در مقابل حقوق مردم از او و به صاحبان حق 👈 و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق و بر او بار می‌کنند، و روانه دوزخ می‌نمایند، فقیر و چنین کسی است." 📚 بحار ج ۷۲، ص ۶ @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
💥تلنگری از قرآن ✨پس از ورود همه در ، افرادی را كه و باتقوی بوده اند، از جهنّم نجات خواهیم داد وستمگران را فروگذاردیم تا در بر زانو درافتند.✨ 🌺 سوره مریم 72 ⚰ 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
💠 روایتی تکان دهنده در مورد زنانی که در برابر نامحرم آرایش می کنند 🔰رسول خدا صلی الله علیه و آله: « ... لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ رَأَيْتُ نِسَاءً مِنْ أُمَّتِي فِي عَذَابٍ شَدِيدٍ فَأَنْكَرْتُ شَأْنَهُنَّ فَبَكَيْتُ لِمَا رَأَيْتُ مِنْ شِدَّةِ عَذَابِهِنَّ ... وَ رَأَيْتُ اِمْرَأَةً تَأْكُلُ لَحْمَ جَسَدِهَا وَ اَلنَّارُ تُوقَدُ مِنْ تَحْتِهَا رَأْسِهَا ... وَ أَمَّا اَلَّتِي كَانَتْ تَأْكُلُ لَحْمَ جَسَدِهَا فَإِنَّهَا كَانَتْ تُزَيِّنُ بَدَنَهَا لِلنَّاسِ ... » (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۱۰، بخشی از حدیث معراج) ... شبى كه مرا به آسمان بردند (يعنى معراج) زنانى از امّتم را در عذابى شديد نگريستم، و آن وضع براى من سخت گران آمد، و گريه‌ام از جهت عذاب سخت آنان است كه به چشم خويش وضعشان را ديدم ... و [زن] ديگرى را ديدم كه گوشت بدن خويش را ميخورد و در زير او شعله ميكشيد،... امّا آن زنى كه گوشت بدن خويش را مى‌خورد آن بود كه خود را براى نامحرمان مى‌كرد ... (ترجمه مستفید و غفاری، ج1، ص665) 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 eitaa.com/joinchat/2471428100C37c31cf7b3 🕋
🌹نشانه ایی ازقرآن🌹 🌸سوره بقره (آیه ۲۰۱ _۲۰۲) 🌿و بعضی می‌گویند: « ! به ما در دنیا (*نیكی*) عطا كن! و در آخرت نیز (*نیكی*) مرحمت فرما! و ما را از عذابِ نگاه دار!»(۲۰۱) آنها از كار (و دعای) خود، و بهره‌ای دارند؛ و خداوند، است.(۲۰۲) 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋