eitaa logo
🌱🔑📚کلیدبهشت📚🔑🌱
51 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
9هزار ویدیو
96 فایل
بسم‌رب‌المهدی 💌 جذاب ترین 👌😍 📻 صوت های سخنرانی 📱 استوری 🎙️ مداحی 🖼️ عکس نوشته 📚مطالب ناب با محوریت مذهبی_اجتماعی 🥀🌱🥀 کپی مطالب با هدیه ذکر "صلوات" به "امام عصر (عج)" مجاز میباشد🥀🥀
مشاهده در ایتا
دانلود
⬅️ لي طينةٌ مِن أديم الآل قد عُجِنَت 💠 برای من طینتی است که با گِل اهل بیت مخلوط شده است ⬅️ إن يَفرَحوا فَرِحَت أو يَحزَنوا حَزُنَت 💠 اگر آنها خوشحال شوند ، خوشحال شوم یا اگر غمگین شوند، غمگین شوم ⬅️ نفسي و أنفُسُ أهلي بالوَلا فُطِرَت 💠 جان من و جان خانواده ام به ولاء اهل بیت سرشته شده است ⬅️ لا عَذَّبَ اللهُ أُمّي اِنَّها شَرِبت ▫️حبَّ الوصِيّ و غَذتنيهِ باللَّبنِ 💠 خدا مادر مرا عذاب نکند او عشق وصی را نوشیده است و آن را با شیرش به من خورانیده است ⬅️ جدّي یُحبُّ علياً حبّ مُفتَتِنِ 💠 پدر بزرگ من علی علیه السلام را دوست دارد، دوستیِ عاشقانه ⬅️ و جدّتي حبُّها مِن أعظمِ السُّننِ 💠 و مادربزرگم دوستی اش نسبت به علی علیه السلام از بزرگترین سنت ها است ⬅️ أمّي تُرَتِّلُهُ فِي السِّرِ و العلنِ 💠 مادر من آن را به صورت پنهانی و عمومی می خواند ⬅️ و كان لي والدٌ يَهوىٰ أبا حسنِ 💠 و برای من پدری است که هوا دار اباالحسن(ع) است ⬅️ فصِرتُ مِن ذي و ذا أهوىٰ أبا حسنِ 💠 از این رو من هم هوا دار ابا الحسن(ع) هستم 🌹🌹🌺🌺🌺🌺
روز شمار شعبان المعظم َ ☀️ ِ 🌳 🌼 ✏️روز سوم: 💠بخش اول 1️⃣ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 4 هجری ﺁﻗﺎﻯ ﺷﻬﻴﺪﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﻭ ﺳﺎﻟﺎﺭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻭ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﮕﺎﻥ، ﺍﺷﻚ ﻫﺮ ﻣﺆﻣﻦ، ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﻫﺪ ﻋﺎﺑﺪ، ﺷﻬﻴﺪ ﻏﺮﻳﺐ، ﻋﻄﺸﺎﻥ ﻧﻴﻨﻮﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ ﺍﻟﺸﻬﻴﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﻮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩ.(1) ﺍﻗﻮﺍﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﭘﻨﺠﻢ ﺷﻌﺒﺎﻥ(2) ﻭ سیزدهم رمضان(3) و آخر ﺭﺑﻴﻊ ﺍﻟﺎﻭﻝ سال 3هجری(4) و پنجم جمادی الاولی(5) ﻭ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻢ ﺭﺟﺐ ﺍﺳﺖ.(6) 🅾️ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﺎﻡ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺷﺒﻴﺮ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﻴﻞ ﻃﺎﺏ ﺍﺳﺖ. ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ ﻭ ﻣﻘﺘﺪﺍﻧﺎ ﺃﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻭﻟﻴَﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺣﺒﻴﺒَﺘُﻪ ﺧﺎﺗﻮﻥ ﺩﻭ ﺳﺮﺍ ﺻﺪﻳﻘﻪ ﻛﺒﺮﻯ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﺳﺖ. ﻛﻨﻴﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻛﻨﻴﻪ ﺧﺎﺹ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﻋﻠﻰ ﺍﺳﺖ. ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻟﺸﻬﻴﺪ، ﺍﻟﺴﻌﻴﺪ، ﺍﻟﺴﺒﻂ ﺍﻟﺜﺎﻧﻰ، ﺍﻟﺎﻣﺎﻡ ﺍﻟﺜﺎﻟﺚ، ﺍﻟﺮﺷﻴﺪ، ﺍﻟﻄﻴﺐ، ﺍﻟﻮﻓﻰ، ﺍﻟﺴﻴﺪ، ﺍﻟﺰﻛﻰ، ﺍﻟﻤﺒﺎﺭﻙ، ﺗﺎﺑﻊ ﻟﻤﺮﺿﺎﺕ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ.(7) 🅾️ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺒﺮ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺃﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺎﺀ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ. ﺍﺳﻤﺎﺀ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﻯ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻛﺮﻡ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻭﺭﺩ. ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺭﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﭼﭗ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ. ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﻳﺎ ﻫﻔﺘﻢ ﻭﻟﺎﺩﺕ، ﺍﻣﻴﻦ ﻭﺣﻰ ﺍﻟﻬﻰ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: «ﺳﻠﺎﻡ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺩ ﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ، ﺍﻳﻦ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﭘﺴﺮ ﻛﻮﭼﻚ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺷﺒﻴﺮ ﻧﺎﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ، ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﻰ ﺣﺴﻴﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﺎﻥ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺟﺰ ﺁﻧﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﺗﻢ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﻰ. »(8) ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﻧﺎﻡ ﭘﺮ ﻋﻈﻤﺖ «ﺣﺴﻴﻦ» ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻭﻣﻴﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﺮﺽ ﺗﻬﻨﻴﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺍﻳﻦ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺧﺪﻣﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻙ ﻗﺒﺮ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺗﻌﺰﻳﺖ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻨﺪ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﺭﻭﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻓﻄﺮﺱ ﻣﻠﻚ(9) ﻳﺎ ﺩﺭﺩﺍﺋﻴﻞ(10) ﭘﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻗﺒﻠﻰ ﺍﺵ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ. 🅾️ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﺶ ﺳﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﺎ ﺟﺪ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻛﺮﻡ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﺪﺕ ﺳﻰ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﻮﻟﺎﻯ ﻣﺘﻘﻴﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﺩﺭ ﺟﻤﻞ، ﺻﻔﻴﻦ ﻭ ﻧﻬﺮﻭﺍﻥ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺍﺷﺖ.(11) ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭﻯ ﻏﺎﺻﺒﺎﻧﻪ ﻋﻤﺮ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺳﻦ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﮕﻰ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺩﻭﻡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ. ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﺑﺎﻟﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ: «ای دروغگو! ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺪﺭﻡ رسول خدا صلی الله علیه وآله ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻯ نه منبر پدرت»!(12) ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺃﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻭ ﺷﺮﻳﻚ ﺭﻧﺠﻬﺎﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻨﺎﻓﻘﻴﻦ ﻭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺪﮔﻮﺋﻰ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺃﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﮔﺸﺎﻳﻨﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ؛ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﺟﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪ، ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﻭ ﺍﺫﻳﺘﻬﺎ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎ، ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻗﻴﻊ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻦ ﻋﻠﺎﺀ ﻫﻤﺪﺍﻧﻰ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪ.(13) 2️⃣ ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺳﻮﻡ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﺳﺎﻝ 60 هجری ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺫﻯ ﺍﻟﺤﺠﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.(14) ➖➖➖➖➖➖➖➖ ❇️ 📚 منابع را در پست بعدی بررسی میکنیم... ➖➖➖➖➖➖➖➖
قلب من همان جایی است که وقتی به تو مشغول می‌شود یک آیه از تو بر من نازل می‌شود و آن : إِذا جَاءَ ربُّ است ..خدا در قلبم پا می‌گذارد،‌تو تنها .. وجودی هستی که با اشک‌هایم برای غم هایت خدا را در قلبم حاضر می‌کنم .. ای آقایی که آمدی تا توحید معنا بگیرد .. ‌ ‌
وقتی هنوز به دنیا نیآمده بود مشغول تربیت یاران خویش بود .. سراغِ همه رفت برای تربیت ، حتی عمر سعد ولی او قبول نکرد و هنوز هم روحِ متعالی او برای فرزند خودش در حال تربیت و هدایت معنوی است .. ‌ بعد از بعثت رسول الله(ص) بعثتی که در سرزمین کربلا اتفاق افتاد بزرگترین بعثت بشری بود .. ‌
غم ها و اشک های برای امام اگر میوه‌های عمل در مسیر نسازد و به بازی و عادت تبدیل شود و هیئت یک حالت کلیسایی پیدا کند ، به جایی که شما در مسیر سلام های زیارت عاشورا و آیات رحمت این روضه‌ی بهشتی قرار بگیرد ، انتخاب هایتان شروعی می‌شود تا مصداق لعن ها و آیه‌های عذاب آن قرار بگیرد ، همان موانع مستمر استقرار غیبت و طولانی شدن آن می‌شود ..
اشکِ میان لبخند ها یک استراتژیک و ایدئولوژی جریان ساز است که از تولد امام حسین برای ما به ارث رسیده برای پیداکردن‌لحن‌و ریشه‌ی و ریشه های عاقبت بخیری در سرنوشت‌مان که با گریه‌های عارفانه مصداق آیات رحمت و بهشتیِ زیارت عاشورا شویم .. تو حبیب یا جون یا زهیر یا ام وهب .. کدام خواهی بود..؟ این انتخاب‌ها ارثیه‌ ی اشک‌ های آگاهانه است.. ‌
همان طور که در کربلا خیمه ها را بهم گره زدند تا دشمن ورود نکند،من قلبم را نیز مثل خیمه های کربلا در شبی که جبراییل به میمنت تولد امام پابر زمین گذاشت تا روح‌الامین بودنش را به روح قدیم الاحسان گره بزند چون این نیازِ او بوده است، من هم به نگاه‌ زیبایش گره می زنم تا در سختی ها و گرفتاری هایم ، در حصارِ گره‌های‌آغوش او¹ باشم .. ¹: چشم‌های امام .. ‌
منو عملم تنهاییم در قیامت فقط عملم می‌تونه به من کمک کنه
🥀ـ﷽ـ🥀 ۴ مننژیت ▫️ در اورژانس یادم هست که یک دکتر بالای سرم آمد و مرا تکان داد و گفت: الان دقیقا چه مشکلی داری؟ نمیدانم چه کسی به زبانم انداخت که گفتم: فکر کنم مننژیت دارم. دکتر سکوت کرد. ▫️ شرایط مرا که بررسی کرد، حدس زد درست گفته باشم. بلافاصله مقدمات لازم را فراهم کرد. یک ماسک به صورتم زد و مرا به یک اتاق کوچک ایزوله انتقال دادند و مشغول گرفتن آزمایش ها شدند. به شدت سردرد داشتم. چشمانم هیچ جا را نمی دید. هیچ دستگاهی به من وصل نبود. ▫️ همسرم که تازه شیمی درمانی کرده بود داشت کارهای بستری شدن مرا انجام میداد. اورژانس شلوغ بود و به غیر از من، چند مریض دیگر در بخش بودند. صدا و نور خیلی مرا اذیت می کرد. من به یک اتاق مخصوص یک تخته منتقل شدم. از شدت سردرد سرم را به تخت فشار میدادم و ذکر می گفتم. صدای دکتر که به همسرم در مورد وضعیت وخیم من توضیح میداد را شنیدم. ▫️ می گفت: چرا این قدر دیر مریض رو رساندید!؟ اما وقتی شرایط همسر مرا دید دیگر حرفی نزد. من این قدر درد داشتم که به مرگم راضی بودم. صدای قلبم هرلحظه شدیدتر میشد. دیگه صدای بیمارستان رو نمی شنیدم. فقط صدای تپش قلبم بود. تا اینکه یکباره تنفس من قطع شد! برای کمتر از چند ثانیه صدای قلبم نیز قطع شد! ▫️ سالها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زیر آب گیر کردم و نزدیک بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه می‌کردم، خورشید را مانند یک گوی نورانی بر سطح آب میدیدم که هر لحظه آرزو داشتم به آن نزدیک شوم. آنجا مسیر نور خورشید را شبیه یک دالان نورانی به سمت بالا میدیدم. ▫️ حالا پس از سالها که از آن روز می گذشت، یک بار دیگر همان اتفاق افتاد! تمام دنیا سیاه شد. فقط بالای سرم را می دیدم که یک نقطه بسیار روشن می درخشید. ▫️ در همان اتاق کوچک بیمارستان، احساس کردم سی متر زیر آب دریا قرار دارم و می خواهم خودم را به سطح آب برسانم. خورشید را همانند قبل، مثل یک گوی یا دالان نورانی بر روی آب میدیدم و می خواستم به سویش بروم. با تلاش می خواستم به سطح آب برسم که صداهای مبهمی به گوشم خورد. ▫️ صدای مادربزرگ مرحوم خودم را کامل شناختم که از شخص نامعلومی می پرسید: هنوز وقتش نشده که فلانی بیاد؟ دیگری می گفت: الان می یاد پیش ما و... بعد صدای همهمه ای آمد که گویی تعداد زیادی در آن سوی نور منتظر من هستند! من صدای گفتگوی اموات فامیل را شنیدم. پدر بزرگ، مادر بزرگ و... ▫️ دکتر منتظر جواب آزمایش ها بود و هنوز هیچ دستگاهی برای بررسی وضعیت، به من وصل نشده بود. من دردی را حس نمی کردم. صدای تپش قلبم را هم نمی شنیدم و انگار راحت شده بودم. در همین حین که تلاش می کردم به سطح آب بیایم، احساس کردم سینه ام سنگین شد! چنان سنگین که گویی یک بار سنگین را روی آن قرار داده اند؟ 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید 📺 ندای مُنْتَظَر