فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 #درمحضرقرآن
گاهی فقط نیازه بدونیم یکی هوامون رو داره تا آروم تر بشیم...
گاهی یک #سجده، میتونه یک حال بد رو به یک آرامش واقعی تبدیل کنه...
اگه دنبال آرامشیم، #خدا بهترین گزینه ها رو برای یک #آرامش واقعی، بهمون پیشنهاد داده:
* پس به حمد و سپاس پروردگارت مشغول باش (به یاد خدا باش، تا خدا به یاد تو باشه)
* از سجده کنندگان باش (و با خدای خودت #خلوت کن)
* و همواره تا آخرین لحظات زندگی، پروردگارت رو عبادت کن (هیچ وقت این رابطه رو قطع نکن)
.
به تست کردنش می ارزه😊
.
بسم الله... از همین امروز، هر وقت حالت خراب بود، #وضو بگیر، در اتاق رو ببند، چراغ رو خاموش کن و دو رکعت #نماز بخون و باهاش درد دل کن...
مگه میشه با خدا درد دل کنی و آروم نشی....
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_ششم 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و م
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفتم
💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
💠 حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر #داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
💠 نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به #قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! #تلعفر تا #آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و #عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند.
💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت #وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی #مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط #موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
💠 شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم #ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✨﷽✨
✍ راز مسجد جمکران
🌸شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت🌸
💟⇦•مجروح که شد، به اسارت دشمن در آمد و همانجا به شهادت رسید. بعثی ها او را دفن کردند و شانزده سال بعد، هنگام تبادل جنازه ی شهدا با اجساد عراقی، جنازه محمدرضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون می آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمد رضا سالم مانده، سالمِ سالم...
✳️⇦•صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی ها داده بشه. اونو سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند، اما تفاوتی نکرد، رو پیکرش آهک و اسید پاشیدند ولی باز هم بی تأثیر بود..
✴️⇦•مادرش و یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت می دونین برا چی جنازه ش سالم موند؟
👈گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه:
🔸اهتمام جدی به #نماز_شب داشت
🔸دائماً با #وضو بود و مداومت بر #غسل_جمعه داشت
🔸هیچوقت زیارت عاشورایش هم ترک نمی شد
🔸هر وقت برای #امام_حسین (ع) گریه می کرد، اشک هایش رو به بدنش می مالید
✅⇦•مادرش هم میگفت: به #امام_زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می اومد، رفتن به #جمکران را ترک نمی کرد..
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
⇝✿°•° °°•°°•°° °•°✿⇜
#حاج_حسین_یکتا:
امروز وقتی شما در #فضای_مجازی قرار می گیرید #شهدا شما را نگاه می کنند، پس باید با #وضو باشید و ذکر «ما رمیت اذ رمیت» بخوانید.
شما الان بالای دکل #دیده_بانی قرار گرفتهاید و بخواهید یا نه، #وسط میدان هستید.
#شهدا_می_بینند...
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
#خاطرات_شهدا 💕
🍀
🔷 ابراهيم بعـد از چنـد ماه #عمليات به خانـہ آمد.😍
سر تا پاش خاڪے بود و چشم هايـش #سرخ شُـده بود.😟
به محض اينڪه آمد، #وضو گرفت و رفت كہ #نماز بخواند.💖
به او گفتم: #حاجی لااقل یه خستـگے دَر كُن، بعد #نماز بخوان.
🍀سَـر #سجاده اش ايستاد و در حالـےكہ آسٺـين هايش را پايين مـےزد، به مَـن گفټـ:
من باعجلہ آمدم كه #نماز_اول_وقت ام از دسـٺ نرود.❤
🌷اين قدر #خسته بود كه احساس مےڪـردم، هر لحظه ممڪن است موقع نماز از #حال بِـرود».😰
راوی:همسر شهید
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ❤
#نماز_اول_وقت
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✨✨✨✨ 📚 #داستانک 🔺لاتی که مرحوم قاضی، نماز شب خوانش کرد 🍃قسمت اول 🔸مرحوم قاضی در صد سال اخیر بی نظ
📚 #داستانک
✨✨✨✨
🔺لاتی که مرحوم قاضی،نماز شب خوانش کرد
🍃قسمت آخر
🔸 مرحوم قاضی این چنین آدمی بود. ایشان به قاسم که لات محله شان بود گفت: «قاسم، مگر محبت من را نداری، پس امشب بلند شو و قبل از #نماز صبح، #نماز_شب بخوان و بخواب». اگر ما می بودیم اول می گفتیم، نمازهای واجب را بخواند، ببینید مرحوم قاضی کجا را دیده است.
قاسم می گوید: «من نماز صبح بلد نیستم، چه برسد به نماز شب؛ نمی توانم آن موقع صبح بیدار شوم، چرا که تا ظهر مي خوابم.» مرحوم قاضی جواب می دهد که «تو نیت کن، من بیدارت می کنم.» بیدار کردن مرحوم قاضی مثل این نبوده است که برود درب خانه اش رو بزند.
قاسم یک ساعتی را نیت می کند و همان ساعت هم بیدار می شود، وقتی بیدار شد دید چه حال خوشی دارد، خیلی از ماها در نماز شب بیدار می شویم؛ اما حال نداریم.
قاسم رفت #وضو بگیرد و در همین که آستین ها را بالا می زد، می گفت:« خدایا در این دنیا کسانی هستند که صدایشان برای ملائکه و تو آشناست؛ اما صدای من آشنا نیست، دیر به درگاهت آمده ام، مرا بپذیر»
لاتی که مردم از نیم خوره غذایش برای تبرک می بردند
قاسم بعد از این قضیه جزء شاگردان آیت الله قاضی می شود؛ به طوری که مردم نیم خورده غذایش را برای تبرک می بردند...
آیت الله قاضی خاک پای امام رضا (ع) و امیرالمونین (ع) است. اگر مرحوم قاضی این گونه پاک می کند، آن وقت امام رضا (ع) چگونه پاک خواهد کرد و حضرت معصومه (س) چگونه پاک خواهد کرد.
#حضرت_معصومه (س) گوشه ای از عصمت اهل بیت را دارند، این لقب معصومه (س)را هم حضرت رضا(ع) خودشان به ایشان دادند. شفاعت حضرت معصومه (س) عالم را می گیرد، شفاعت امام رضا (ع) که دیگر قابل تصور نیست.
اگر دلتان سنگین بود، امام رضا(ع) را به فرزندش، جواد الائمه و خواهر ایشان معصومه (س) قسم بدهید.🍃
✨از بیانات حجت الاسلام عالی✨
--------------------------
📚با #داستانک های مذهبی ما همراه باشید
ڪشکول_معنوی👇
➠ @kashkoolmanavi ◆
🦋#نماز_شب 🌺
💠سفارش بزرگان به نماز شب
🌺مرحوم دولابی فرمودند:
💎دو سه شب، نیمه های شب را بیدار بمان و #نماز_شب بخوان، بعد از آن اگر توانستی دیگر نماز شب نخوان!.....چه در امر دنیا چه در امر آخرت، قدم اول را که برداری، برداشتن قدم دوم آسان تر می شود. برداشتن قدم سوم از دوم هم آسان تر است.
📚منبع: مصباح الهدی، ص ۲۷۶
#نماز_شب
#وضو
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصویر وضو گرفتن آیت الله سیستانی حفظه الله ، با یک لیوان آب
#احکام
#وضو
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
🍃محمد اسماعیل دولابی رحمت الله علیه:
🔹اگر بخواهیم در نماز خیالات نداشته باشیم و مقبول باشد، باید در وضو گرفتن دقّت کنیم. تمامی صفات رذیله را میتوان با #وضو شست و پاک کرد.
✍مصباح الهدی 333
🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️
🕋 @kashkoolmanavi 🕋
💌 #پیامبر_اکرم فرمود:
🍃کسی که با #وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند.
و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.
📚 مستدرک الوسائل: ج۱، ص ۴۲
📜 #درمحضراهل_بیت
🔰 🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰🔰
▪️ @KASHKOOLMANAVI ▪️
🎙آیت الله حائری شیرازی:
‼️شوخی جنسی نکنید!
❌ #شوخی_جنسی نکنید... شوخی های جنسی را نه گوش بگیرید و نه به زبان بیاورید! اینها مجلس را تاریک میکند. اینها بیماری میآورد. اینها دل را سیاه میکند.
🔅 به هیچکس نگاه معنادار نکنید؛ چه مرد، چه زن. خودتان را کنترل کنید.
👀 این چشم اگر پاک شد؛
👅 زبان پاک شد؛
👂 گوش پاک شد؛
👋 دست پاک شد،
👌 انسان بیقرار می شود نسبت به خدا.
💎 نمی خواهد یک کاری بکنی که خدا را دوست بداری. نمی توانی دوستش نداری. چون او پاکرُبا است. قدوس است. اگر پاک شدی، مجذوب او می شوی. جاذبه او میگیردت.
🔖 تو نگران نباش که او دوستت بدارد. تقوایت را حفظ کن، دوستت خواهد داشت. تو مواظب تقوایت باش. محبت، کار تو نیست. کار خودش است. محبت خودش میآید.
📌 آثارش هم این است که از نماز خوشت می آید. اولین آثار محبت خدا، در #وضو جلوه می کند. از وضو لذت میبری. از غسل لذت میبری.
📿 بعد، از یک قسمتهایی از نماز لذت می بری. گاهی از سجده لذت میبری. گاهی از فکر. فکر هم یک نوع عبادت است. از فکر لذت می بری.
🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️
🕋 @kashkoolmanavi 🕋