eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
343 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
580 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 دوست داشتنی ترین چیزها نزد خداوند ✍ بهترین روزی برای عابدان و پرهیزگاران شهادت و رسیدن به قرب الهی است؛ از این رو خداوند شهادت را که تنها ویژه بندگان با تقواست به آنان ارزانی می کند. خون شهید دوست داشتنی ترین قطره ها در نزد خداوند است که رسول اعظم(ص) از آن خبر داده است. 🌷 از امام سجّاد(ع) نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود: «هیچ گامی را خدا بیش از دو گام دوست نمی دارد: یکی گامی که با آن صفی (مجاهد) در راه خدای متعال بسته شود؛ و دیگری گامی که برای صله رحمی برداشته شود که او قطع کرده است. و هیچ جرعه ای محبوب تر برای خدا از دو جرعه نیست: یکی جرعه خشمی که مؤمن آن را با بردباری فرو خورد، و دیگری جرعه بی تابیی که مؤمن با صبر و شکیبایی آن را فرو برد. و هیچ قطره ای در نزد خدا دوست داشتنی تر از دو قطره نیست: قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، و قطره اشکی که در تاریکی شب در اثر ترس از خدا از چشمان مؤمنی فرو ریزد.» 🌹 قَالَ... عَلِی بْنِ الْحُسَینِ زَینِ الْعَابِدِینَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ خُطْوَتَینِ خُطْوَةٍ یسُدُّ بِهَا مُؤْمِنٌ صَفّاً فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ خُطْوَةٍ یخْطُوهَا مُؤْمِنٌ إِلَی ذِی رَحِمٍ قَاطِعٍ یصِلُهَا وَ مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ جُرْعَتَینِ جُرْعَةِ غَیظٍ یرُدُّهَا مُؤْمِنٌ بِحِلْمٍ وَ جُرْعَةِ جَزَعٍ یرُدُّهَا مُؤْمِنٌ بِصَبْرٍ وَ مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ قَطْرَتَینِ قَطْرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَطْرَةِ دَمْعٍ فِی سَوَادِ اللَّیلِ مِنْ خَشْیةِ اللَّه. 📗امالی، ص11 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_114 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان: دیبا‌ .... دیبا .... دیبا .... حریری ن
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - بیرووووون !!! سومین باری بود که در طول سه روز به عمارت میومدم و شاید صدمین بار که صدای فریادِ جهان تاج بانو " تاج سرم " روی من و به اعتراض نسبت به خواستهء به حقی که داشتم بلند میشد ... - آقا ... تو رو خدا دیشب حالشون بد شد هرچی هم به آقا پیمان زنگ زدم جوابمو ندادن نذارید اینجوری عصبی بشن - باشه پروانه ... باشه ، یه قُلُپ آب بیار گلوم خشکه - چشم آقا احساس میکردم مدت طولانی از آخرین باری که آب نوشیدم گذشته ! حالِ خرابِ اسیری در من زنده شده بود که نه طاقتِ بند و قفس داشت و نه یارای رهایی و آزادی ! خدایا خودت عاقبتِ من و این ماجرای نفس گیر را ختم به خیر کن ... - بفرمایید لیوان را از داخل بشقابی که پروانه در دست داشت برداشتم و یک نفس سر کشیدم - یه لیوان دیگه لطفاً - به روی چشم انگار به اِستِسقا دچار شده بودم ! جایی در انتهایی ترین مرز میان حلق و بینی و گوشم جوری خشک شده بود که آب هم چارهء برهوتِ به پا شده در آن نبود بهتر از هر کسی میدونستم اینها تماماً واکنشهای عصبیِ بدنم به رفتارهای بی منطق و زور گویی های مامانه .... چاره ای جز تحمل نبود ... دستم از هر کسی کوتاه بود جز خدایی که خودش این راهِ بی انتها رو به روی من و دیبای قلبم باز کرده بود آخ که دلم با بردنِ اسمش هم یه جوری میشه آروم و قرار ندارم و این از تمام حرکاتم پیداست پیمان هم قربونش برم انگار برادری و رابطهء خونیِ بینمون رو بوسیده و گذاشته کنار شاید حق داشته باشه .... معلومه که حق داره کدوم دیوانه ای این ثروتِ هنگفت رو میبوسه میذاره کنار جز منِ مجنونِ دیوانه ؟! کدوم آدمِ عاقلی برای رسیدن به معشوق بهایی به سنگینیِ محروم شدن از ارثِ پدری و مهرِ مادری میپردازه جز من ؟! صدای زنگ تلفن قبل از رسیدن دومین لیوان آب که در دستهای پروانه بالا و پایین میشد منو از افکارم بیرون کشید با دست به دخترک اشاره کردم و خودم برای برداشتن گوشی پیشقدم شدم ! - جانم ؟ - سلام بر احسانِ فراری از خانه و کاشانه ! چطوری برادر ؟ - علیک ... شکر ... بگو کاری داشتی ؟ - هنوز وارثی و اینجوری مثلِ دشمنِ خونی با من حرف میزنی ! اگه محروم بشی که حتماً یه قَمه دست میگیری سرمو گوش تا گوش میبُری ... - منو با کی مقایسه کردی استاد ؟ نه من هابیلم و پاک ! نه تو قابیلی و ناپاک ... سالها بود که دیگه خبری از اون رابطهء برادرانه بین ما نبود نه پُشت بودیم برای هم و در کنارهم ، نه مُشت در برابر بدخواهای هم ... - پروانه کجاست ؟ - همین جا ... چطور ؟ - شمارش افتاده بود ... چکار داره ؟ - ساعت خواب استاااد ! حال مادر دیشب خوب نبود تو الان میپرسی ؟ - خدا بد نده ... چکارش کردی دوباره ؟ - من ؟ منظورت چیه ؟ - منظور ؟ منظور .... هیچی فقط مواظب باش با این عشق و عاشقیِ مسخره هم سر خودتو به باد ندی هم دودمانِ ما رو ! پوزخندی به حرص نهفته در صداش زدم و گفتم : - نگران نباش به سهم و حقِ خودت میرسی - دیوانه !!! من باید برم کار دارم فعلاً - به سلامت گل بود به سبزه نیز آراسته شد همین را کم داشتم تحقیر و توهین های مامان بس نبود ؟ کنایه ها و سرزنش های پیمان را کجای دلم می گذاشتم ؟ ای خدا ! کافر غریب و تنها نباشه جوری که من هستم ! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• گرچه آهو نیستم اما ضمانت لازمم !!! دلم هوای حرم کرده بود دلتنگ بودم برای آقای مهربانی ها نذر کردم اگه این وصلت به سرانجام برسه حتماً اولین سفرم همراه با احسان به مشهدالرضا باشه سه روز از اعلام رضایتِ مامان گذشته و من بی قرارم برای مردی که شاید بیشتر از من غریب و تنها مونده من اگر بابا ندارم لااقل دلم به بودن و داشتنِ مامان گرمه کسی که مرد نیست ولی مردانه پای ما دو خواهر ایستاده تا سربلند باشیم و خوشبخت بشیم یعنی روزی میرسه که من هم برای فرزندم مادری کنم ؟ حس عجیبی دارم ... لذت و ذلّت با هم مهمان قلبم شدن ! احساس میکنم تقدیرم گره خورده به همنشینیِ تضادها ... هر چه عاشقِ احسانم از مادرش نفرت دارم ! هرچه از بودن با او لذت میبرم ، دیدن و بودن در کنار مادرش منو خوار و ذلیل میکنه ! میدونم و میفهمم در کنار اون آدمِ عصا قورت داده بااااید نونَمو بزنم توی خون و بخورم ولی حیف که قلب عاشقم نفهم تر از این حرفهاست ... یعنی این عشق و عاشقی ارزش داره که بار گرانِ ندیده گرفته شدن و تحقیر شدن پیش چشم خانوادهء همسرم رو به جون بخرم ؟ خداجونم این امتحانه یا اجبار یا انتقام ؟! - دیبا ! هیچ معلومه کجا سِیر میکنی ؟ - جانم مامانم ؟ - دیگه هیچی ... از نفس افتادم بچه بس که یه نفس صدات زدم بیای کمک چاره ای جز منت کشی نداشتم ! هم خسته بود و هم عصبی از این بی حواسی که چند روزی بود دچارش شده بودم - ببخشید مامان حواسم نبود - خوبه والا ! هنوز نه به داره نه به باره حواس نداری بری خونهء شوهر که کلاً آلزایمر میگیری - ماماااان به خنده افتادم ، مثل خودش که نتونست جلوی خندهء بلندشو بگیره نذر کرده بود استارت ازدواجم که بخوره آش رشته بار بذاره امروز قصد داشت نذرشو ادا کنه سبزی هایی که خریده بود روی زیر اندازِ کهنهء گوشهء حیاط گذاشت و برای بردنِ چاقو و آبکش و سینی وارد آشپزخونه شد - خیرِ سرم دختر بزرگ ‌کردم قاتِقِ نونم باشه داره میشه قاتل جونم - مامان ! - چیه ؟ چته قرصِ مامان مامان خوردی ؟ پاشو ببینم ، خوبه واسه تو نذر کردم و اینجا نشستی بِر و بِر نگام میکنی - وا ! مامان خب به من چه ... تو نذر کردی من باید خودمو هلاک‌کنم ؟ ای بابا ! حتماً اگه نذر میکردی پیاده و پای برهنه برم امامزاده داوود باید میرفتم نه ؟! - لااال لطفاً بدو بشین سَرِ سبزی که باید قبل از غروب آش پخش شده و ظرفهاشم جمع شده باشه اگر نه ! با پررویی دستی به کمر زدم و در حالی که سرم رو با شیطنت به دو طرف تکون میدادم پرسیدم : - اگر نه ؟؟؟ نامردی نکرد و چاقو را تهدیدوار به طرفم نشونه رفت و جوابمو پرت کرد توی صورتم ! - رفتی ، پاک کردی ، شستی ، ریز کردی که هیچ ! اگر نه دیگه من نه احسان میشناسم و نه داماد سرم میشه حالا خود دانی ... ای بابا ! چه گیری افتادم فقط همین مونده بود مامان ازم آتو دست بگیره و مراسمِ باج گیری راه بندازه بِخُشکی شانس !!! .................................... تحویل گرفتنِ آخرین کاسهء خالیِ آش رشته ای که هنوز چشمم دنبالِ چشیدنِ یک قاشق از اون بود ، همزمان شد با از راه رسیدنِ احسانِ عزیزم ! وااای چه حالِ خوبیه کسی عزیزت باشه البته مامان عزیزه ها ! بابا هم عزیز بود ولی خداوکیلی این عزیزکرده با همه فرق داره ... - سلام بر دیبای لطیف خودم ! - سلام ... خوش اومدید جوری در عرضِ چند روز با من و مامان احساسِ صمیمیت میکرد و راه به راه اینجا پَلاس بود که اگر کسی نمیدونست با خودش فکر می کرد از بچگی خونه زاد بوده ! - خسته نباشی - هلاک شدم به خدا ... انگار مامان از خداش بود زودتر یکی بیا منو ببره خونهء بخت تا خیالش راحت بشه خندهء نجیبی که لبهاشو از هم باز کرد خیلی جذاب بود ... - برو بچه جون ... اگه مادرت بگه ، باید تا قلهء قاف هم بری این که چند تا کاسه آش پخش کردنه ! عجبا ! مامان خودش یک لشکر را حریف بود و حالا من بینِ این دو ناجوانمردِ عزیز و مهربان گرفتار شده بودم .... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ چهارشنبه 👈 17 دی 99 👈 22 جمادی الاول 1442 👈 6 ژانویه2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 👶 مناسب زایمان و نوزادش خوشبخت و محبوب خواهد شد . ان شاء الله 🚘مسافرت : مسافرت مکروه و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ فروش جواهرات . ✳️ آغاز معالجات . ✳️ کودک به مهد نهادن . ✳️ و خوردن آشامیدنی ها نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث قوت دل می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث فقر و بی پولی می شود . ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 297 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۷ دی ۱۳۹۹ میلادی: Wednesday - 06 January 2021 قمری: الأربعاء، 22 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه) - یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹وفات حضرت قاسم پسر امام کاظم علیهما السلام 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️21 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️28 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️37 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️38 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 چهارشنبه ۱۷ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۸ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۴ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۱:۵۸ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۰۳ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۲ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۱۶ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_116 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• گرچه آهو نیستم اما ضمانت لازمم !!! دلم هوای ح
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - خانوم شرییییف ! با صدای فریاد استاد ، سرم از روی گل و بوته هایی که اینبار نه از فشار درد و مریضی مامان بلکه از دلخوشی رسیدن به یار، روی جزوه ام نقش بسته بود بلند شد و در دلم لعنت فرستادم به ذهن مریضی که بیمار عشق بود و نسیان ، باعث شده بود به کل از یادم بره اینجا کلاس استاد سخت گیر و بی گذشتی بنام پیمان پرتو است ! - ببخشید استاد - چی چیو ببخشم خانوم ؟ کم مونده به شاهکار هنریتون شمع و پروانه هم اضافه کنید تا محفل عاشق و معشوق کامل بشه ! از خجالت آب شدم ... نمیدونم حق داشت یا نه ! نمیدونم رفتار امروزش به هنجار شکنی که برادر کوچکترش در خانواده راه انداخته بود وصل می شد یا نه ! با سری پایین افتاده و قلبی زخمی از نیشتری که به سمتش رها شده بود ، لبم به عذرخواهی مجدد باز شد : - دیگه تکرار نمیشه ... معذرت می خوام - بفرمایید بشینید اگر چه ساده تر از اونچه فکرشو میکردم از خطا و بی توجهی که نسبت به درس و کلاس داشتم چشم پوشی کرد ولی از خودم و ظرفیت اندکی که در برابر این دوست داشتن و دوست داشته شدن نشون می دادم شاکی بودم یکی نبود بگه آخه دخترهء احمق ! جا بهتر از اینجا و زمان بهتر از این زمان پیدا نکردی تا پرندهء خیالت رو به سمت دلبر مغرورت پَر بدی ؟ پایان کلاس همزمان شد با سوزشی که در بازوی سمت چپم احساس کردم و صدای آخ ریزی که از بین لبهام خارج شد : - مگه مرض داری روانی ؟ دردم اومد ! - حقته ! روانی هم خودتی .... هیچ معلومه چه مرگت شده ؟ - به جون خودت هیچی ... از پشت صندلی به قصد ترک کلاس بلند شدم که طناز دوباره دستشو بند دستم کرد و شروع به گله گذاری کرد : - آره دیگه ... حتماً راست میگی چیزی نیست ... مگه خر باشم که نفهمم یا کور باشم که نبینم رنگ و روت داد میزنه یه خبرایی هست و به من نمیگی ! - قربون اون درک و شعورت برم که اینقدر خوب خودتو میشناسی !!! هنوز خنده پشت بند این شوخی بر لبم جاخوش نکرده بود که دوباره گوشتم زیر انگشتانش رفت و پایانه های عصبی ام را جوری تحریک کرد که با دست دیگه محکم زدم پشت دستش - بکش دستتو ... ای بابا ! نمیفهمی میگم درد داره ؟ - خیلی خب حالا ! انگار زنبور گاوی نیشش زده دخترهء سوسول ! بعد از صد سال بری خونه شوهر میخوای چه غلطی بکنی ؟ شنیدن کلمهء شوهر هم دلمو خوش می کرد وقتی به نام احسان ختم میشد ... - چی شد دوباره رفتی تو هپروت ؟؟؟ - میگم طناز ! تو ... تو تا حالا عاشق شدی ؟ - پس بگوووو خانوم زده فاز عشق و عاشقی .... خاک تو سرت نکنن ! نکنه ... نکنه استاد پرتو ؟؟؟ - نه ! برادرش !!!! جوری چشمهاش گرد شد و مردمکها مسیر حرکتشون رو گم کردند که ترسیدم دختر مردم لوچ بمونه ولی حرف از دهانم خارج شده و راه بازگشتی نبود اینبار ، هم مجبور بودم و هم راضی از این اجبار که وادارم می کرد با یک هم جنس درد دل کنم و بگم اونچه به زور در دلم نگه داشته بودم .... طناز باور کرد ... دوست خوبی بود و تنها کاری که با من نکرد سرزنش بود، مثل همون کاری که با خودش و قلبش نکرد یعنی حسادت ! راضی بودم ... خوب بود که با من میخندید و با من امیدوارانه به پایان این وصلت نگاه می کرد یه وقتایی ..... چه جاهایی ..... یه جورایی ..... احساس میکنی زمین و زمان دست به دست هم دادن تا تو تبدیل بشی به خوشبخت ترین و راضی ترین آدم روی زمین ، غافل از اینکه گاهی دستهایی هست پشت پرده و نهان از ما ... همون چیزایی که فکرشو نمیکنی ولی مثل یه نسیم خنک شروع میشه و آروم آروم تبدیل میشه به خانه براندازترین طوفان عالم !!! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - دیبا جان ! مامان بیا یه نگاه به این پارچه ها بنداز لبخندی به این همه ذوق و شوقش برای دوختن لباس اون هم برای مراسمی که هنوز مطمئن نبودیم برگزار میشه یانه ، زدم و با عشق جوابشو دادم : - قربون این همه عجله ای که برای فرستادنم به خونهء بخت داشتی و رونمیکردی برم من !!! - عجله ندارم دختر خوب ... ذوق دارم و البته واست خوشحالم عزیزم - مرسی مامان ... اگه بدونی چقدر خوشحالم که اینجوری پشتم ایستادی و همراهیم میکنی ! با هر خندهء من از ته دل می خندید و با هر قطره اشکم میگریست مامان آدم نبود که تفسیرش در قالب کلمات بگنجه ، بلکه یه فرشتهء تمام عیار بود فرشته ای که خدا به جای تموم نداشته ها و جاخالی های زندگیمون فرستاده بود تا باورمون بشه هیچ وقت نگاه و توجهش نسبت به ما قطع نمیشه ! - وااای این چه خوشگله ! دستم روی قواره پارچه ای نشست که بیش از هرچیز رنگ سرمه ای خاصی که داشت توجهم را به خودش جلب کرده بود یه رنگ خاص بود ... هم سرمه ای و هم آبی ... هم سرمه ای و هم سیاه ... خیلی باحال بود ! با تصور مامان در پوششی که یک لباس با این پارچه و این رنگ روی تنش بشینه دلم ضعف رفت ... مامان از خوشگلی چیزی کم نداشت البته اگه روزگار نامرد یکی در میون رنگ سفید نمی پاشید روی موهای بلندش ! - این یه کم تیره نیست ؟ - مامان ! ؟ مگه ندیدی الان دیگه تو عروسی و عزا رنگ تیره میپوشن هم با کلاسه و هم اندام رو بهتر نشون میده ! - یعنی میگی همینو بدوزم ؟ - آره به خدا ماه میشی - باشه اگه تو میگی خوبه حتماً خوبه دیگه ... میگم حالا چه مدلی بدوزم ؟ با این سوال تازه یادم اومد هنوز از احسان در مورد اینکه آیا مراسمی در کار هست یا نه چیزی نپرسیدم ، پس بی ملاحظهء نامزدی که هنوز رسمی نشده بود گوشی به دست وارد اتاق شدم و با پررویی انگشتم روی شماره ای که هنوز به هیچ نامی ذخیره نشده بود کشیده شد و منتظر شنیدن صدای گرمش تعداد بوق های آزاد رو شمردم یک ..... دو ...... سه ...... چهار ..... پنج ای بابا ! یعنی چه اتفاقی افتاده ؟ کسی که اولین بوق به دومی نرسیده با شتاب جواب میداد حالا چرا با دستهای مردانه و نگاه دلبرانه اش منو به شنیدن صدای گرم و آرومش دعوت نمیکنه ؟ دوباره تماس گرفتم و به خودم دلداری دادم که " نگران نباش ، شاید رفته دستشویی یا نه شاید ... " دوباره بوقهای آزاد و تماسی که به مقصد و مقصود نرسیده قطع شد دلگیر و سرخورده به پذیرایی برگشتم و مامان که بی شک این صبوری حاصل عمری بالا و پایین شدن در طوفانهای زندگیش بود ، بعد از شنیدن حرفهام گفت : - خودش زنگ میزنه عزیزم ... یعنی بنده خدا حق دستشویی رفتن نداره یا شاید گوشیش بی صداست عزیزم هنوز جملهء مامان به نقطه ای برای رفتن به سر خط نرسیده بود که صدای زنگ موبایل منو به سمت اتاق کشوند و با دیدن شماره ای که این روزها نبض حیاتم به امید اون میزد با نیش تا بناگوش باز شده تماس رو وصل کردم : - سلام ... کجا بودید ؟ - علیک سلام خانوووم ! زیر سایهء گهربار شما ... جانم ! خدایا یکی منو بگیره تا از آسمون هفتم سقوط نکنم پایین ! - راستش ... می خواستم بپرسم که .. - بگو دیبا جان ! راحت باش با من ... این " جان " گفتنش دیگر مرزهای لذت را در دلم رد کرد و مرا به اوج رساند - یعنی مامان میگه اگه مراسم دارید چجوریه ؟ یعنی .... یعنی زنونه مردونه جداست یا با هم ؟ - آهان ... ببین هنوز معلوم نیست ... راستشو بخوای این چند روز از بس منت مامانو کشیدم پیر شدم اجازه بده چند روز بگذره من دارم تمام تلاشمو میکنم که این وصلت با رضایت مادرم اتفاق بیفته ... میفهمی دیگه ؟ گرچه سرخورده تر از قبل و دلگیر تر از دقایقی قبل بودم ولی چاره ای جز فهمیدن و فهماندن به دل زبان نفهمم نداشتم - بله ... میدونم ...کاری ندارید ؟ - ناراحتت کردم نه ؟ - نه ... نه .....اصلاً ... خدانگهدار 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ پنجشنبه👈 18 دی 1399 👈 23 جمادی الاول 1442 👈 7 ژانویه 2021 🎇امور دینی و اسلامی . 📛 امروز ساعت 12:24 قمر وارد برج عقرب می گردد . 🤒مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزادش زیبا و پاک و خوشبخت خواهد شد . ان شاءالله 🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است . ✳️ بذرافشانی ✳️ درختکاری . ✳️ آبیاری. ✳️ کندن چاه . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ جراحی چشم . ✳️ استعمال دارو . ✳️ و التیام و مرهم گذاشتن بر زخم نیک است . 📛 برای امور اساسی و زیر بنایی مانند ازدواج و سفر خوب نیست . 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث روبراه شدن امور است . 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث شادی دل است . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۱۸ دی ۱۳۹۹ میلادی: Thursday - 07 January 2021 قمری: الخميس، 23 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️10 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️20 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️27 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️36 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️37 روز تا ولادت امام باقر علیه‌السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 پنجشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۹ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۴ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۱:۵۹ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۰۴ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۳ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۱۶ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ نماز در سخن و سیره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ✍ نماز از دیدگاه حضرت صدیقه طاهره(س) اسراری دارد که ایشان در یکی از بیاناتشان به گوشه ای از آن می پردازند. حضرت زهرا (س) نماز را سدی در برابر نفوذ خودپسندی در جان انسانهای مؤمن می داند که با ادای آن، تمرین خضوع می کنند و چه آرامشی در زندگی انسانهای خاضع جاری می کند.(۱) ✅ آن حضرت در خطبه فدكيه، تشريع نماز را دور كردن انسان از كبر و خود بزرگ بينى برشمرده است و می فرماید: 🌷 فرَضَ اللّهُ الإِيمانَ تَطهيراً مِنَ الشِّركِ، وَالصَّلاةَ تَنزيهاً عَنِ الكِبرِ. (۲) خداوند ايمان را، براى پاك كردن از آلودگى شرك، و نماز را براى دور كردن از كِبر واجب فرمود. ✅ از اين رو، آن حضرت هر گاه در محرابش به نماز و كرنش در برابر عظمت الهى مى ايستاد، با تمام وجود به سوى خداوند روى مى آورد و با احساس عظمت او، لرزه بر اندامش مى افتاد. 🌹 در بیان چگونگی نماز حضرت فاطمه زهرا (س) آمده است که: "در این امّت، عبادت کسی بیش از عبادت فاطمه زهرا(س) نبود. او چندان به عبادت می ایستاد که پاهایش ورم کرده بود. مَا كَانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا”(۳) و نیز در مورد حال حضرت در نماز آمده است:” فاطمه زهرا(س)، در حال نماز، به سبب ترس بسیار از خداوند بزرگ، نفسش به شماره می افتاد.” «كانَت فاطِمةُ عليهاالسلام تَنهَجُ في الصَّلاهِ مِن خِيفَةِ اللّه ِ تعالى»(۴) _____________ (۱) اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۱۶. (۲) مسند فاطمه زهرا، ص۲۲۳. (۳) مناقب، ج۱، ص۳۴۱ (۴) بحارالانوار، ج۷۰، ص۴۰۰.     🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا