❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هشتاد_و_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
علـــے فرمود:
این ڪــارها و این رســم ها هیــچ سودے براے مـن و شمـا ندارد، زیرا مـن مانند امیــران نیستم ڪـه از #تشریفــات و تڪریـــم ها خشنــود شوم و شایسته #نیسـت ڪـه شما خود را به زحمـت بیندازید.
در مــورد آذوقــــه هم حاضــــــر نیستم چیزے از روزے شما را بخـــورم، مگر آن ڪه #بهــــــاے آن را بگیرید.
آن ها گفتند:
یا امیـــر المؤمنیــن قبــول است؛ به شرط آن ڪه #بهــــاے آن را خود ما تعییـــن ڪنیم.
امام فرمودند:
خیـــر!
در این صــورت شما قیمـــت درستـــے بر آن نخواهید گذاشت.
آن ها پرسیدند:
چه عیبـــــــے دارد؟!
ما مےخواهیــــم آن را به شمـا هدیــه بدهیــم.
مگر هدیـــه دادن #ممنـــــوع است ڪه ما را از آن بــــاز مےدارے؟
امام پاســخ دادند:
هدیــــــه دادن #حــــــــــرام نیست، اما هدیــه گرفتن من عنوان امیــــر از شما مردم نیازمند ڪـار شایسته اے نیست.
آنـــان گفتند:
ما قصــد داریــم با ایــن ڪـار، ڪرامت و توانگـــرے خــود را نیــز امــام گفت:
چـه مے گوییـــد ڪه ما از شما توانگرتریــم!
در روایتـــے خوانــدم ڪـه مـردے به نام علاء بن زیاد حارثــے به امیــر مومنــان عرض ڪرد:
یا علــــــــے!
از دست بـرادرم عــــاص گلایـــه دارم.
حضــرت فرمـــود:
چه ڪـار ڪـرده است؟
گفت:
عبایــے پوشیده و از دنیا ڪناره گیرے نموده است.
حضرت فرمـــود:
از او بخواهیـــد به نــزد مــن آیـد.
وقتــے عـــــــاص به خدمـــــت امــام رسید، امــام خطــــاب به او فرمــود:
شیطـــــان تو را فریــــب داده است!
چــرا به زن و فرزنــدت رحـــم نمےڪنــــے؟
گمان مےڪنـــے خداونـــد دوست ندارد از نعمت هایـــش برخوردار شوے؟!
در حالــــے ڪه خداونــد نعمت هایش در روے زمیـــن را براے مؤمنانـــش قرار داده است.
عاص گفت:
یا اميــر المؤمنیـــن!
اگر چنیــن است، چرا خــود از لبــاس هاے #ڪهنـــه و زبــــر و غذاهاے #ســـــاده استفاده مےڪنید؟
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_۱۳۲
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
آن ها را بدون این که باز کند به دست راستش گرفت و چشم به مردم دوخت که در بین آنها چهره های آشنا می دید:
بسیار خوشحالم که قبل از فرا رسیدن مرگ و فرو شدن در خاک این توفیق حاصل شد که یک بار دیگر شما مؤمنين عزیز را از نزدیک ملاقات کنم.
خدا را #سپاسگزارم به خاطر هر آن چه به ما #عطا کرده و هرچه #نکرده.
این سال ها که از شما دور بودم، قلبم با شما بود.
همان طور که پدر کار پیانس گفتند، من همه ی جوانی ام را صرف این کلیسا کردم.
بیروت اگرچه زادگاه من نبود، اما عمر طولانی خود را در میان این شهر و شما مردمان خوبش گذراندم و خوشحالم که اینک در کنار شما هستم.
از شما پوزش می طلبم که متن #موعظه ام را نوشته ام و برایتان می خوانم.
اگر خسته تان کردم، بر من ببخشایید.
سپس برگه هایی که توی دستش بود را باز کرد.
عینکش را به چشم زد و شروع کرد به خواندن
سپاس خدایی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمت هایش ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درمانده اند.
خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند.
اوست بخشنده ی تمام نعمت ها و دفع کننده ی تمام بلاها و گرفتاری ها او را می ستاییم و در برابر مهربانی ها و نعمت های فراگیرش، به او ایمان می آوریم؛ چون مبدأ هستی و آغاز کننده ی خلقت آشکار اوست.
از او هدایت می طلبیم؛ چون راهنمای نزدیک اوست.
از او یاری می طلبیم که توانا و پیروز است و به او توکل می کنیم؛ چون تنها #یاور و کفایت کننده اوست.
ای مؤمنین!
به دنیا #دل نبندید که آب دنیای #حرام، تیره و گل آلود است.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab