eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
46.8هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
10.7هزار ویدیو
36 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
#قرآن_پاسخ_نیازها 📝سوره نحل آیه ۸۹ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ
2⃣ 😍 🎬 🔰🔰🔰🔰 ◀️ فرض کنیم به ما خبر می‌دادند که در چین نسخه خطی از کتابی کشف شده است که در آن فرمول همه پیروزی ها موفقیت ها و کسب آرامش و شفای مریضی ها و... آمده است ؛ به گونه‌ای که اگر آن را بخوانیم و عمل کنیم دیگر هیچ مشکل و بحرانی ما را غافلگیر نمی کند . در چنین فرضی چقدر برای به دست آوردن آن و فهم آن کتاب هزینه می‌کردیم که جنگ ها که ممکن بود بر سر تصاحب آن کتاب میان انسان ها رخ دهد و چه خون ها که در این راه ریخته شود . این در حالی است که ما مسلمانان چنین کتابی را در اختیار داریم ولی باز دست گدایی به سوی دیگران دراز می کنیم . ◀️ حقیقت این است که قرآن کتاب گذشته است تا تاریخ پیامبران و اعراب جاهلی باشد و نه کتاب آینده که توصیف آخرت و حساب و کتاب و بهشت و دوزخ بلکه کتاب همین حالا برای همه ماست . ⬅️قرآن کتاب قبر نیست کتاب قدر است خدا در قران چگونه زیستن بیشتر و پیشتر از چگونه مردن به ما آموخته است . بسیاری از مشکلات ما با قرآن حل می شود. 🔺اشکال اینجاست که ما آن را باور نکرده ایم .باید به قرآن را در و ایجاد کنیم با وجود قرآن هم مشکلات فردی و نیازهای اجتماعی و اقتصادی برطرف می گردد. 🔺 که چنین مطلبی را در بسیاری از آیات قرآن مثل آیه بالا می توان به صراحت دریافت . حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار تابود وردت دعا و درس غم مخور 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
🕌🍃 🖇 سلام✋ ✨دوست دارید نمازتون موثر واقع بشه؟؟ ✨دوست دارید از نمازتون لذت ببرید؟ ✨با راهکار های همراه ما باشید ❓چگونه یک نماز خوب بخوانیم؛ : ✔️نمازمحورهمه ی عبادت هاست ✔️اگرنمازمان رادرست کنیم دیگربه چیزی نیاز نداریم, 🔔خودنماز بقیه را درست می کند.. 🔻خیلی ها فکر می کنن وقتی گفته میشه نمازخوب 🔺یعنی از اول تا آخر اشک بریزی ازاول تا آخردرنماز ازخوف خدابترسی...😳 ↩️خیلی ها فکر می کنن نماز خوب یعنی نمازی که در اون انسان مستقیما داره باخدا صحبت میکنه 🌹,خدارو می بینه,سلام به خدا واولیا میده وجوابشون رو می شنوه.. وای که چه قدر عبادت پر آب و رنگ و رونقی!!😍 نه خیر... نماز اصلا همچین حرفایی نداره!!! پس نماز خوب چیه؟🤔 🍃دوست من حالا اگه میخوای بدونی نماز خوب چجور نمازیه این بحث رو با دقت دنبال کن✌😉 💓ان شاء الله که خدا به هممون توفیق نماز خوب خوندن رو عنایت بفرماید❤️ یه نماز خوب✨ 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋