🎞 #فرهنگ_مقاومت
🔹 یادی از جانباز نویسنده حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی
شکنجه برای نوشتن ابراهیم بت شکن
🔸 انوشه میرمرعشی
قطعا یاد کردن از جانبازانی که بعد از تحمل چندین سال درد و رنج به شهادت رسیدهاند، برای همه ما بسیار واجب است. اما در میان همین شهدای جانباز، گروهی مظلومتر از بقیه هستند و کمتر از آنها یاد میشود. این گروهِ مظلوم جانبازانی هستند که در دوره مبارزه اسلامی مردم به رهبری امامخمینی(ره) و به وسیله شکنجهگران ساواک و در زندانهای رژیم پهلوی به درجه جانبازی رسیدهاند...
یکی از این جانبازان مظلوم که سالهای طولانی عوارض مربوط به شکنجههای ساواک و دوران مبارزه را تحمل کرد و در سال 1369شمسی درگذشت؛ «حجتالاسلام والمسلمین مصطفی زمانی» بود. نویسنده بزرگی که نزدیک به 100 کتاب از او منتشر شده است اما بسیاری از مردم کتابهای ارزشمند او را نمیشناسند....
دوران کودکی و نوجوانی
مصطفی زمانی در سال 1313شمسی در شهرستان نجفآباد استان اصفهان به دنیا آمد. پدرش محمدباقر مردی مذهبی و زحمتکش بود. به دلیل ضعف اقتصادی خانواده مصطفی از ابتدای نوجوانی در کنار درس خواندن در مدرسه، مجبور بود کار هم بکند. در سال 1330 شمسی و در حالی که 17 ساله بود با تشویق آشنای خانوادگیشان یعنی آیتالله ابراهیم ریاضی تحصیل علوم دینی را شروع کرد.
نزد آیتالله ریاضی دروس مقدماتی حوزه را خواند ولی دو سال بعد از آن راهی حوزه علمیه قم شد و تحصیل علوم دینی را در آنجا ادامه داد.
در حوزه علمیه قم در درس حضرات آیات علامه طباطبائی، نوری همدانی، مشکینی، محقق داماد و... شرکت کرد. البته این توفیق را هم داشت که از محضر آیتاللهالعظمی بروجردی در دو سال پایانی عمرشان استفاده کند. اما واقعیت این است که 8 سال شاگردی در محضر امام خمینی(ره) و به ویژه تقریر درس خارج فقه مکاسب ایشان تاثیر شگرفی بر شخصیت او گذاشته بود…
ادامه مطلب👇
http://kayhan.ir/fa/news/186031
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش،آیگپ، ایتا، گپ و بله
@kayhannewspaper
🔰 فشار مخارج زندگی
🔸فشار خرج خانه و اجارهنشینی از یکطرف و بیکاری از طرف دیگر رمقی برای آنها نگذاشته بود. به هر دری زدند کار پیدا نکردند. تا اینکه تصمیم گرفتند پیش شهردار بروند. با امیدواری به شهرداری رفتند و با آقای شهردار صحبت کردند «ما را استخدام کنید، ضرر نمیبینید. به خدا اگر از کارمون راضی نبودید، خب! میتوانید ما را بیرون کنید.»
🔸شهردار از یکطرف دلش میسوخت و از طرفی بودجهای نداشت که استخدامشان کند. حس کرد در بد مخمصهای گیر کرده، گفت: من شما را استخدام میکنم. آن سه مرد در حالی که جان تازهای گرفته بودند و دعا میکردند، برگشتند. آقای شهردار تبسم غمگینی کرد و نشست تا روی ورق سفیدی مطلبی یادداشت کند.
🔸مدتی از ملاقات این سه مرد گذشت. در این مدت هرکدام هر ماه هزار و 750 تومان حقوق میگرفتند. دیگر آه نمیکشیدند، ولی غُر میزدند که ما این همه کار میکنیم بعد شهردار پولش از پارو بالا میرود.
🔸همه برای خواندن نماز ظهر به نمازخانه رفتند. آقای شهردار موقتا خودش امام جماعت بود. بین دو نماز یکی از این سه مرد جرأت پیدا کرد و به شهردار گفت: این انصاف است که ما زحمت بکشیم و حق مأموریت و مزایا را شما بگیرید؟
🔸شهردار نگاه عمیقی کرد و بیآنکه حدیثی بخواند به نماز ایستاد. روزها گذشت و آن آقای شهردار که کسی جز شهید مهدی باکری نبود، از شهرداری رفت. او که حقوقش 7000 تومان بود، تقسیم بر چهار میکرد و سه قسمت دیگر را به این سه نفر میداد. آنها وقتی این را فهمیده بودند که خیلی دیر شده بود!
#فرهنگ_مقاومت
@Kayhan_online
گفتوگوی کیهان با رزمندۀ سرافراز محمد حاجیزاده
🔰 خاطرات خواندنی رزمندۀای از سرزمین دلیران تنگستان و دشتستان
#سیدمحمد_مشکوهًْالممالک
🔸با شوق و علاقه فراوان پای صحبت رزمنده دلیر حاج محمد حاجیزاده نشستیم تا برایمان با لهجه شیرین بوشهری از رشادتهای رزمندگان هشت سال دفاع مقدس سخن گوید.
🔸جانباز حاجیزاده از غیورمردان سرزمینمان سخن گفت؛ از جوانمردی جوانان کشورمان، ایثارگری برادران رزمنده و گذشتن از خود و ماندن غواصان زیر پای رزمندگان برای حفظ ذرهذره این خاک.
🔸ایثارگر سرافراز هشت سال دفاع مقدس از دلاوریها و فعالیتهای انقلابیاش سخن میگوید. تنها شانزدهسال داشت که با شجاعت تمام اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) را با مشقت فراوان به منزل میآورده و با کاربن به تعداد زیاد منتشر میکرده و بهدست دانشآموزان، دانشجویان و هر طالب حق و عدالتی میرسانده است.پس از انقلاب و شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ جزء نخستین رزمندگان از گروههای اعزامی به جبهه بود و پنج سال در جبهه ماند و چند بار هم به درجۀ ارزشمند جانبازی مفتخر شد.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/fa/news/284697
@kayhan_online
یادبود شهید علی رسولی
🔰 همسفر جاده بیقراریها
#سید_محمد_مشکوة_الممالک
🔸شهدا پویندگان راه حق هستند که دنیای مادی و حصار این جهان فانی را در نوردیدند و به وجهالله نظر داشتند تا به والاترین مقام قُرب الهی برسند. آنان جاننثارانی بودند که عشق به معبود در جانشان ریشه دوانده بود و نهال وجودشان را در مقابل طوفان حوادث، خواستهها و تمایلاتی که پای پروازشان را بسته نگه میداشت، استوار کرده بودند تا سیر الیالله داشته باشند و از زمین به عرش برسند.
🔸آنان به خوبی دریافته بودند که بهای جانشان بهشت رضوان الهی و خداوند خریدارشان است و نباید آن را به بهای اندک بفروشند و از آنچه دوست داشتند که جانشان بود بالاترین ایثار را ارزانی داشتند و پروازی تا بینهایت را شروع نمودند و با قلبی آرام و مطمئن سیری الهی داشتند تا از چشمه سلسبیل سیراب شوند.
🔸صفحه فرهنگ مقاومت کیهان این بار با خواهر شهید به گفتوگو نشسته است تا صحبتهای او که معطر به عطر ایثار، مقاومت، شهادت، ولایتمداری بود ما را میهمان برادر شهیدش کند.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/fa/news/284970
@kayhan_online
گفت وگوي صميمانه با خانواده شهید عبدالحسین برونسی به مناسبت سالگرد بازگشت پیکر این سردار به میهن
🔰 بنّای عارفـی که زمان و مكان شهادتش را میدانسـت...
🔸شهید عبدالحسین برونسی از نظر مقام معظم رهبری یک شخصیت جامعالاطراف و جزو عجایب و استثنائات انقلاب شمرده شدهاند، شخصیتی که نماد استعداد برای پرورش افکار بوده است.
خواهر شهید:
🔻عبدالحسین همیشه اهل مسجد و نماز اول وقت و قرائت قرآن بود. برادرم خیلی خوب و مهربان بود. با همه برخورد و رفتار خوبی داشت. دوران کودکی عبدالحسین مصادف با قبل از انقلاب و دوران پهلوی بود.
🔻یک بار در کودکی با پدر به مسجد رفته بود و روضهخوان مسجد در حال روضه خواندن بود که جایی را اشتباه گفت. عبدالحسین میگوید که این قسمت را اشتباه خواندید و مردم به پدر میگویند: «پسرت را بیرون ببر.»، اما بعد عبدالحسین با دلایل منطقی ثابت میکند که روضهخوان آن قسمت را اشتباه خوانده بود.
🔻در ماه رمضان ما را برای گرفتن روزه تشویق میکرد و در ماه محرم هرکاری که برای بهتر انجام شدن مراسم میتوانست انجام میداد. برادرم عاشق حضرت زهرا (س) بود.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001ChO
@Kayhan_online
فت وگو با خواهر شهید سید محمود ربیعی هاشمی
🔰فرزندی از قبیله سادات
🔸صفحه فرهنگ مقاومت کیهان، در ادامه گفتوگو با خانوادههای شهدا، این بار به سراغ خواهر شهیدی از سلاله سادات رفته است تا از زندگی برادر شهید خود بگوید. در ادامه به خواندن ماحصل این شرح دعوت هستید.
🔻سیده فاطمه ربیعی هاشمی، خواهر شهید سید محمود ربیعیهاشمی هستم. برادرم در سال 1346 در سمنان متولد شد. خانواده ما دارای پنج فرزند، که یکی از فرزندان خانواده شهید شده است.
🔻سیدمحمود،بعد از انقلاب بود که دبیرستان درس میخواند اما برای درس خواندن زیاد فرصت نداشت. چون در همان دوره دبیرستان، مدام جبهه میرفت. دوران کودکی شهید با انقلاب همراه شد. سیزده ساله بود که به جبهه رفت یعنی در جبهه بزرگ شد. دوران نوجوانیاش را در جبهه گذرانده بود. نوزده ساله بود که شهید شد.
🔻یکبار هم در سمنان شایعه شده بود که ایشان شهید شده یا پایش قطع شده است که پدرم همراه همسرم به محل اعزامش رفتند و دیده بودند که مشکلی نیست و شایعه بود. وقتی دیدند این بچهها با سن کم از ارتفاع در برفها بالا میروند و با دستان کوچکشان بانکهای آب را جابهجا میکنند، میگفتند: «این بچههایی که اینقدر با ناز بزرگ شدند، چهجوری در این اینجاها در این ارتفاعات این کارهای سخت را انجام میدهد؟!»
🔻شهید به خواندن نماز اول وقت و اصول اعتقادی مثل روزه خیلی توجه داشت. یک زمانی در مسجد محلمان مکبّر بود. وقتی هم شهید شده بود، مادرم میگفت: «من اطمینان دارم که بچه من نماز قضا ندارد چون میدانم بچه من همیشه نمازش را خوانده، همیشه روزههایش را گرفته...»
🔻مادر من خودش معتقد بود که بچهها باید به جبهه بروند. پدر من هم خودش داوطلبانه به جبهه میرفت.حتی سید احمد برادر بزرگم هم که ازدواج کرده بود، با خانمش در منطقه جنگی بودند. چون از زمان طاغوت پدر من در مبارزات و مسائل مذهبی بود، اینها به این نوع زندگی اعتقاد داشتند.
🔻وقتی هم که برادرم محمود شهید شد، هرچند در خانه بیتابی میکرد، عکس شهید را بر میداشت وگریه میکرد و از ته دل جیغ میکشید، اما بین مردم چادر سفید سر میکرد با مردم حرف میزد و برای جبهه خیلی تبلیغ میکرد. میگفت: «ما باید به مردم بگوییم؛ لازمه این انقلاب است، لازمه این جنگ است.» الحمدلله خانوادهمان این طوری بودند و پدر و مادر، ما را اینجوری بار آوردند.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001E7V
@Kayhan_online
گفتوگوی نشریه زن روز با «صفیه مدرس» همسر شهید مهدی باکری
🔰 یک عاشقانه آرام
👤 #فاطمه_اقوامی
🔸دلش پر بود و قبل از هر کلام و سخنی زبانش به گلایه و اعتراض باز شد. میگفت برای ساخت فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» که بعدها سریالش هم از صداوسیما پخش شد یکبار هم به سراغ او نرفتهاند! حرفش این بود اگر فقط وجه فرمانده بودن آقا مهدی به تصویر کشیده شده بود، باز اینقدر دلخور و ناراحت نمیشد و به نظرش این بخش را همرزمانش بهتر روایت میکردند اما وقتی پای زندگی شخصی آقا مهدی در میان بود طبیعی است که اولین نفر باید به سراغ او میرفتند و روایت دست اول را میشنیدند!
🔻میگفت اگر قرار است چیزی از زندگی خانوادگی شهدا به جوانان امروز بیاموزیم، او نکات بهتری از زندگی با آقا مهدی در گنجینه خاطراتش داشته که میشد در فیلمنامه گنجانده شود. حتی به عقیدهاش دیدار و نشست و برخاست بازیگر زن فیلم که ایفای نقش صفیه مدرس بهعهده داشت با او به عنوان شخصیت اصلی و واقعی این نقش، یک روند طبیعی و عقلانی برای بالا بردن کیفیت فیلم و اصیلتر بودن روایت بوده که متأسفانه عوامل و دستاندرکاران فیلم چشم بر آن بستهاند!
🔻اواخر شهریور ماه وقتی تازه جنگ شروع شده بود و آقا مهدی در کنار سپاه، بهعنوان شهردار ارومیه هم مشغول فعالیت بودند، به فکر ازدواج میافتند. یکی از دوستانم که همسرش از دوستان آقا مهدی بود مرا را به ایشان پیشنهاد میدهند. از آنجایی که خانواده ما در بازار و مسجد و محله سرشناس بود و همه از جمله آقا مهدی میدانستند پدرم در خصوص نماز و حجاب بسیار حساس هستند، به محض اینکه دوستشان مرا معرفی کرده بود، آقا مهدی پذیرفته بودند.
🔻آقا مهدی روز عقد همانطور با اورکت سپاه و پوتین به مراسم عقد آمد و خبری از کت و شلوار دامادی نبود. من هم پشت در اتاقی که عاقد و بقیه مردها بودند ایستادم تا بله را بگویم و خطبه عقد جاری شود.
🔻بعد از برگزاری مراسم کمکم همه مهمانها رفتند و فقط آقا مهدی ماند. وارد اتاقی که او تک و تنها نشسته بود شدم وسلام کردم. تا مرا دید سرش را پایین انداخت. نشستیم کنار هم، بعد از چند دقیقه حلقهای که خریده بودیم از جیبش درآورد و به من داد و خودم حلقه را دستم کردم. بعدها همیشه سر این قضیه با آقا مهدی شوخی میکردم و میگفتم واقعاً چرا آن روز من خودم حلقهام را دست کردم؟!
🔻آقا مهدی خیلی تمیز و مرتب بود و به سر و وضعش اهمیت میداد. مدام جلوی آینه میایستاد و مو و ریشش را مرتب میکرد. به شوخی به او میگفتم خوشگل هستی، آن کسی که باید تو را میپسندید، پسندیده است. آقا مهدی هم جواب میداد مسلمان باید مرتب و منظم باشد.
🔻آقا مهدی اصلاً خستگی نمیشناخت. آنقدر فعالیت داشت وقتی به خانه میآمد تا من میخواستم آب یا چاییای برای او بریزم میدیدم خوابش برده است.
🔻آقا مهدی خیلی علاقه به کتاب داشت. همیشه قبل از عملیاتها اول میرفت مشهد زیارت امامرضا علیهالسلام، بعد در تهران به خدمت امام(ره) میرسید و در آخر هم به قم میرفت. معمولاً از قم برای من کتابهای مختلف میخرید. کتابخانه نداشتیم اما آقا مهدی یک جعبه مهمات را داده بود چند طبقه در آن زده بودند و این شده بود کتابخانه ما. هربار که میآمد یک نگاه حسرتباری به کتابها میکرد و میگفت ای کاش من وقت کتاب خواندن داشتم!
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001F7r
@Kayhan_online
گفتوگوی کیهان با خواهر شهید ابراهیم عسگری
🔰 خدا خواست تا او از شهدا باشد
🔸خواهرش میگفت: «علت عاقبت به خیری او اخلاص در راه پاکی بود که در آن قدم گذاشت.» الحق که این مهمترین راز و اصلیترین گنجینه زندگی شهداست که ما باید از آن درس بگیریم.این کلام را بر جان خود حک کنیم تا در هر قدم خود از آن بهره جوییم که موجب سعادت و عاقبت به خیری ما خواهد شد.
🔻رقیه عسگری خواهر شهید ابراهیم عسگری از استان قزوین هستم. برادرم شهید ابراهیم عسگری فرزند نخست خانواده ما بود. ما سه تا برادر و سه خواهر بودیم. شهید فرزند بزرگ خانواده بودند.
🔻او خیلی مردمدار بود. همیشه حواسش به خانه بود. خیلی خانواده دوست و مهربان بود. مهربانیاش بیش از اندازه بود. آن زمان رفتوآمدها بیشتر بود.
🔻در زمان طاغوت سنوسال زیادی نداشت. او وارد ارتش شده بود و بیشتر آنجا بود. خانواده دوست بود و همیشه حواس برادرم به خانواده بود. او به مادرم میگفت: «حواست به دخترها باشه.» مثلاً به خواهرهایم میگفت: « درستان را بخوانید» خیلی به حجاب تاکید میکرد و به این موضوع اهمیت میداد.
🔻پدرومادرم مخالف رفتن او به جبهه نبودند. فقط قرار بود برایش به خواستگاری بروند. آنها صحبت کرده بودند و قرار بود، ایندفعه که به مرخصی آمد، نامزد کنند. آن دختر یکی از بستگانمان بود؛ اما دیگر نشد.
🔻اگر او امروز بود، حتماً جز مدافعین حرم یا نفراتی بود که با اسرائیل در حال جنگ بود. او خیلی غیرتی بود. او برای اینکه به خانواده و کشورش لطمهای وارد نشود، حتماً میرفت.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001FTc
@Kayhan_online
گفت وگو با رضا کوچکزاده تهمتن مدیر رادیو مقاومت
🔰 نبرد رسانهای صدای مقاومت
👤 #رسول_شمالی_ورزنده
🔸شبکه رادیویی مقاومت در بین رسانههای شنیداری رسانه ملی به عنوان رسانهای شناخته میشود که در عرصه انعکاس نبردهای نیروهای مقاومت حماس و حزبالله علیه دشمن صهیونیستی و جنایات وحشیانه این رژیم در به خاک و خون کشیدن مردم بیگناه و مظلوم فلسطین و غزه به ویژه در یک سال گذشته در صحنه رسانهای حاضر بوده و در جهت بیداری مردم آزاده جهان از فجایع بزرگ رژیم غاصب صهیونیستی فعالیت کرده است.
🔸رضا کوچکزاده تهمتن مدیر رادیو مقاومت در این گفت وگو با اشاره به لزوم راهاندازی زود هنگام این رادیو در فصل جدید گفت: با توجه به گستردگی اتفاقات و فجایعی که امسال از سوی رژیم جنایتکار صهیونیستی علیه مردم مظلوم فلسطین، غزه انجام شد و اخیرا هم این رژیم اشغالگر به مناطق جنوبی لبنان حملات هوائی و زمینی نموده است و از طرفی با به شهادت رساندن برخی از فرماندهان عزیز حزبالله و حماس که موجب خشم و انزجار مسلمانان و مردم آزاده جهان شد لذا ما تصمیم گرفتیم که این شبکه رادیویی را زودتر از موعد مقرر یعنی از ۱۳ مهر ۱۴۰۳ آغاز کنیم.
🔸کوچک زاده گفت: در حال حاضر دشمن صهیونی رسانههای تحت امر خود را ارابه جنگی خود نموده و با انواع دروغ، فریب، شبهه و دروغ افکنی تلاش به تضعیف جریان مقاومت دارد، یأس انگاری و نا امیدسازی جریان مقاومت پس از شهادت شهید سید حسن نصرالله، هراسافکنی در جامعه ایرانی و ایجاد گسل و شکاف در جامعه و در نهایت سردرگم سازی جامعه با هیپنوتیزم رسانه، هدف دشمنانه آمریکایی- صهیونیستی ماست.
🔸مدیر شبکه رادیویی مقاومت در پایان این گفت وگو با بیان اینکه ما رخدادهای میدانی تلخی را شاهد بودیم گفت: از نسلکشی مردم مظلوم غزه تا هجوم به لبنان و شهادت رهبران و فرماندهان مقاومت از شهیدان اسماعیل هنیه و یحیی سنوار تا شهید سید حسن نصرالله(رحمه الله علیه)، خسارت است اما چشم انداز ما امتداد پیام مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «ضربات جبهه مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، به حول و قوه الهی کوبندهتر خواهد شد» قوام مییابد و ما در رادیو «مقاومت» کمک به این اهداف در جنگ رسانهای خواهیم کرد.
🔸گفتنی است که رادیو «مقاومت» روی موج FM ردیف 5/95 مگاهرتز و همچنين برنامه کاربردی ایران صدا و نیز کانال 115 گیرندههای دیجیتال قابل دریافت است و همچنين علاقهمندان میتوانند در پیام رسان بله نیز همراه رادیو مقاومت و محتواهای مرتبط با آن نیز به آدرس radiomoghavemat@ باشند.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001FtN
@Kayhan_online
گفتوگوی کیهان با زینب طهرانیمقدم
🔰 شهید حاج حسن طهرانی مقدم پدر موشکی ایران و کمانگیر آسمانی
🔸بنده زینب طهرانی مقدم، ۳۸ ساله نخستین فرزند شهید طهرانی مقدم هستم. از کودکیام همیشه نبودنهای پدرم در ذهنم است. یادم میآید که کلاس اول بودم که نامهای برای ایشان نوشتم. در آن نوشته بودم تو هیچوقت نیستی! نیستی! بعد از جنگ هم ایشان تازه بومیسازی موشک را شروع کردند. یعنی ما آن زمان دیگر موشک گرفته بودیم و موشک داشتیم و خیلیها بعد از جنگ معتقد بودند که دیگر جنگ تمام شده و حالا وقت کارهای دیگری است. ما باید از این تجهیزات فاصله بگیریم و کارهای دیگر انجام دهیم. اما آن چیزی که مهم بود، این بود که پدرم همیشه میگفت:
🔻ما هنوز هم به آن نقطۀ اصلی نرسیدیم. چرا؟ چون هنوز به خودکفایی در صنعت موشکی نرسیدهایم. از این صنعت زمانی خیالمان راحت میشود که به خودکفایی برسیم. هر زمان بومی شد، آن وقت ما عزت داریم، اما اگر بومی نشد هزاران موشک هم داشته باشیم، چون اجازه و دستورالعمل آن را نداریم، اختیاری از خود هم نداریم. میتوانند به ما اجازه استفاده را بدهند و یا ندهند. ما هنوز به آن عزت نرسیدیم.» برای همین ایشان سالیان سال، بعد از جنگ به کشورهای مختلفی میرفتند، رایزنی میکردند، علوم فناوری، هوافضا را آموزش میدیدند و آموزش میدادند تا اینکه حدوداً یکدهه بعد از جنگ توانستند موشکهایی بسازند که علاوهبر اینکه بومی شدهاند، بتواند آن اهدافی که از موشک مدنظر است را تأمین کند.
🔸من در حال حاضرکه فکر میکنم؛ میبینم که زندگی ما پر از فراز و نشیب بود، در واقع نبودنهای پدرم و بعد هم در اواخر دهه هفتاد و هشتاد که وضع موشکی ما در واقع به یک ثباتی رسیده بود، اما باز هم بهخاطر ناامنی زیادی که پدر من برای منافقین ایجاد کرده بود، بعد از شهادت امیر، صیاد شیرازی، پدرم به تهدید زیادی از طریق این منافقین دچار بود، اما باز هم زندگی راحتی نداشتیم. یعنی شبانه از این خانه به آن خانه میرفتیم.
🔸پدرم جزء لیست ترور منافقین بودند و شهید صیاد بعد از عملیات مرصاد و بعد از آن خیلی مؤثر واقع شدند و باعث شدند که هم منافقین از بین بروند و هم اینکه باعث شدند امنیت منافقین در منطقه خیلی به خطر بیفتد.
🔸در مورد شخصیت معمولاً به زهد و عرفان ایشان خیلی توجه نمیشود. چون با صفت پدر موشکی ایران ایشان را میشناسند و برد نظامیاش قوی است. واقعاً وقتی که حضرت آقا میفرمایند: «پارسای بیادعا» چنین مدالی به ایشان دادند یعنی یک زهد حقیقی و واقعی که یک شیعه باید داشته باشد در وجود ایشان بودهاست.
🔸خیلی خوشمشرب بود. وقتی که در خانه بود، ما همیشه فوتبالمان به پا بود. خودم جزء فوتبالیستهای حرفهای بودم که همیشه با برادرم بازی میکردیم. بعدها که ما دیگر بزرگتر شده بودیم، با خواهر کوچکم همیشه قایمباشک بازی داشتیم، پدر همیشه وقتی به خانه میآمدند، پنهان میشدند که بچهها دنبالشان بگردند. خیلی اهل شوخی بود در جمعی که بود همیشه شوخطبعی داشتند.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001FzL
@Kayhan_online
ناگفتههایی از زندگی شهید طهرانی مقدم از زبان همسرش در گفتوگو با کیهان
🔰 همسفر ملائک و پارسای بیادعا
🔸صفحۀ فرهنگ مقاومت کیهان این بار به گفتوگو با همسر شهید طهرانی مقدم نشسته است تا از منش و رفتار همسر شهیدش برایمان بگوید. او با سخنانی شیوا ما را مستفیض کردند که در ادامه شما به خواندن این شرح دعوت هستید.
🔸الهام حیدری هستم متولد ۱۳۴۳ مدرس حوزه علمیه. نزدیک بیست سال است که تدریس میکنم. من و حاج حسن آقا تهرانی هستیم. حاج حسن سال ۱۳۳۸ در سرچشمه تهران به دنیا آمد. زمانی بود که در یکی از مجالس عروسی مادر حاج آقا مرا دیدند و پسندیدند. ازدواج ما بهصورت سنتی بود.
🔸در بهمنماه سال ۱۳۶۲ ما ازدواج کردیم. یک ماه بعد از آن عملیات خیبر بود. ایشان دو یا سه شب بعد به جبهه رفت. آن هم بهخاطر کارهایی که داشتند، به خط مقدم رفتند. عملیات خیبر بود و اوج کار ایشان حاج آقا به من گفتند که: «من تا زمانی که جنگ است همین طوری هستم؛ از من انتظار دیگری نداشته باشید که مثل یک آدم عادی زندگی کنم.» شرط خود من هم همین بود که با کسی ازدواج کنم که مسائل مملکت برای او مهم باشد و حتماً باید در جبهه شرکت کند و خودش هم شرطش همین بود.
🔸خانوادۀ او فوقالعاده انقلابی بودند. در قبل از انقلاب ساواک به خانهشان ریخته بود. برادر و خواهر بزرگترشان از شاگردان دکتر شریعتی بودند و خانواده را شدیداً مورد اذیت و آزار قرار داده بود و حتی مورد بازرسی ساواک قرار گرفته بودند. بعد هم با شروع انقلاب، از مبارزین انقلاب بودند. سال ۱۳۵۷ انقلاب شد، بعد از آن هم که مسئلۀ غرب کشور و همیشه در خط مقدم بودند.
🔸از لحاظ شخصیتی ایشان شخصیت معمولی داشتند. من وقتی که برای بچهها تعریف میکنم؛ اصلاً هیچکس باور نمیکند، اما از یک پشتوانۀ خیلی قوی و انرژی فوقالعاده برخوردار بودند. تحصیلات ایشان فوق لیسانس است و وقتی که ایشان میخواست فوق لیسانس بگیرد، خیلی مورد اذیت قرار گرفت به دلیل اینکه فوق دیپلمشان را در جنگ میگیرند، همان را رها میکند و ادامۀ راه را برای جبهه و جنگ میرود و زمانی که دفاع مقدس تمام میشود، ایشان دوباره دریک رشتۀ دیگر مشغول به تحصیل میشوند. رشتۀ دومی را که انتخاب میکنند؛ رشته متالوژی است و آن زمان ما دو تا بچه داشتیم و ایشان مسئولیت موشکی سپاه پاسداران را داشتند و به سر کلاس میرفتند و مینشستند.
🔸در بحث نماز، حاج حسن اگر در مأموریت نبود به مسجد محل میرفت و نماز صبحش را آنجا میخواند و حتی اگر در مسجد هم بسته بود، ایشان میرفت خودش کلید را میگرفت.
🔸اینطوری نبود که تخصص کامل خودشان را یاد بگیرند. در هر صورت این تخصص را یاد میگیرند با ابتکارهایی که داشتند و جزوهبرداری که میکنند. گاهی شبها بدون اطلاع آنها، بدون اینکه آنها بفهمند میروند و از قطعات عکس میگیرند و یا اینکه مثلاً توپهای اینها را برمیدارند تلاش میکنند که ببینند که اینها جنسشان و یا آن معیار آلیاژشان از چیست.
🔸حاج حسن خیلی شوخطبع بود. فوقالعاده ایشان شوخطبع بودند، فقط با جوانان در ارتباط بودند ایشان سنگنورد، کوهنورد، دوچرخهسوار بودند، شنا میکردند آزمایش میکرد هم جسم و هم روح را توانمند کرد. فاتح قلههای بزرگ بود و خیلی هم دوست داشت که برود اورست را فتح کنند و نگذاشتند از این جهت که جایگاه مهمی در سپاه داشت.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001G0e
@Kayhan_online
یادبود حاج حسن شایانفر و سردار ابراهیم حاجیمحمدزاده
🔰 یاران جدانشدنیِ کیهان
👤 #کامران_پورعباس
🔸مجاهد نستوهِ مبارزه با جنگ نرم حاج حسن شایانفر و سردار سرافراز اسلام ابراهیم حاجی محمدزاده، دو یار صدیق و جدانشدنی بودند که از دهه ۶۰ ابتدا در سنگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و در دهههای ۸۰ و ۹۰ در مؤسسه کیهان یار و همکار یکدیگر بوده و در عرصههای سیاسی و فرهنگی و مبارزه با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم نقشآفرینی اعلا و کم نظیری انجام دادند و هر دو بعد از سالهای طولانی مجاهدت و خدمات درخشان و بیبدیل انقلابی در ۲۹ آبان ماه بال پرواز گشودند و ملکوتی گردیدند: حاج حسن شایانفر در ۲۹ آبان ۱۳۹۵ و ابراهیم حاجی محمدزاده در ۲۹ آبان ۱۳۹۸.
🔸حاج حسن شایانفر متولد ۱۳۳۵ در تهران است. قبل از انقلاب در انتشارات کانون نشر و پژوهشهای اسلامی فعالیت داشت که مرکز فعالیتهای سیاسیاش هم بود.
🔻شاگرد درس اخلاق آیتالله مجتبی تهرانی بود و یک سال بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در واحد اطلاعات خدمت کرد.
🔻معاونت سیاسی سپاه به فاصله بسیار کوتاهی از تأسیس سپاه توسط ابراهیم حاجی محمدزاده تشکیل گردید. در همان بدو امر حسین شریعتمداری هم به بخش سیاسی آمد و با شناختی که از شایانفر داشت، پیشنهاد کرد به دفتر سیاسی سپاه بیاید و در افشای هویت واقعی گروهها و جریانات سیاسی ضدانقلاب که آن روزها به شدت فعال بودند، همکاری کند. حاج حسن بیچون و چرا پذیرفت و با اطلاعات گسترده و عمیقی که از احزاب و گروههای ضدانقلاب داشت در بولتن دفتر سیاسی سپاه به روشنگری درباره چهره واقعی آنها پرداخت. این روشنگریها در پیشگیری از فریب بسیاری از جوانان نقش مؤثر و تعیینکنندهای داشت.
🔻شایانفر با روحیه انقلابی و تواضع مثالزدنی، ساعتها از وقت خود را به گفتوگوی صمیمی با فریبخوردگان زندانی اختصاص میداد و بسیاری از شبها را نیز در زندان به همین منظور میگذراند.
🔸چاپ سلسله کتابهایی با عنوان «روزها و سوزها» که حاوی مقالات زندانیان فریبخورده درباره چگونگی فریب خود و ماهیت گروهکها بود و نیز صدها مقاله در روزنامهها با همین عنوان و نهایتاً بازگشت بسیاری از فریبخوردگان به دامان اسلام و انقلاب، بخشی از نتیجه آن حرکت بود.
🔸یار دیرینه و همیشگیِ حاج حسین شریعتمداری، در دهه ۷۰ وارد سنگر کیهان شد.
شریعتمداری ماجرای ورود و خدمات شگفتِ این یار صدیقش در کیهان را در یادداشتی چنین شرح میدهد:
🔻«وقتی در دی ماه سال ۱۳۷۲ با حکم رهبر معظم انقلاب به کیهان آمدم، از مرحوم شایانفر برای همکاری دعوت کردم و ایشان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهشهای مؤسسه را بر عهده گرفت و قرار شد در دو جهت سلبی و ایجابی کار شود. یعنی مقابله با جریاناتی که در پوشش تاریخنگاری و یا به بهانه خاطرهگویی به تحریف تاریخ و معرفی واژگونه ارزشهای اسلامی و انقلابی مشغول بودند و از دیگر سو، ارائه مستند برخی از واقعیتها که میتوانست برای نسل حاضر و نسلهای بعدی راهگشا باشد.
🔻مجموعه ۶۰ جلدی کتابهای «نیمه پنهان» حاصل تلاش بیوقفه مرحوم شایانفر در این عرصه است که برخی از آنها تاکنون بارها تجدید چاپ شده و یکی از معتبرترین منابع مورد مراجعه پژوهشگران است.
🔻فعالیت و تلاش مرحوم شایانفر منحصر به عرصه فرهنگی و سیاسی نبود. حمایت از محرومان و مقابله با مفاسد اقتصادی و سوءاستفاده رانتخواران از جمله دغدغههای همیشگی ایشان بود.»
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001G4Y
@Kayhan_online