eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
363 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
901 ویدیو
233 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اسلام (ص) ✍ حضرت ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب،(عام الفیل - ۱۱ق) بنابر نظر اهل سنت در ۱۲ ربیع الاول و بنابر نظر محدثان شیعه در ۱۷ ربیع الاول، در مکه دیده به جهان گشود. او پیامبر اسلام و آخرین و برترین فرستاده‌ی خدا و پنجمین پیامبر از پیامبران اولوالعزم است. آن حضرت در جزیره العرب مبعوث شد؛ اما دینش جهانی شد و همه انسانها را در همه زمانها مورد خطاب قرار داده است. قرآن کریم کتابی است که به او وحی شد و او مامور به تبلیغ و تبیین آن برای مردم گردید. ✅ پیامبر اسلام مدت 13 سال دین اسلام را در مکه تبلیغ نمود و در سال سیزدهم، برای در امان ماندن خود و پیروانش از آزار مشرکان مکه، به یثرب مهاجرت نمود و در آن شهر که بعدا به افتخار او مدینة النبی نامیده شد حکومت اسلامی را پایه گذاری نمود. ✅ رسول خدا (ص) در سال ششم هجری نامه هایی را به سران قدرت های آن زمان یعنی روم و ایران و ... فرستادند و آنها را به اسلام دعوت نمود و در سال هشتم هجری مکه را فتح نمود و به دنبال آن مردم شبه جزیره عربستان گروه گروه به دین اسلام پیوستند. ✅ پیامبر اسلام در سال دهم هجری حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کردند و سه ماه بعد در تاریخ 28 صفر سال یازدهم هجری وفات نمود. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسبت سالروز ولادت امام صادق علیه السلام ✍ ابو عبدالله جعفر بن محمد معروف به امام صادق یا امام جعفر صادق (83 - 148 ق) امام ششم شیعیان اثنی عشری است. مدت امامت آن حضرت 34 و عمر حضرت 65 سال بوده است. آن حضرت در سن ۳۱ سالگی به امامت رسید. امامت او همزمان با سال‌های پایانی حکومت بنی امیه و سال‌های آغازین حکومت بنی عباس بود. ✅ از آنجا که حکومت بنی امیه در این سالها رو به ضعف و سقوط می رفت و بنی عباس نیز به علت عدم نظام سیاسی، استقرار پیدا ننموده بودند و علاوه بر آن در ابتدای حکومت خود، برای جلب نظر مردم، منش سرکوب را نداشتند، به امام صادق علیه السلام فرصتی دست داد که برای سایر ائمه علیهم السلام پیش نیامده بود و آن حضرت توانست با استفاده از این فرصت نهضت علمی و فرهنگی بزرگی را شروع نماید و پایه های علمی مکتب شیعه را محکم کند تا جایی که از مذهب شیعه اثنی عشری با عنوان "مذهب جعفری" و از آن حضرت با عنوان رئیس این مذهب یاد می شود. ✅ امام صادق(ع) در سال 148 هجرى به دستور منصور عباسى به وسیله انگور زهرآلود مسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع و در جوار ائمه بقیع قرار دارد. -------------------------------- 📚 الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص271. / بحارالانوار، ج 47، ص1. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️ ثواب برآورده نمودن حاجت مسلمان ✍ ثواب و پاداشی که خداوند متعال در برآوردن حاجت مسلمانی به فرد عطا می کند، بی شمار است. در این خصوص روایات زیادی از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است. 🌷 پیامبر اکرم (ص) می فرماید: کسی که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده سازد، مانند کسی است که عمر خود را به عبادت گذرانده باشد. « مَن قضی لأخیهِ المُؤمِنِ حاجَةً کانَ کَمَن عَبَدَاللَّهَ دَهرَهُ»(1) 🌹 در روایت دیگر از امام صادق(ع) آمده است: هرگاه مسلمانی رفع گرفتاری از مسلمانی را می كند خداوند به او خطاب می نماید كه پاداش تو بر من است و برای تو غیر از بهشت را نمی پسندم. «مَا قَضَی مُسلِمٌ لِمُسلِمٍ حَاجَةً إلَّا نَادَاهُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَیَّ ثَوابُکَ وَ لا أرضَی لَکَ بِدونِ الجَنَّةَ»(2) و نیز آن حضرت می فرماید: کسی که یکی از خواسته های برادر دینی خود را برآورد، خداوند عالم در روز قیامت صد هزار خواسته او را بر آورد می کند که نخستین آنها بهشت است و از جمله این پاداش ها آن است که خویشان و آشنایان و براداران دینی او را نیز وارد بهشت می کند به شرط این که ناصبی نباشند. « مَنْ قَضَی لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً قَضَی اللَّهُ عَزَّ وَ جـَلَّ لَهُ يـَوْمَ الْقـِيـَامـَةِ مـِائَةَ أَلْفِ حـَاجـَةٍ مـِنْ ذَلِكَ أَوَّلُهَا الْجَنَّةُ وَ مِنْ ذَلِكَ أَنْ يُدْخِلَ قَرَابَتَهُ وَ مَعَارِفَهُ وَ إِخْوَانَهُ الْجَنَّةَ بَعْدَ أَنْ لَا يَكُونُوا نُصَّاباً »، (3) (1) أمالی طوسی، ص 481. (2) اصول کافی، ج2، ص155. (3) همان، ص 198. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| 🔸دعای هفتم صحیفه سجادیه ➕حاج محمود کریمی 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_21 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• چند ساعتی پشت در اتاق عمل منتظر بودم اما هنوز ا
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• آماده شده بودم که برم بیرون جلوی آیینه روسری کرم رنگمو که با عسلی چشمام هماهنگی داشت مرتب کردم و با سنجاق فیکس کردم و چادرمو سر کردم.... دیروز به استاد خبر دادم برای کار حاضرم و اونم آدرس منزل مادرش رو برام فرستاده بود... قرارمون فردا بود ولی تصمیم گرفته بودم امروز برم اونجا و یه سر و گوشی آب بدم و موقعیت اونجا رو ببینم... آخرین نگاه و به آیینه انداختم درحالی که کیفمو برمیداشتم چشمم به دنیا افتاد که پکر نگاهم میکرد و لب و لوچه اش آویزون شده بود +چیشده دنیاااای من؟؟ -منم میبرییی بیردن باخودت؟ +منکه نمیرم‌ بگردم آجی _میدوووووونم ولی منم بیام قول قول میدم اذیتت نکنم خ.....ب؟؟ اومدم‌ باز مخالفت کنم که صدای مامان بلند شد: ببرش بچه رو دیبا،دق کرد تو این چهاردیواری.. توی خیابون با یه دست تلفن رو دم گوشم‌گرفته بودم و با دست دیگه ام،دست دنیارو محکم‌گرفته بودم... شماره استاد و گرفته بودم و منتظر بودم که جواب بده اما پس از چند بوق قطع شد..‌ دست بردم تو کیفم... دنبال کیف پولم بودم تا برای دنیا بستنی بخرم اما یک آن کسی به شدت کیف و کشید ولی چون کیف روی شونم انداخته بودم بندشو محکم گرفتم که نتونه ببرش... موتور سواری کہ کلاه کاسکت هم داشت کیف رو به شدت میکشید اما راضی نبودم کیف و ول کنم و بندشو دور مچ دستم پیچیده بودم که نتونه بگیرتش از شانس بد جای خلوت پارک بودیم... دنیا از ترس جیغ میکشید و بلند بلند گریه میکرد با ضربه ای که به صورتم خورد آخی گفتم و‌کیف از دستم ول شد دستمو به صورتم گرفتم و از شدت درد اشکام‌جاری شد... همون لحظه صدای داد و فریاد از جا پروندم پسر جوونی که دزد کیفمو خوابونده بود روی زمین و خودش زانوشو گذاشته بود روی سینه اش و یقه اش و چسبیده بود: کثااافت عوضی حیووون به تو شرف داره غریب گیر آوردی؟ یه دستم روی صورتم بود کہ از درد داغ شده بود و کم کم ورم میکرد و دست دیگه م دور دنیا که به شدت بهم چسبیده بود حلقه شد و صورتش رو تو بغل گرفتم که این صحنه ی کتک کاری رو تماشا نکنه... با همون حال دو سه قدم جلو رفتم و آروم گفتم: _ببخشید آقا... ممنون از لطفتون... تحویل پلیسش بدید اینجوری براتون دردسر میشه... آروم سر بلند کرد و نگاهی بهم انداخت و بعد چشمش به دنیا افتاد... از روی سینه ی دزده بلند شد و هر دو دستش رو محکم برد پشت سرش: _خب شما باید زنگ بزنی خانوم من که دستم بنده... اخمی کردم... اگر چه کمکم کرده بود ولی از مطل حرف زدنش خوشم نیومد... زیادی مغرور بود... سعی کردم بی تفاوت باشم و حرفی نزنم... بجاش کیفم رو که رو زمین افتاده بود برداشتم و شماره ۱۱۰ رو گرفتم... کم کم دورمون شلوغ میشد که آدرس رو به پلیس دادم و دوباره منتظر به اون صحنه ی با نمک خیره شدم... دزده از تقلا خسته شده بود و تسلیم نشسته بود! اون ناجی مغرور هم مثل میرغضب بالا سرش نشسته بود که جم نخوره و در عین حال با بی حوصلگی به سوال رهگذرا جواب میداد... منم که هم از درد ناله م در اومده بود و هم دنیا رو تو بغل گرفته بودم کہ حسابی ترسیده بود... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab