eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
348 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
628 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 🔶🔶 🔶🔺🔶 🔶🔺🔺🔶 🔶🔺🔺🔺🔶 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: اما صداے عبـــدالله ار همــه بلندتر بود. عبدالله خیــس عرق شمشیـــر مے زد. پیرمردے با آن سن و سال و جنگیدنے چنین، به جوانانے چون من امیــد و انگیــزه مےداد. عبدالله گویے فقط به خرگاه سفید معاویــه فڪر مےڪرد و شاید امید به ڪشتن معاویـــه بود ڪه از همه پیشے گرفت. جلوتــر رفت و من هرگـــز ندیدم ڪه چگونه در زیر بارانـــے از نقــش زمین شد. سنگ هایے ڪه یڪے از آن ها سرم را شڪافت. در زیر باران سنگ ها، قدرت مقاومت و پیشروے نداشتیم. ناچار براے در امان مانـــدن از سنـــگ، تصمیم به نشینے گرفتیم. بخصوص ڪه صداے مالـــڪ اشتــر هم به گوش مےرسید ڪه ما را از پیشروے منع و دعوت به عقب نشینے مےڪرد. به عقـــب بازگشتیم. در نقطه اے امن روے زمین نشستم. دهانم خشڪ شده بود و بدنم خیس عرق بود. از جراحت سرم، خون بیرون مےزد. سرم را با پارچه اے بستم و چشم به میدان ڪارزار دوختم ڪه صدها نفر از ڪشتگان و مجروحــــان جنگ، روے زمین افتاده بودند. مالڪ در جبهه ے راست مےجنگید و امام در جبهه ے چـــپ شمشیـــر ميزد. پرچـــم هاے قبایــل مختلـــف عــــرب از هر دو سپــــاه به سر نیـــزه ها دیده مےشد. با این ڪه مےتوانستم آبے بخورم و ساعتــے استراحـــت ڪنم، اما از جا برخاستـــم و در حالے ڪه صورتم به خون ســـرم آغشته بود، به طرف میـــدان جنگ رفتم تا در پیروزے سپاه امام نقشے داشته باشم. آن روز نبرد با ڪشتگانے از هر دو سپاه به پایان رسید و ما در میان ڪشتگان خود، جسد عبدالله بن بديل را نیز یافتیم ڪه محاسن سفیدش به خـــون نشسته بود. تا دو روز هر دو سپاه به ڪار دفــن ڪشته ها و التيام مجروحان و سازماندهے سپاه خود پرداختند. روزے دیگر دو سپاه مقابل هم ایستادند. اے انجام نشد و جنـــگ به نفـــر ادامـه یافت. با ڪشته شدن عبــدالله، علـــے فرماندهـے گـــردان ما را به عهده گرفت. از آن پــس، من به علـــے تر شدم. روز حملــه اے دیگر فـــرا رسیـــد؛ اے سنگیـــن و بــرق آسا ڪه یـــاران معاویـــه یڪے پس از دیگري بر زمیــن مےافتادند. خرگاه معاویــــه در صــد مترے قرار داشت و آن حتمـــے بود. ناگهان از میـــان سپــــاه معاویـــه، عده اي قرآن ها را بر زده پیـــش آمدند و فریـــاد زدند: ای مردم عــــراق! علــے و معاویــــه را به حاــل خود رهــا ڪنیم؟ بر همســران و فرزنــدان خود ڪنیم! دست از جنـــگ بشوییم و به قــرآن تمسڪ جوییم و راه حڪمیت را در پیــش گیریم! اما مالــڪ اشتــــر جلو رفت و مقابل آنان ایستـــاد و گفت: ما به تـــــن نمےدهیم! ما... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_ صد نویســـنده: #ابراهیم_حسن
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: معاویـــه محاسن بلندش را به دست مےگیرد، سرش را مےجنباند و مےگوید: با طـــرح تو موافقــم عمــروعــاص، اما فرماندهے لشگر را به تــو و مےسپــارم. نخست بیندیش و اطراف محمد بن ابوبڪر را از افــرادش خالے ڪن. او اســت و ڪم تجربــه، مےتوان با ڪمتریــن تلفــات او را از بیــن برد و مصـــر را به چنـگ آورد. ما در مصــر یــاران وفــادار زیــادے داریم؛ به ویــژه یـــاران تو ڪه خود روزگارے نه چندان دور فرماندار مصر بودے. به آن ها نامه ها بنویـــس تا در سرنگونــے محمد بن ابوبڪر یاریمـــان ڪنند. و چنیــن مےشود ڪه مصـــر در معــرض خطـــــر قرار مےگیرد. محمــد بن ابوبڪر فرزنــد خلیفه ے اول و بــرادر همســر پیامبــر، جوانے است ڪه علــے او را فرزنــد خوانده ے خود مےخواند و به غایــت دوستش مےدارد. اما خبــرهاے ناخوشایند زیادے از مصــر و شــام به گوش علــے مےرسد؛ معاویـــه آماده ے حملــه به مصر است و اوضــاع آنجا نیز بر وفـــق مراد نیست و مخالفان سر به شورش برداشته اند و ناآرامے ها در حال اوج گرفتن است. علـــے در فڪر چــاره است. چه بایــد مےڪـرد تا مصــر به دست نیفتد و این سرزمین بزرگ، به تملڪ معاویــه در نیایـــد؟ چاره را در این مےبیند ڪه محمد بن ابوبڪر را عـــزل ڪند و شخصـــے قدرتمند و ڪار ڪشته و با تجربــه به جاے او بفرستد. مالڪ اشتـــر، یــار باوفــا و قدرتمنــد خود را فرا مےخواند و به او گوید: اے مالــڪ! تو از ڪسانــے هستــے ڪه براے بر پا داشتن دین، از آنــان یـارے مےجویـم و سرڪشان و گناهڪاران را به وسیله ے آنان مےڪوبم و شڪاف هاے هولناڪ را مسدود مےڪنم. محمــد بن ابوبڪـر را فرمانــدار چون جوان امیــن و خوش فڪـرے است. اما مخالفــان عليـــه او قیـــام ڪرده اند و معاویــه نیز قصــد لشڪرڪشــے به آن جا را دارد. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ ۱۳۳ نویســـنده: منظره اے دل فریــب و سرانجامــے خطرناڪ دارد. فریبنــده و زیباست، اما فاقــد بقا و دوام است. نورے است در حال غروب ڪردن. سایه اے است نابود شدنے، ستونــے است در حال ویرانــے. آن هنگام ڪه به او دل بستــه شود، چونان اسب چموش پاها را بلند ڪرده سوار خود را بر زمین مےڪوبد و با دام های خود آن ها را گرفتار مےڪند و تیرهاے خود را به سوے آنان پرتاب مےڪند. طناب مرگ را به گردن انسـان مےاندازد و به سوے گور تنگ و جایگاه وحشتناڪ مےڪشاند. در برابــر دنیا، خویشتن دار و در برابر آخرت دلباخت ـه باشید. آن ڪس را ڪه تقوے بلند مرتبه اش ڪرد، خوار نشماریـد و آن را ڪه دنیا عزیزش ڪرد، گرامــي ندارید. برق درخشنده ے دنیا، شما را خیره نڪند و سخن ستایندهاے دنیا را نشنوید. به دعوت ڪننده دنیا پاسخ ندهید و از تابش دنیا، روشنایــے نخواهید و فریفته ے ڪالاهاے پر زرق و برقش نشوید ڪه برق دنیاے حرام، بےفروغ است و سخنش دروغ و اموالش به غارت رفته و ڪالاهاے آن تاراج شدنــے است. آگاه باشیــد ڪه دنیاي حرام، چونان عشوه گر هرزهاے است ڪه تسلیــم نشود و مرڪب سرڪشــے است ڪه فرمان نبرد. دروغگویــے خیانت ڪار، ناسپاســے حق نشناس، دشمنـے حیلــه گر، حالاتش متزلزل عزتش خوارے، جدش بازي و بلندے اش است، دنیا خانه ے جنگ و غارتگرے، تبهڪارے و هلاڪت است. منزل ناآرامــے است ڪه جایگاه دیدنــے ڪوتاه و جدایــے است. راه هاے آن حیرت زا، گریــزگاهایش ناپیدا و خواستــه هایش نومیــد ڪننده و زیانبار است. پناهگـــاه هاے دنیــا، انسان را تسليــم مرگ مےڪند و از خانه هاے خود بیرون مےراند. اے مــردم! من بر خــود و بر شما از دو چیز مےترسـم؛ هواپرستــے و آرزو هاے طولانــے، اما پیروے از خواهـش نفــس، انســان را از حــق بــاز مےدارد و آرزوهاے طولانے، آخــرت را از یــاد مےبرد. آگاه باشیــد! دنیــا به سرعــت پشت ڪرده و از آن چیزے باقـے نمےماند. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab