eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
343 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
580 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️💎⚡️ ⚡️💎💎⚡️ ⚡️💎💎💎⚡️ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: گفتم: برای لعن و نفرين على، وضو واجب است، اما برای نماز، تو بهتر می دانی... گفت: حالا خبری از من بشنو؛ عبيدالله از مدینه به شام آمده است. او اینک در نزد ماست. با تعجب پرسیدم: عبیدالله بن عمر؟ گفت: بله؛ عبيدالله بن عمر که در زمان عثمان سه نفر را به قتل رسانده بود. او از ترس على که گفته بود باید شود، فرار را بر قرار ترجیح داده است. گفتم: بهتر از این نمی شودا عبیدالله پسر خلیفه ی دوم است. نقشه هایمان با وجود او به خوبی پیش خواهد رفت. مردم خواهند دید که علی حتی قصد جان فرزند خلیفه ی متوفی را دارد. دقایقی بعد، با هم به طرف مسجد به راه افتادیم. نماز عصر به امامت او خوانده شد. بعد از نماز، به منبر رفت. فکر نمی کردم بتواند سخن به نکویی بگوید، اما الحق که بر اریکه ی سخن سوار بود. ای از علی ساخت که من هم باورم شده بود علی کافر شده است! بعد از سخنرانی، دوش به دوش هم از مسجد بیرون آمدیم و در حالی که در محاصره ی مأموران حفاظتی بودیم، به طرف کاخش که فاصله ی زیادی با مسجد نداشت به راه افتادیم. در بین راه، جوانی مقابلمان ایستاد و با صدای بلند گفت: عرضی دارم یا امیرا مأموران خواستند او را از سر راهمان کنار بزنند، من مانع شدم و گفتم: بگو ! چه میخواهی بگویی؟ جوان جلوتر آمد و گستاخانه گفت: یا امیرا این دروغ ها و تهمت هایی که به على روا داشتی چه بود؟ از خدا نمیترسی که پاک ترین مرد خدا در روی زمین را دشنام می دهی و او را قاتل و کافر می نامی؟! نگاهی به معاویه انداختم؛ چهره اش سرخ شده بود و زود هنگام او را در بر گرفته بود. فرماندهی محافظان جلو آمد و شمش و از غلاف بیرون کشید. مانع انجام کاری از سوی او شدم و گفتم: عقب بروید! بگذارید این جوان حرفش را بزند. معاویه گفت: چگونه اجازه بدهم او به من کند؟! دستور می دهم سرش را از بدنش کنند! گفتم: صبور باشید قربان، بگذارید حرفدهایش را بزند. جوان گفت: على قاتل عثمان نیست؛ اگر چنین بود، بسیاری از صحابه و همه ی مردم حجاز و عراق با علی بیعت نمی کردند. علی خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خداست و سر پیچی از او یعنی پشت و نمودن به دین خدا و سنت رسول الله ! جوان همچنان داشت یاوه سرایی می کرد که نفهمیدم چگونه معاویه به فرماندهی محافظان اشاره کرد و او با شمشیر چنان ضربتی بر گردن جوان زد که سرش مقابل پاهای معاویه بر زمین افتاد. هنوز لب های جوان تكان می خورد. ترجیح دادم سکوت کنم. معاویه چنان به خشم آمده بود که نمی توانست نگاه های خشم آلود مردمی را که در اطراف ما ایستاده بودند و نظاره مان می کردند حس کند. ادامـــه دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_ صد نویســـنده: #ابراهیم_حسن
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: معاویـــه محاسن بلندش را به دست مےگیرد، سرش را مےجنباند و مےگوید: با طـــرح تو موافقــم عمــروعــاص، اما فرماندهے لشگر را به تــو و مےسپــارم. نخست بیندیش و اطراف محمد بن ابوبڪر را از افــرادش خالے ڪن. او اســت و ڪم تجربــه، مےتوان با ڪمتریــن تلفــات او را از بیــن برد و مصـــر را به چنـگ آورد. ما در مصــر یــاران وفــادار زیــادے داریم؛ به ویــژه یـــاران تو ڪه خود روزگارے نه چندان دور فرماندار مصر بودے. به آن ها نامه ها بنویـــس تا در سرنگونــے محمد بن ابوبڪر یاریمـــان ڪنند. و چنیــن مےشود ڪه مصـــر در معــرض خطـــــر قرار مےگیرد. محمــد بن ابوبڪر فرزنــد خلیفه ے اول و بــرادر همســر پیامبــر، جوانے است ڪه علــے او را فرزنــد خوانده ے خود مےخواند و به غایــت دوستش مےدارد. اما خبــرهاے ناخوشایند زیادے از مصــر و شــام به گوش علــے مےرسد؛ معاویـــه آماده ے حملــه به مصر است و اوضــاع آنجا نیز بر وفـــق مراد نیست و مخالفان سر به شورش برداشته اند و ناآرامے ها در حال اوج گرفتن است. علـــے در فڪر چــاره است. چه بایــد مےڪـرد تا مصــر به دست نیفتد و این سرزمین بزرگ، به تملڪ معاویــه در نیایـــد؟ چاره را در این مےبیند ڪه محمد بن ابوبڪر را عـــزل ڪند و شخصـــے قدرتمند و ڪار ڪشته و با تجربــه به جاے او بفرستد. مالڪ اشتـــر، یــار باوفــا و قدرتمنــد خود را فرا مےخواند و به او گوید: اے مالــڪ! تو از ڪسانــے هستــے ڪه براے بر پا داشتن دین، از آنــان یـارے مےجویـم و سرڪشان و گناهڪاران را به وسیله ے آنان مےڪوبم و شڪاف هاے هولناڪ را مسدود مےڪنم. محمــد بن ابوبڪـر را فرمانــدار چون جوان امیــن و خوش فڪـرے است. اما مخالفــان عليـــه او قیـــام ڪرده اند و معاویــه نیز قصــد لشڪرڪشــے به آن جا را دارد. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab