🌸🍃💳🌸🍃💳🌸🍃
#تمثیلات
مثل امضای دوم!♒️
💳بعضی چکها دو امضا دارند و تا
امضای دوم نباشد، نقد نمیشوند؛ 💶
حتی اگر به جای امضای دوم تمام اهل بازار هم امضا کنند،
هیچ فایدهای ندارد. ❌
بانک فقط صاحب امضا را میشناسد.🏦
⭕️حال، اتفاقاتی که برای من و تو در
زندگی قرار است بیفتد مثل چک دو امضا میماند؛ ✅
Ⓜ️یک امضای آن خواست ماست
و یک امضای دیگرش خواست خداست؛✅
تا او نخواهد هیچ امکان ندارد، هر چند همه بخواهند.❌
«در نیفتد هیچ برگی از درخت
بی قضا و حکم آن سلطان بخت»
❗️پس اگر کسی تو را تهدید کرد و گفت:
آبرویت را میریزم. ❎
سکه یک پولت میکنم.❎
کاری میکنم که سنگ روی یخ شوی.❎
بلایی سرت میآورم که مرغهاي آسمان به حالت گریه کنند...❎
هیچ نترس! ❌
💢چون این چک دو امضا دارد، و امضاي دوم مال خداست؛✨💫
یعنی او هم باید بخواهد تا آبروي تو ریخته شود، 😰
⛔️و او یانمیخواهد یا اگر هم بخواهد هرچه باشد به سود توست.💯
« هر چه آن خسرو کند شیرین بود »
درست مثل آن مادر روستایی که کنار
چشمه ظرفهاي مسی را اول گلمالی
میکند و همین کار ظرفها را شفاف میکند.🔅
🔆خدا هم گاهی ما را گلمالی میکند؛
اما این به خاطر آن است که یک شفافیت
و نورانیتی بدهد.🔆
پس، در هر حال سود با توست،
⚠️فقط به یک شرط؛
آن هم اینکه تو از راه صحیح و صواب
فاصله نگیری بلکه دقیقاً به وظیفه خود
عمل کنی.✅
🔆و به همین خاطر بود که وجود نازنین
سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا پیوسته میفرمود:
« ما شاء الله »
یعنی هر چه خدا خواست، همان میشود.⚜
یعنی یزید و هواداران او تنها حق یک
امضا را دارند،
و آنها امضا کردند تا من خوار و خفیف شوم، اما کافی نیست؛
یعنی تاامضاي دوم که همان خواست خداست نباشد هیچ امکان ندارد.💯
♻️و راستی اگر همین حقیقت در زندگی
ما وارد شود، چه آرامشی به دست میآید.✔️
⏪یعنی انسان باور کند که هیچ اتفاقی
در زندگی ما نمیافتد و هیچ کس نمیتواند
به ما آسیبی برساند مگر آنکه #خدا بخواهد.⏩
و اگر خدا بخواهد سراسر سود و سعادت است.
🌷💫« تا نخواهد او، نخواهد هیچکس »💫🌷
--------------------------
با تمثیلات ما همراه باشید👇
🆔➯ @kashkoolmanavi
📮نشر دهید و رسانه باشید📡
#مناجات
♡خـدایــــا...
صدایم را می شنوے؟
این صدا از گلوی کسی مےآید
که تو از رگـــــ گردن هم
به او نزدیڪترے...
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✍ #نکته :
🔹 کسانی که هرزگی میکنن به اندازۀ کسانی که ارضاء خواستههای عمیق خود میپردازن ، لذت نمی برن و شاداب نمی شن .
♦️ چون مبارزه با #نفس در واقع یعنی ارضای نفس ، یعنی عبور از علاقههای سطحی نفس برای پاسخ دادن به علاقههای عمیق و خوبِ نفس .
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📜 #درمحضراهل_بیت
✨ امام رضا علیه السلام :
روز قیامت که برپامی گردد ماه ها رامی آورند پیشاپیش همه ی ماه ها #رمضان است که در زیبایی بهره ای دارد،رمضان در میان ماه ها همچون ماه در میان ستارگان است.
📗 فضائل اشهر ، ص ۱۱۰
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
نمازشب و ثواب کثیرش.mp3
1.2M
#نماز_شب و ثواب ڪثیرش
#حق_شناس
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
❣ #سلام_امام_زمانم❣
زمین رو به روشنایی🌤 می رود
💥ولی
دل هاے ما❤️
هنوز از #سیاهی_مبهم بیرون نیامده
#طلوعت دیر نشود
تنها روشنی بخش دلهاے💖
اهل زمیـ🌏ـن
#أللَّهمَ_عجِّل_لولیِڪَ_ألْفـرج🌺
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدر
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📜 #درمحضراهل_بیت
☘امام رضا علیه السلام :
هر كس در ماه #رمضان يك آيه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اينست كه درماه هاى ديگر تمام #قرآن را بخواند.
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🔔📣 #تلنگر
💠 آقا پسری که میری باشگاه💪
بعد میای لبـــ👕ـــاس جذب می پوشے!!
حجاب برای شما هم هست ✔
ورزش هم باید برای #خـــــدا باشد🏅
حتما این خاطره رو از #شهید ابراهیم هادی
بخون
@kashkoolmanavi
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
🔔📣 #تلنگر 💠 آقا پسری که میری باشگاه💪 بعد میای لبـــ👕ـــاس جذب می پوشے!! حجاب برای شما هم هست ✔ ورزش
#خاطرات_شهدا
🔰حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد 🚶
و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم ، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده!😍
وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن،شلوار وپیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشـــ💪ــکاری.
ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جاخورد.😨 انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت....
👈ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی می ریخت❗️
هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه می آئیم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و... ، تو با این هیکل روی فرم این چه لباس هایی است که می پوشی؟ 😳😳
ابراهیم هم به حرفهای اونها اهمیتی نمی داد و به دوستانش توصیـــ🔔ــه می کرد:اگر ورزش رو برای #خـــــدا انجام بدین #عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگری باشین ضرر خواهید کرد.😊
☝️البته ابراهیم در جاهای مناسبی از توانمندی بدنی اش استفاده می کرد .مثلاً ابراهیم را دیده بودند در یک روز بارانی🌧 که آب در قسمتی از خیابان جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آن معبر رد شوند ، ابراهیم آنها را به کول می گرفت و از اون مسیر رد می کرد.👌👌
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📜 #درمحضراهل_بیت
✍پیامبر اکرم (ص) فرمودند :
هرگاه سفره پهن مى شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد میايند.چون بنده بگويد: «بسم اللّه» فرشتگان مى گويند: «خداوند، به غذايتان بركت دهد!»سپس به #شيطان میگويند: « اى فاسق! بيرون شو. تو بر آنان، راه تسلّط ندارى».
📚 كافى ج۶ ، ص۲۹۲ ، ح۱
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🔹 نماز :
👈 #نماز ، بهترین حالت بندگی خداست و در میان اعمال واجب ، دارای اهمیت ویژه ای هست . نماز دستور خداوند بزرگ است و نماز خواندن اطاعت دستور اوست .
👈 نماز بهترین شیوه ارتباط با خدای مهربان و جلوه ای از عبادت انسان در پیشگاه اوست .
👈 نماز مانند نهر آبی هست که نماز گزار روزی پنج مرتبه خودش رو در آن شستشو می ده .
👈 و نماز گزار بنده ی خالص خداست که با نماز ارتباطی خالصانه با پروردگار خویش برقرار می کنه و نماز به او آرامش روح می بخشده تا در جریانهای زندگی ، با امید به فردایی روشن ، به تلاش بپردازد .
👈 خلاصه نماز مهم ترین عمل عبادی و عمود خیمه ی دین و دین داری و آزمون ورودی بهشت است .
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
💢یکی از علتهای واجب شدن روزه
✅میتوان در ماه مبارک #رمضان دور از چشم دیگران، غذا خورد و اظهار به روزه داری کرد، اما روزه از عبادتهایی است که #اخلاص را بالا میبرد، یعنی تو میتوانی در تنهایی غذا میل کنی اما چون #خدا را ناظر میدانی، امتناع میکنی
✍امام علی(ع):
خداوند روزه را واجب كرد تا به
وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد.
📚غررالحکم و دررالکلم ص۱۷۶
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📚 #تمثیلات
♦️ جالب اینجاست اون کسی که از راضی کردن #خدا بیشتر لذت میبره ، گویی به خدا بیشتر #بدهکاره !
🔹 خداوند به او پاداش بیشتری هم میده و او را در درجات بالاتر بهشت جای می ده . و در دنیا زندگی شیرین و لذت بخشی به او خواهد بخشید ...
🔸 این لطف خدا هست که هر کسی بیشتر از خدا لذت ببَره خدا در دنیا و در بهشت هم نعمتهایِ بیشتری به او میده .
♦️ مثلا وقتی یک مادر برای فرزندش غذایی درست میکنه ، هرچقدر این فرزند از غذای مادر بیشتر خوشش بیاد و بیشتر بخوره مادر بیشتر خوشحال میشه !
🔹 و خداوندی که همۀ مادرها را خلق کرده ، قطعاً از همۀ آنها نسبت به بندگانش مهربان تره .
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📖 #درمحضرقرآن
...و بخشش و بزرگواری را
در میان خودتان فراموش نکنید،
کہ خداوند بہ آنچہ انجام مےدهید، بیناست!
📖سوره بقره_ آیه ۲۳۷
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
#خاطرات_شهدا
♦️ نماز ، قبل از افطار
🔹 قبل از #افطار ، #نماز میخواندند . میگفتند : نزدیک افطار ، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود ؛ در این لحظهها اجر این نماز بیشتر است .
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📜 #درمحضراهل_بیت
🔸 رسول اکرم ( ص ) میفرماید :
🔹 هر کس به خاطر #خدا ( از ترس خدا ) چشم از حرام برداره و دل از حرام بِبُره ، خداوند لذت معنوی و طعم عبادتی به او میچشاند که او را شاداب و مسرور کند .
📚 جامع الاخبار ص 145 .
🔸 و اگر کسی از این هوس صرف نظر کرد و به آن لذت عمیق نرسید و طعم عبادت را نچشید بدونه که حتماً به خاطر خدا نبوده و الّا به این لذت میرسید .
📮در ثواب نشر شریک شوید📡
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
#ماه_مبارک_رمضان ماه قیمت پیدا کردن🔮
#ماه_حسینی_شدن❤️😍🙌
💠حضرت آیت الله بهجت:
🍁ما زندگی میڪنیم
که قیمت پیدا ڪنیم
نه اینڪه به هر قیمتی
زندگی ڪنیم
#یادآوری
اگه زندگیت فقط غذا خوردن و خوابیدن باشه هزار سالم زندگی کنی هیچ قیمت پیدا نمیکنی #شهدا با همین تفکر با خدا معامله کردن گفتن اگه شهید نشیم چنتا نون بیشتر می خوریم ولی قیمت و ارزشی نداریم ولی اگه شهید بشیم قیمت پیدا می کنیم.
حالا اونا رفتن نوبت من و تو شده باید خوب فکرامون و بکنیم که می خواهیم چنتا نون بیشتر بخوریم یا می خواهیم قیمت پیدا کنیم؟
#کلام_بزرگان
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🎥 آيت الله #مجتهدی تهرانی (ره)
💠اهمیت سحر ماه مبارک رمضان
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
#حجاب در آخرالزمان 🔥
💠 امام علی (ع):
در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..) و از خانه با آرایش بیرون میآیند، اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد
شده اند و به سوی شهوات میل دارند ..
و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند و حرام ها را حلال میدانند و (اگر توبه نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار میشوند ..
📚وسائلالشعیه ج۱۴
#درمحضراهل_بیت
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
من را بخر نرخ خودم را شڪستهام
چوب حــراج بر تن من خورده با #گناه
بالحسین الهی العفو❤️
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
YEKNET.IR -yade.emam.shoheda_zakeran.com.mp3
4.9M
⏯ #واحد احساسی #شهدا
🍃یادِ امام و شهدا
🍃 دلو میبره کرب و بلا
🎤 #مجتبی_رمضانی
👌فوق زیبا
#شبتون_شهدایی
🍃🌹🍃🌹
ڪشکول_معنوی👇
JOin 🔜 @kashkoolmanavi ™
📮نشردهید،رسانه فرهنگ شهادت باشید📡
❣#سلام_امام_زمانم❣
گفتند که #تک_سوارمان در راه است
از اول صبح☀️ چشممان بر راه است
از یازدهم دوازده #قرن گذشت
تا ساعت تو🕰 چقدر دیگر راه است
تویی آرام قلبم آقا جان 💕
#اَللّهُـمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَـرَج 🌸🍃
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_نوزدهم 💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
--------------------------
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™